توانبخشی
فرد چه در حال دربارۀ جدیدترین بازیگر، سیاستمدار یا شخصی عادی، اصطلاح توانبخشی[1] در گفتوگوی. به همین دلیل است که این اصلاح، بهسرعت وارد واژگان فرهنگ عامه شده است. همچنین تا حدودی به همین دلیل است که جداکردن معانی متفاوت مرتبط با آن دشوار است. با این همه، همگان احساس میکنند که توانبخشی چیزی را درمان میکند؛ اما این «چیز» ممکن است مابهازاهای گوناگونی داشته باشد، از اعتیاد به مخدر تا مشکلات اجتماعی دیگر. تا حدودی بهدلیل پیوند میان توانبخشی و کمتوانی بهمثابۀ برساختههای اجتماعی، این تنوع در جامعۀ علوم اجتماعی نیز رخ میدهد. کمتوانی بهسان توانبخشی، تعاریف مختلفی دارد. برای نمونه «قانون کمتوانان امریکایی»[2] کمتوانی را دشواربودن انجام وظایف مورد انتظار تعریف میکند. اگر از این تعریف استفاده کنیم، کمتوانی بر 6/12 درصد از همۀ بزرگسالان حائز سن اشتغال در ایالات متحده اثر گذاشته است. افزون بر این، شمار روزهایی که در آنها نقصان نقش[3] رخ میدهد، بسته به شرایط فرق میکند. از 10 علت اصلی نقصان نقش در ایالات متحده، هفت تای آنها بیماری جسمیاند و سه تای آنها بیماری روانی.
بهرغم کاربستهای گوناگون توانبخشی، هم در فرهنگ عامه و هم در نوشتارگان مشکلات اجتماعی، بسیاری از متخصصان همداستاناند که هدف توانبخشی، بازگرداندن بدن، فرد یا جامعه به وضعیتی خاص از سلامت و بهروزی است. ویژگی متمایز رویکرد علمی به مطالعۀ توانبخشی بهعنوان مشکلی اجتماعی، تمرکزش بر این واقعیت است که عوامل اجتماعی و فرهنگ، چگونه فرایند توانبخشی را برای گروههای اجتماعی مختلف، مشکلآفرین میسازد.
چشماندازهای توانبخشی
در علوم اجتماعی، مدلهای تحلیلی و نظری گوناگونی دربارة توانبخشی وجود دارد. برخی از پژوهشهای معاصر بر اینکه چگونه گفتمان توانبخشی را برمیسازد، تمرکز میکنند؛ حال آنکه برخی دیگر از پژوهشها، توجهشان را بر فرایندهای گستردهتر برساخت اجتماعی معطوف میسازند. نظر به این دوگانگی، ارائۀ چکیدهای یکدست از توانبخشی، بهعنوان مشکلی اجتماعی، کاری است دشوار. چیزی که مسائل را از این هم پیچیدهتر میسازد، گسترۀ بسیاری از پژوهشهای صورتگرفته در این حوزه است. برخی از پژوهشها بر وضع روانی آنهایی که توانبخشی را تجربه میکنند، تمرکز دارند؛ حال آنکه برخی دیگر، توجهشان بر اثرات پویشهای گروهی بر فرایند توانبخشی است. همچنین، بسیاری از پژوهشها، به انواع خاصی از توانبخشی توجه میکنند و برخی دیگر توجهشان بر توانبخشی بهمثابۀ فرایندی عامتر است. درنتیجه، پژوهشهای مرتبط با توانبخشی، بهمثابۀ مشکلی اجتماعی، مفاهیمی را پدید آوردهاند که هم بر ورزهها و نظریات خاص توانبخشی و هم بر خود توانبخشی تمرکز میکنند. این دوگانگی، به برخی از پرسشهای بنیادی اشاره دارد؛ برای مثال، آیا توانبخشی شغلی به همان شکل مشکلی اجتماعی است که توانبخشی سوءمصرفکنندگان مخدر؟ برساختههای توانبخشی، بهمثابۀ مشکلی اجتماعی برای بیماران روانی و کمتوانان جسمی، چقدر شبیهاند؟ وجه افتراق آنها چیست؟
دیدگاههای سنتی دربارة توانبخشی، بهمثابۀ مشکلی اجتماعی اغلب به ساختن مدلهایی میانجامد که مراحل مختلفی را که افراد برای کنار آمدن با کمتوانی یا اعتیادشان طی میکنند، شناسایی میکنند. مشکل زمانی پدیدار میشود که افراد در یکی از مراحل بمانند. چنین رویکردی بر مدلی پزشکی مبتنی است که کمتوانی و اعتیاد را بیماری تعریف میکند. قانون کمتوانان امریکایی، بر پایۀ چنین مدلی استوار است. بااینحال، بسیاری از پژوهشگران حوزۀ توانبخشی، بهنحوی روزافزون از رویکرد ناظر بر مدل مرحلهای، فاصله گرفتهاند و بهجای آن، چشمانداز کیفیت زندگی[4] را نشاندهاند که بر دریافتی عامتر از انطباق و رضایت از زندگی تمرکز میکند.
چشمانداز کیفیت زندگی که تا حدودی در رد مدل پزشکی کمتوانی سربرآورد، تا اندازۀ زیادی، رهآورد روانشناسان اجتماعی است. مطالعات آنان بر اثر فرایند توانبخشی بر خود متمرکز است. پژوهشهای وابسته به این سنت، توجه را به سوی چندبعدیت خود و ساخت اجتماعیاش جلب میکنند و بر عزت نفس، خودپنداشت، خویشتنداری و مسائلی از این دست، تمرکز میکنند. این مدلها بر نوعی رویکرد برساختگرایی اجتماعی پای میفشارند و این مسئله را توضیح میدهند که توانبخشی بهعنوان مشکلی اجتماعی، نه تنها بر شخص تحت توانبخشی، بلکه بر روابط اجتماعی گوناگون در محیط وقوع توانبخشی اثر میگذارد.
توانبخشی و جرمشناسی
توانبخشی در میان جرمشناسان، تاریخی دیرینه دارد. دیدگاه جرمشناختی با مسامحه، توانبخشی را نوعی درمان تعریف میکند که بازگشت مجرمان سابق به جامعه، بدون خطر ارتکاب رفتار مجرمانه در آینده را میسر میکند. بنا به نظر منتقدان، این چشمانداز، «بنبستی» نظری است که پشتوانۀ تجربی ندارد و مغایر یافتههای پژوهشی است که بر ناممکنی اصلاح مجرمان دلالت دارند. بهتازگی، برخی استدلال کردهاند که توانبخشی بهعنوان درمان، همچنان غلبه دارد و جای دیدگاههای رقیبی که چشماندازهای انگزنی و برساختگرایی اجتماعی و نظریات انتقادی آنها را طرح میکنند، گرفتهاند.
توانبخشی به الکلیها و معتادان
توانبخشی به معتادان یا الکلیها، بهطرز چشمگیری هم توجه عوام و هم توجه عالمان اجتماعی را به خود جلب کرده است. دلیل این جلب توجه تا حد زیادی، وسعت و تنوع مشکلات اجتماعی مرتبط با اعتیاد به مواد مخدر و الکلبارگی است. ازهمپاشیدگی خانواده، ازدستدادن جان، تباهشدن شغل و رفتار جامعهستیزانه محصولات جانبی معمول سوءمصرف مخدرهاست. بنا به گزارش «شورای ملی رسیدگی به الکلبارگی و وابستگی به مواد مخدر»[5] هرساله سوءمصرف مواد مخدر بیش از هر عامل دیگری، مرگومیر و کمتوانی بهبار میآورد.
توانبخشی به الکلیها یا معتادان، در تقابل با درمانهای بخش دیگر بیشتر در قالب گروههای خودیاری، مانند الکلیهای گمنام[6] و معتادان گمنام[7]، رخ میدهد. این گروهها نه تنها در تلاششان موفق بودهاند، بلکه نامشان بر سر زبانها افتاده و اکنون از آنها بهعنوان مدلهای توانبخش برای درمان ناراحتیهای دیگر، از خشم گرفته تا اعتیاد به رابطۀ جنسی، بهره میبرند. این گروهها، گاهی بههمراه مراکز درمانی، اما غالباً به تنهایی، هموغمشان را برای درمان کلنگرانۀ الکلیها یا معتادان که با چشمانداز کیفیت زندگی و برساختگرایی اجتماعی همساز است، صرف کردهاند. هدف آنان، بازگرداندن سلامت به معتاد و روابطشان از رهگذر نوعی فرایند بهبودیابی -که به درهمتنیدگی سلامت معتاد و سلامت روابطش عنایت دارد- است. یکی از اهداف کلیدی این فرایند، بازگنجاندن فرد در گروه، از رهگذر ملزمکردن معتاد یا الکلی به اصلاح رفتارهای نادرست گذشته است.
چشماندازهای انتقادی دربارة توانبخشی، بهمثابۀ مشکلی اجتماعی
عالمان اجتماعی انتقادیاندیش، ازجمله برخی از جرمشناسان، مسئلۀ سلطه و نابرابری نگرانشان کرده است و این احتمال را مطرح میکنند که توانبخشی بهعنوان درمان و تشخیص، ممکن است تحت فرمانبری گروهها قرار گیرد، بدینصورت که منطقی برای افزودن سطح نظارت و کنترل اجتماعی بهدست دهد. ازاینرو، توانبخشی بهعنوان مشکلی اجتماعی، از مناسبات نابرابر قدرت در جامعه و توان گروههای قدرتمند برای زدن انگ مشکل اجتماعی به رفتار گروههای زیردست، مایه میگیرد. از این چشمانداز، توانبخشی سازوکاری برای کنترل اجتماعی است، به این صورت که از رهگذر تمرکز بر رفتار فردی، اثر طبقه، نژاد و جنسیت بر گروههای بهنسبت بیقدرت را پنهان میسازد. یک نمونه از این قضیه، مجازاتهای متفاوتی بود که مصرف مخدرهای رایج در میان سیاهپوستان در پیداشت (دیوان عالی در سال 2007، به این نابرابری پایان داد).
صنعت توانبخشی
مدل کمبود فردی که بهطور ضمنی در بیشتر درمانهای توانبخش حضور دارد، از منظری جامعهشناختی نیز مشکلآفرین است؛ چراکه این مدل، متخصصان و درمانگرانی را هم پدید میآورد. از این چشمانداز، وقتی درمانگران درصدد تعریف فرایند توانبخشی برمیآیند، همزمان سنجهای برای تعریف حدودوثقورش و ملاکهایی برای ارزیابی موفقیت نیز میآفرینند. یکی از نتایج این کار، رشد صنعت توانبخشی است. صنعت توانبخشی، بر آفرینش کمتوانیها و درمان متکی است. این دگرگشت توانبخشی، از درمان به کالا، اثری دوگانه دارد: پیدایش صنعت توانبخشی و ازدیاد توانبخشیها و تنوع یافتن آنها. هر دو این جریانها در افراد این حس را ایجاد میکند که خود میتوانند ناراحتیشان را تشخیص دهند و درمان توانبخش درخور را برگزینند. فروش توانبخشی، بهعنوان کالا، به نوعی ازخودبیگانگی میانجامد، بدینترتیب بدنی میآفریند که همواره نیازمند ترمیم است و شخص هیچگاه از طبیعی بودن، سلامت و شادکامیاش مطمئن نیست.
در کنار پیشرفت توانبخشی، از رهگذر برنامهها و کتابهای خودیاری، فرهنگ و سبک زندگی سربرآورده که بهنوبۀ خود، فرایند توانبخشی را تعریف میکند. یکی از جنبههای این فرهنگ، آن است که کسانی که نوعی کمتوانی دارند، خود نمیتوانند درمانش کنند. همچنین، این رویکرد مدل کمبود فردی در باب کمتوانی -مدلی پزشکی در باب بیماری- را تقویت میکند. بااینحال، عاملی که «بهبودیابی»[8] از ناراحتی را برمیسازد تلقی اجتماعی است؛ این تلقی، اغلب مستلزم همسویی با هنجارهای جدید و بازسازی جایگاه در شبکههای اجتماعی مرتبط است. هرچه این هویت «ضایعشده»[9]، گفتوگوپذیرتر باشد، گنجانش فرد در جامعه بیشتر است، اما ملاک اصلی موافقیت توانبخشی این مسئله نیست. موفقیت را پایاندادن به رفتار مشکلآفرین، جبرانکردن آسیبی که آن رفتار به دیگران زده است، تعریف میکنند.
رشد صنعت توانبخشی بهعنوان مشکلی اجتماعی، چکیدة بسیاری از مضامینی است که پیشتر گفته شد. تمرکز بر خود و بافت ساختاری که بر آن اثر میگذارد، همچنان برای مطالعۀ توانبخشی، بهعنوان مشکلی اجتماعی، حیاتی است. بر این اساس، هنگام مطالعۀ توانبخشی داغ، عزت نفس، برداشت و نابرابری همچنان توجه را به خود جلب میکنند.
و نیز ببینید: اعتیاد؛ الکلبارگی، بیماریهای مزمن؛ جرم؛ کمتوانی و کمتوانان؛ سوءمصرف مخدر/دارو؛ سلامت روان
بیشتر بخوانید
- Bishop, Malachay. 2005. “Quality of Life and Psychosocial Adaptation to Chronic Illness and Acquired Disability: A Conceptual and Theoretical Synthesis.” Journal of Rehabilitation 71:5–13
- Corbin, Juliet. 1988. Unending Work and Care: Managing Chronic Illness. San Francisco: Jossey-Bass
- Cullen, Frances T. 2005. “The Twelve People Who Saved Rehabilitation: How the Science of Criminology Made a Difference.” Criminology 43(1):1–42
- Nagi, Saad Z. 1969. Disability and Rehabilitation. Columbus, OH: Ohio State University Press
- Szymanski, Edna Mora and Henry T. Trueba. 1994. “Castification of People with Disabilities: Potential Disempowering Aspects of Classification in Disability Services.” Journal of Rehabilitation 60:12–20
[1] rehabilitation
[2] Americans with Disabilities Act
[3] role impairment
[4] quality of life perspective
[5] National Council on Alcoholism and Drug Dependence
[6] Alcoholics Anonymous
[7] Narcotics Anonymous
[8] recovery
[9] spoiled identity