تشخص و ایدههای روبهتحول در باب آن
تشخص و ایدههای روبهتحول در باب آن [1]پرسش از معنای «شخصبودن» پرسشی است که هزاران سال فلاسفه را درگیر خود کرده است. دستکم دو مکتب فکری مهم در فلسفه به تشخص پرداختهاند: وظیفهگرایی[2] و فایدهگرایی[3].
وظیفهگرایی را که گاهی نظریۀ اخلاقی «وظیفهبنیاد» یا «اصلبنیاد» خوانده میشود، فیلسوف آلمانی، امانوئل کانت (1724-1804)، مطرح کرد. کانت، برمبنای آثار دو فیلسوف یونانی، یعنی ارسطو و افلاطون، برآن بود که ارزش ذاتی آدمی بر توانایی استدلال و انتخابهای عقلانی و مستقلش استوار است. فلاسفۀ یونان، سخن گفتن را ویژگی معرف تشخص تلقی میکردند و برآن بودند که توانایی استدلال در زنان، کودکان و بردگان محدود و درنتیجه، آنان شخصیت کاملی ندارند.
یکی از مشکلات جدی رویکرد کانتی این است که اگر این معیارها را مبنا قرار دهیم، بسیاری از انسانها شخص نیستند؛ بیشتر جمعیتهای آسیبپذیر (مانند نوزادان، کودکان، افراد مبتلا به اشکال پیشرفتۀ اوتیسم یا بیماری آلزایمر یا دیگر اختلالهای شناختی)، ظرفیتهای عقلانی و خودنگرانۀ پیوندخورده با ایدۀ کانتی، در باب تشخص را ندارند. ناتوانی در تصدیق منزلت اخلاقی یا محترمشمردن این جمعیتهای آسیبپذیر به رد رویکرد کانتی ناب میانجامد.
نظریۀ فایدهگرایی کلاسیک، توانایی تجربه لذت و درد را ویژگی معرف را تشخص و معیار حداقلی دغدغه و توجه اخلاقی، نه توانایی استدلال میدانند. نظریه فایدهگرایی که در آغاز از سوی دیوید هیوم (1711-1776) مطرح شد و سپس جرمی بنتام (1748-1832) و جان استوارت میل (1806-1873)، آنرا کاملتر کردند، بستر را برای توجه دقیق به نحوۀ برخورد با هستندگان دیگر -خواه حیوان، خواه نوزاد یا افراد دارای معلولیت شناختی- آماده کرد. بنتام استدلال کرد که یک اسب یا سگ، بهمراتب از نوزاد عاقلتر است و قانون باید از همۀ آنها حمایت کند، چراکه جملگیشان قابلیت یکسانی برای رنجکشیدن دارند.
برخی استدلال میکنند که نقطهضعف اصلی فایدهگرایی این است که انسان و حیوانات را همسنگ میانگارند. بااینحال، نه نظریه فایدهگرایی کلاسیک و نه نظریه فایدهگرایی مدرن، خواهان «برخورد برابر» با انسان و غیرانسان نیستند، بلکه در عوض معتقدند مسئلۀ مهم این است که رنج به شکلی برابر اندازهگیری میشود، چه رنج آدمیان باشد، چه رنج حیوانات.
تنش میان وظیفهگرایی و فایدهگرایی در وضع کنونی قانون، بازتابانده شده است. بهطور سنتی، قانون موجودیت ها را در دو مقوله اشخاص یا اموال میگنجاند. تنها انسانها میتوانند شخص باشند. بااینحال، مشکل زمانی سر برمیآورد که فرد به گذشتۀ قوانین نگاه میکند و درمییابد که روزی زنان، کودکان و بردگان در قوانین مال تلقی میشدند. همزمان، شرکتها، شهرداریها، و حتی کشتیها بر اساس قانون «شخص» تلقی میشدند. گرچه قانون بدان پایه تحول یافته که بردهداری را منع میکند و حقوق قانونی زنان و کودکان را (دستکم در ایالات متحده) بهرسمیت میشناسد، چالشهای جدیدی پیش روی دادگاهها، مجالس قانونگذاری و نهادهای واضع قانون نهاده شدهاند. قوانین دستخوش تحولاند تا مقولههایی را که جایی میان مال و شخص قرار دارند، بهرسمیت شناسند.
سه حوزه از فناوری نوظهور مفاهیم سنتی، معنای تشخص را به پرسش میگیرند: فناوریهای کمک به باروری، تراژنشناسی و ادغام انسان و ماشین. برخی از نمونههای معاصر مسائلی از این دست، بدین قرارند: وضعیت حقوقی جنینها و رویانها، حیوانات خانگی و میمونهای بزرگ. نمونههایی از چالشهای آینده از این قرارند: ادغام انسان و ماشین (که در میان عوام به «سایبورگ»[4] مشهور است)، رحم مصنوعی و مخلوقات هوشمند تراژنی.
و نیز ببینید: مهندسی ژنشناختی؛ نظریههای ژنشناختی؛ نژادپرستی
بیشتر بخوانید
Glenn, Linda M. 2003. “Biotechnology at the Margins of Personhood: An Evolving Legal Paradigm.” Journal of Evolution and Technology 13(March):35–37
Walters, James W. 1997. What Is a Person? An Ethical Exploration. Urbana, IL: University of Illinois Press
[1] Personhood, Evolving Notions of
[2] deontology
[3] utilitarianism
[4] cyborgs