تحرک میاننسلی
تحرک میاننسلی[1] به دورشدن افراد و گروهها از جایگاه والدین یا نسلهای پیشین خود اطلاق میشود. تحرک میاننسلی از اینسو به آن سوی مرزبندیهای طبقات اقتصادی-اجتماعی، مشخصۀ جوامع باز است و یکی از دلمشغولیهای محوری عالمان علوم اجتماعی.
جوامع باز، که گاهی جوامع طبقاتی نیز خوانده میشود، آن دسته از جوامع انسانیاند که تحرک میاننسلی در آنها امکانپذیر است. در چنین شرایطی، فرزندان بالغی را که بر مبنای مجموعۀ متنوعی از نشانههای اجتماعی-اقتصادی وضع بهتری از والدینشان ‐ تحرک صعودی ‐ دارند، بسیار بهچشم میخورند. برعکس، دور از ذهن نیست افرادی را ببینیم که نسبت به والدینشان وضع بدتری ‐ تحرک نزولی ‐ دارند؛ البته در جوامع توسعهیافته، این مسئله کمتر مصداق دارد. جوامع بسته، که گاه جوامع کاستی نیز خوانده میشود، آنهایی است که منزلت اقتصادی-اجتماعی والدین دقیقاً همان منزلت فرزندانشان خواهد بود و امکان احتمال تحرک اجتماعی از هر نوعی که باشد، اندک است. با نظرافکندن به رواج و سرشت تحرک میاننسلی میتوان میزان شایستهسالارانه یا دموکراتیکبودن جامعهای خاص را ارزیابی کرد، اما سنجش خود تحرک میاننسلی آسان و سرراست نیست.
فرزندان ممکن است از وجوه مختلفی بهتر یا بدتر از والدینشان عمل کنند. برخی از پذیرفتهشدهترین مطالعات در باب تحرک میاننسلی، منزلت شغلی فرزندان بزرگسال و والدینشان را مقایسه کردهاند. ازآنجاکه منزلت شغلی کمابیش بهندرت تغییر میکند، شاید مناسبتر آن باشد که والدین و فرزندانشان در نقطۀ زمانی واحدی مقایسه شوند. بااینحال، ازآنجاکه درآمد و ثروت فرد با نزدیکشدن او به سن بازنشستگی افزایش مییابد، بعد زمانی مهمی نیز هست که هنگام ارزیابی تحرک میاننسلی باید مدنظر قرار داد.
دقیقترین ارزیابیها از تحرک میاننسلی دستاوردهای دو یا چند نسل را در نقطهای واحد یا مشابه از زندگی با هم مقایسه میکند؛ برای مثال، مقایسهٔ والدین 50 ساله با فرزندان 25 سالهشان ممکن است گمراهکننده باشد، زیرا گروه نخست، بهطور میانگین، زندگی تثبیتشدهتری دارد؛ درحالیکه فرزندان بزرگسالشان «تازه شروع کردهاند» و ممکن است در موقعیت گذار از طبقهای به طبقهٔ دیگر باشند. با چنین مقایسهای، ممکن است نتیجه بگیریم فرزندان نسبت به والدین خود وضع بدتری دارند و بنابراین تحرک میاننسلی نزولی داشتهاند. مقایسهٔ همان گروه از فرزندان بزرگسال با 25 سال پیش والدینشان که مانند فرزندانشان 25 ساله بودند، احتمالاً به نتایج متفاوت و دقیقتری دربارهٔ گستره و سرشت تحرک میاننسلی آنان بینجامد.
تحرک صعودی میاننسلی، به هر شکلی که آن را اندازهگیری کنیم، ویژگی آشکار تجربهٔ سدۀ بیستمی امریکاییها بوده است. مهاجرت، شهرنشینی، صنعتیشدن، و آموزش برخی از عواملی است که با آشناکردن فرزندان خانوادههای کمابیش فرودست ‐ فرزندان مهاجران، کشاورزان و طبقات پاییندست و کارگر و کودکان اقلیتهای نژادی ‐ با ساختار فرصت، این جریان را آسانتر کردند. این ساختار اگرچه از تبعیضها عاری نبود، نسبت به گذشته بهمراتب بازتر بود. در سالهای آغازین سدهٔ ۲۱، کاهش بودجۀ آموزشی، صادرات مشاغل غیرتخصصی، کاهش نفوذ اتحادیههای کارگری، بالانرفتن دستمزدها همراه با تورم و مالیاتبندی پسرونده، تحرک میاننسلی (صعودی) چشمگیر را بسیار دشوارتر ساخته است. این مسئله خصوصاً در مورد والدین طبقات کارگر و فرودست و فرزندان اقلیتهای نژادی و قومی صادق است.
و نیز ببینید: تحرک اجتماعی؛ قشربندی اجتماعی.
بیشتر بخوانید
Hout, Michael (2004). “Social Mobility and Inequality: A Review and an Agenda”, Ch. 26 in Social Consequences of Growing Inequality, edited by K. Neckerman. New York: Russell Sage
[1] intergenerational mobility