پیوند افتراقی

  راس ماتسودا[2]  نظریهٔ پیوند افتراقی[1]   ادوین ساترلند[3]، نخستین نظریهٔ یادگیری جرم، امروزه همچنان عامل برانگیزندهٔ انجام پژوهش‌های گوناگون است. در 1947، ساترلند نظریهٔ خود را با نُه گزاره بیان کرد که معرّف سه مفهوم بود: تضاد هنجاری، پیوند افتراقی، و سازماندهی افتراقی گروه که این سه مفهوم جرم را در سطوح جامعه، افراد، و گروه تبیین می‌کرد. 

سطح اجتماعی: تضاد هنجاری

از دیدگاه ساترلند، ویژگی جوامع تمایزنیافته و ابتدایی هماهنگی، انسجام، همبستگی، و اجماع بر سر ارزش‌ها و باورها بود. چنین جوامعی تضاد کمتری بر سر رفتارهای مناسب دارند. همچنین، جرم کمتری نیز در این جوامع روی می‌دهد. همراه با انقلاب صنعتی، جوامع از نظر تقسیم پیچیدهٔ کار، اقتصادهای بازار، و به‌طور اجتناب‌ناپذیر تضاد، توسعه پیدا کردند. ویژگی این جوامع تخصصی‌شدن است تا همسانی، تضاد است تا اجماع، و نرخ‌های جرم در آنها بالاست. ساترلند این فرض را مطرح می‌کند که نرخ‌های جرم بالا معلول تضاد هنجاری است که طی آن گروه‌های مختلف بر سر مناسب‌بودن قانون با هم در تضادند. برخی گروه‌ها قانون را به‌عنوان قواعدی تعریف می‌کنند که تحت هر شرایطی باید از آن پیروی کرد. برخی دیگر قانون را به‌عنوان قواعدی تعریف می‌کنند که تحت شرایط خاصی می‌توان آنها را نقض کرد. وقتی تضاد هنجاری در جامعه وجود ندارد، میزان جرم پایین است؛ وقتی تضاد هنجاری نافذ و فراگیر است، نرخ‌های جرم بالاست. از این‌رو، جرم، اساساً ریشه در تضاد هنجاری دارد.

سطح فردی: پیوند افتراقی

فرآیند پیوند افتراقی تبیینی روان‌شناختی-اجتماعی از چگونگی تبدیل تضاد هنجاری به کنش‌های مجرمانهٔ منفرد ارائه می‌کند. رفتار مجرمانه از طریق ارتباطات در یک گروه نزدیک آموخته می‌شود و محتوای یادگیری شامل دو عنصر مهم است: اول، مهارت‌ها و تکنیک‌های لازم برای ارتکاب جرم که می‌تواند طیفی از مهارت‌های درونی پیچیده و خاص تا مهارت‌های ساده و دم‌دستی چون کیف‌قاپی را دربر گیرد. چنین تکنیک‌هایی برای ارتکاب جرم ضروری است، ولی کافی نیست.

  دوم، تعاریف زمینه‌ساز یا پیشگیرانه از جرم. این تعاریف شامل انگیزه‌ها، لفاظی‌ها و منطق‌هایی است که جرم را توجیه یا تقبیح می‌کند؛ برای مثال، تعاریف زمینه‌ساز جرم دربارهٔ فرارهای مالیاتی می‌تواند این‌گونه باشد: «همهٔ مردم دربارهٔ میزان مالیاتی که باید بپردازند فریب‌کاری می‌کنند» و «دولت حق ندارد از شهروندان مالیات دریافت کند». تعاریف زمینه‌ساز جرم برای رانندگی در حالت مستی می‌تواند این چنین باشد: «من می‌توانم پس از خوردن کمی مشروبات الکلی به‌خوبی رانندگی کنم» و «من فقط باید چند کیلومتر تا رسیدن به خانه‌ام رانندگی کنم». تعاریف زمینه‌ساز خشونت می‌تواند این‌گونه بیان شود: «اگر مردانگی شما زیر سؤال رفت، می‌توانید تلافی کنید» و «وقتی خون آدم به جوش می‌آید، نمی‌تواند خودش را کنترل کند». این تعاریف زمینه‌ساز جرم، برای توجیه و ساماندهی به یک عمل مجرمانه در یک شرایط خاص مورداستفاده قرار می‌گیرد. تعاریف پیشگیرانه از جرم نیز در تقابل با موارد فوق وجود دارد که عبارت است از: «فرارهای مالیاتی شهروندان را از برنامه‌های مهمی که به‌نفع کل جامعه است، محروم می‌سازد»؛ «اگر کسی به شما سیلی زد، طرف دیگر صورتتان را جلو بیاورید»[4]؛ «دوستان به همدیگر اجازه نمی‌دهند در حالت مستی رانندگی کنند»؛ «هرگونه تخطی از قانون اشتباه و نادرست است». برخی تعاریف فقط مربوط به قانون‌شکنی جزئی است (مانند رانندگی در حالت مستی)، ولی برخی دیگر به طبقه‌ای از تخلف‌ها مربوط می‌شود (مانند کلاهبرداری) و همچنین مواردی نیز وجود دارد که اساساً به همهٔ انواع تخطی قوانین اشاره دارد. تعاریف، صرفاً منطق‌های عطف به گذشته دربارهٔ جرم نیست، بلکه بیشتر برای توجیه ارتکاب جرم یا ممانعت از آن به‌کار می‌رود.

ساترلند چهار وجه را شناسایی می‌کند که باعث تفاوت در اهمیت (وزن) تعاریف می‌شود: 1- فراوانی (تعداد دفعاتی که یک تعریف ارائه می‌شود؛ 2- تداوم (مدت‌زمان مواجهه با تعریف)؛ 3- تقدم (تعریف چقدر زودتر در زندگی شخص عرضه شده است)؛ و 4- شدت (هر چقدر فرد ارائه‌کنندهٔ تعریف ارتباطات قوی یا منزلت بالاتری داشته باشد). بنابراین، فرضیهٔ پیوند افتراقی سطح فردی به این نکته اشاره دارد که افراد رفتار مجرمانه را انجام خواهند داد اگر با این شرایط سه‌گانه مواجه شوند: 1- تکنیک‌ها و مهارت‌های لازم را برای ارتکاب جرم یاد گرفته باشند؛ 2- میزان زیادی از تعاریف زمینه‌ساز جرم نسبت به تعاریف پیشگیرانه از جرم را یاد گرفته باشند؛ 3- فرصت‌های عینی و واقعی برای ارتکاب جرم داشته باشند. اگر همهٔ این سه شرط فراهم باشد و جرم اتفاق نیفتد، یا جرم در غیاب این سه شرط اتفاق بیفتد، نظریه اشتباه است و باید بازنگری شود. از این‌رو در اصل، نظریه می‌تواند ابطال شود.

سطح گروهی: ساماندهی اجتماعی افتراقی

 ساماندهی اجتماعی افتراقی ‐ اینکه تا چه اندازه یک گروه یا جامعه علیه جرم ساماندهی می‌شود تا زمینه‌ساز جرم ‐ چگونگی تبدیل تضاد هنجاری به نرخ‌های جرم گروهی را تبیین می‌کند. در اینجا، ساترلند به بازتعریف و مفهوم‌سازی دوبارهٔ مفاهیم بی‌سامانی اجتماعی (ساماندهای ضعیف علیه جرایم) و انتقال فرهنگی (ساماندهی نیرومند زمینه‌ساز جرم) از کلیفورد شاو[5] و هنری مک‌کی[6] می‌پردازد. شاو و مک‌کی اعتقاد داشتند بی‌سامانی در درون شهرها هنگامی اتفاق می‌افتد که رشد سریع شهرنشینی کنترل‌های اجتماعی غیررسمی را با افزایش تحرک، فقر، اختلالات خانوادگی، مهاجرت، و زوال فیزیکی تحلیل می‌برد. ساکنان به سکونت موقت گرایش دارند؛ نمی‌توانند حسی از تعلق اجتماعی را در خود پرورش دهند؛ و به‌تبع آن، قادر به ایجاد خانواده‌ها و مدارس صمیمی و قوی و انجمن‌های مدارس و محله‌ای نیستند. این نوع بی‌سامانی اجتماعی، که طی آن اجتماع قادر به کنترل جوانان محل نیست، معادل «ساماندهی ضعیف علیه جرایم» است.

اما، بی‌سامانی تنها بخشی از معادله است. بخش دیگر آن «ساماندهی زمینه‌ساز جرم» است که دربرگیرندهٔ ساختارهایی است که رفتار مجرمانه را می‌پروراند؛ همانند انتقال فرهنگی که طی آن دارودستهٔ تبهکاران خیابانی قدیمی‌تر در نواحی نابسامان سنت بزهکارانه را به گروه‌های جوان‌تر انتقال می‌دهند که نتیجهٔ آن، نرخ‌های بالای بزهکاری در بین نسل‌های جوان است. ساماندهی اجتماعی افتراقی به هر دو شکل ساماندهی اشاره دارد و می‌تواند به هر گروهی برای تعیین نرخ جرایمشان مورداستفاده قرار گیرد. از این‌رو، در مقایسه با مناطق حومهٔ شهرها، مناطق درون‌شهری، سازماندهی ضعیفی برای مقابله با جرایم خیابانی دارند و به‌شدت زمینه‌ساز جرم‌اند. ژاپن در مقایسه با ایالات متحده، به ضد خشونت یا سامان‌یافته و کمتر مستعد خشونت است[نوری،1] . به‌هرحال، ساماندهای[نوری،2] اجتماعی افتراقی ایستا نیست و پویایی‌های آن می‌تواند با نظریه‌های کنش جمعی تبیین شود.

ساماندهای اجتماعی افتراقی نرخ‌های جرایم گروهی را با تعیین قابلیت دسترسی به تعاریف زمینه‌ساز و پیشگیرانهٔ جرم درون یک گروه تبیین می‌کند. گروه‌هایی که به‌شدت زمینه‌ساز جرم‌اند و ساماندهی ضعیفی علیه جرم دارند، تعاریف زمینه‌ساز جرم بسیار زیادی دارند. ولی در مقابل، تعاریف پیشگیرانهٔ آنها در خصوص جرم اندک است (و برعکس). اعضای چنین گروه‌هایی احتمال زیادی برای یادگیری تعاریف جرم دارند (و برعکس) که می‌تواند مجرمیت آنها را تعیین و تثبیت کند. از این‌رو، تبیین‌های سطح فردی و گروهی به‌شدت به هم مرتبط است.

همچنین نگاه کنید به: جرم؛ نرخ‌های جرم؛ جرم‌شناسی فرهنگی؛ ساختارهای فرصت نامشروع؛ بزهکاری نوجوانان؛ بی‌سامانی اجتماعی؛ خرده‌فرهنگ‌ها؛ نظریهٔ؛ جرم خشونت‌آمیز.

منابع برای مطالعه بیشتر:

Akers, Ronald L. (1998). Social Learning and Social Structure, Boston: Northeastern University Press

Matsueda, Ross L. (1988). “The Current State of Differential Association Theory”, Crime & Delinquency 34: 277–306

Matsueda, Ross L. (2006). “Differential Social Organization, Collective Action, and Crime”, Crime, Law and Social Change 46: 3–33

Sutherland, Edwin H. (1947). Principles of Criminology, Philadelphia: Lippincott

[1] Differential Association

[2] Ross L. Matsueda

[3] Edwin Sutherland

[4] Turn the other cheek

 [5] Clifford R. Shaw

 [6] Henry D. McKay

 

 

       


برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید