پسامدرنیسم

 پسامدرنیسم [1] اصطلاح پیچیده‌ای است و تعریف حدود آن از منظر مسائل اجتماعی اهمیت دارد. به‌طورکلی، تحلیلگران جهان پسامدرن را با تمرکز بر چهار حوزه مورد بررسی قرار می‌دهند: خودپنداره[3]، گفتمان اخلاقی و معنوی، هنر و فرهنگ، و جهانی‌شدن. در زمینهٔ مسائل اجتماعی، توسعهٔ مفهومی پسامدرنیسم و جهانی‌شدن تحت‌تأثیر ایده‌های شارحان برجسته‌ای چون دیوید هاروی، ژان فرانسوا لیوتار، و میشل فوکو قرار دارد.

هاروی مدرنیته را دورهٔ پس از پایان عصر روشنگری می‌داند که از آغاز انقلاب صنعتی شروع شد و تا قرن بیستم ادامه پیدا کرد. روشنگری اندیشه و تفکر را به‌شیوهٔ عقلانی و یکپارچه به‌منظور دستیابی به پیشرفت عقلانی اما مشروط ترویج کرد. اما، پسامدرنیست‌ها اعتبار حقیقت مجرد و همسانی را مورد پرسش قرار می‌دهند. از نظر آنها، جامعه پیچیده‌تر از این است که باور داشته باشیم حقیقت مجرد و عقلانی وجود دارد و علل مسائل اجتماعی فقط آن چیزی نیست که در فهرست رسمی اعلام شده است. در عصر جهانی‌شدن گسترده، مسائل اجتماعی با تأکید با تمرکز مقایسه‌ای بیشتر بر مسائلی همچون آموزش و فقر، بین‌المللی شده‌اند. شرایط و وضعیت‌های جدید پسامدرن به زیرسؤال‌رفتن ایدئولوژی مدرن منجر شده است.

نظریهٔ پسامدرن بر نگرش انتقادی و غالباً تردیدآمیز نسبت به جامعه تأکید دارد. لیوتار معتقد است روایت‌های کلان مانند مارکسیسم درحال افول است. روایت‌های کلان داستان‌هایی دربرگیرندهٔ دانش و آگاهی یا یک گفتمان است که از یک حقیقت عام حمایت می‌کند. یک روایت کلان داستانی به‌اندازهٔ کافی بزرگ است که همهٔ مسائل اجتماعی را دربر می‌گیرد و راه‌حل‌های اجتماعی بالقوه‌ای را فراهم می‌کند. لیوتار مفهوم مارکسیستی طبقه ‐ به‌ویژه تقسیم جامعه به پرولتاریا و بورژوازی ‐ و این بحث که طبقهٔ کارگر طبقهٔ متوسط را به‌واسطهٔ تضاد طبقاتی و انقلاب اجتماعی سرنگون خواهد کرد، برجسته کرد. مارکسیسم معتقد است تاریخ پیش‌رونده و دانش رهایی‌بخش است. اما، لیوتار ایدهٔ رهایی انسانیت و اینکه دانش تولیدشده توسط علم حقیقت و بنابراین ابدی است، به پرسش کشید. لیوتار معتقد بود این بحث‌ها منزلت خود را از زمان پایان جنگ جهانی دوم از دست داده است. استدلال مارکسیست‌ها مبنی بر اینکه پرولتاریا بورژوازی را پس از یک انقلاب سیاسی و متعاقب آن اجتماعی سرنگون خواهد کرد، در برخی موارد اتفاق افتاده است نه در همهٔ موارد. لیوتار معتقد بود مردم هنوز به روایت‌های کلان اعتقاد دارند، اما به‌مرور زمان جامعه تغییر کرد و روایت‌های کلان چندپاره شد. در واقع، روایت‌های کلان در تضادهای مذهبی و ملی‌گرایانه قابل‌مشاهده است. از این‌رو، لیوتار اعتبار روایت‌های کلان را در جهان پسامدرنی که شاهد تغییرات بی‌شماری بوده است، موردتردید قرار می‌دهد.

برساخت دانش مدرن و پسامدرن و کاربردهای آن با موضوعات و مسائل اجتماعی مرتبط است. آثار فوکو تاریخ پیچیدهٔ دانش اجتماعی را که در درون نهادها رمزگذاری شده است، بررسی کرد. فوکو معتقد است نهادها (به‌طور مثال، نظام کیفری) هرگز نمی‌تواند خنثی باشد. فوکو می‌خواست بر نحوهٔ پیوند نهادها با عملکردهای قدرت در جامعه تمرکز کند. او معتقد بود خود با ساختارهای اجتماعی درهم‌تنیده شده است. قدرت از طریق دانش کنترل (به‌طور مثال، نظارت، قواعد و مقررات) قابل‌مشاهده است. گفتمان، از منظر فوکو، دربردارندهٔ نهاد (به‌طور مثال، خدمات زندان)، کاربرد زبان (به‌طور مثال، دولت سیاست زندان را تدوین می‌کند)، و یک نظم (به‌طور مثال، قانون بر بزهکاران حکم‌فرمایی می‌کند) است. فوکو علاقه‌مند بود بداند دانش چطور پیش، در حین، و پس از مدرنیته تحول پیدا کرد. کنترل دانش به یک موضوع سیاسی متداوم تبدیل شده است که گفتمان مختص خودش را دارد. در زمینهٔ پسامدرن، زمان‌ها تغییر می‌کند، اما نهادها با تغییرات ناچیزی پابرجا می‌ماند. گفتمان‌ها نظام‌های طرد را حفظ می‌کند (به‌طور مثال، برای جنایتکاران زندانی)؛ اما، دسته‌بندی‌های اجتماعی (مثلاً، جنایتکار) که ایجاد می‌شوند، باقی می‌ماند. فوکو پیشنهاد می‌کند ما باید گفتمان‌های کنونی را به پرسش بکشیم و اشکال قدرت و دانش را که در اطراف ما در جامعه هستند، بررسی کنیم.

  جهانی‌شدن چیز جدیدی نیست و در دوران پیشامدرن و مدرن در تجارت، بازرگانی، و فتوحات امپراتوری قابل‌مشاهده بوده است. اما، ایجاد وب جهان‌گستر[4] ما را قادر ساخت ماهیت جهانی‌شدن را از درون عدسی پسامدرن بنگریم. برساخت اجتماعی دانش به‌طور شگفت‌انگیزی با ایجاد فضاهای اجتماعی جدیدی که در آنها دانش می‌تواند منتشر شود و مورد مباحثه و انتقاد قرار بگیرد، تغییر یافته است. حقیقت‌های زیادی وجود دارد و وب جهان‌گستر گواهی این است که چگونه اطلاعات و آگاهی باید و نباید در عصر پساصنعتی کنترل شود. چین نمونهٔ جالبی از یک دولت ملی است که تلاش کرده است از انتشار آگاهی در وب جهان‌گستر جلوگیری کند.

  نمونهٔ دیگرِ توزیع جهانی دانش به تصاویر اعدام صدام حسین در ژانویهٔ سال 2007 مربوط می‌شود. آیا پخش تلویزیونی این تصاویر و صدای گفت‌وگوی صدام با افرادی که او را اعدام کردند، اخلاقی بود؟ این تصاویر بر روی وب جهان‌گستر منتشر شد. این تصمیم، خواه به‌شکل قاعده‌مند یا نه، بدون هیچ بحث سیاسی و اخلاقی اتفاق افتاد. آیا اینترنت به ما این حق را می‌دهد انسان‌گراهای پسامدرنی باشیم؛ یعنی حق اخلاقی برای صورت‌بندی ذهنیت‌های خودمان در مورد همهٔ موضوعات و مسائل اجتماعی؟ وب جهان‌گستر، فارغ از اینکه از نظر اخلاقی صحیح باشد یا غلط، زمینه‌های اجتماعی را وسیع‌تر کرده است، به‌دلیل اینکه افراد و گروه‌های بیشتری می‌توانند از این ابزارهای ارتباطی برای بیان دیدگاه‌های متفاوتشان استفاده کنند. آیا این موضوع بیشتر از اینکه به حل مسائل اجتماعی بینجامد، مسائل اجتماعی بیشتری را به‌وجود می‌آورد؟ نظریه‌های پسامدرن چهارچوب نظری انتقادی‌ای را فراهم می‌کند که می‌کوشد به برخی از این پرسش‌ها پاسخ دهد.

همچنین نگاه کنید به: جهانی‌شدن؛ هویت چندرگه؛ پساصنعت‌گرایی؛ تغییر اجتماعی؛ انقلاب‌های اجتماعی.

منابع برای مطالعهٔ بیشتر:

Anderson, Walter Truett (1996). The Fontana Post-Modernism Reader, London: HarperCollins

Butler, Christopher (2002). Postmodernism: A Very Short Introduction, New York: Oxford University Press

Foucault, Michel (2002). The Archaeology of Knowledge, Abingdon, Oxford, England: Routledge Classics

Harvey, David (1992). The Condition of Postmodern, New York: Wiley-Blackwell

Lyotard, Jean-Francois (1984). The Postmodern Condition: A Report on Knowledge, Translated by G. Bennington and B. Massumi. Manchester, England: Manchester University Press

 [1] Postmodernism

 [2] Richard Race

[3] self-concept

[4] World Wide Web

 

 

  

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید