پاک‌سازی قومی

   پاک‌سازی قومی[1]، به عمل پاک‌سازی یک منطقه یا محله از گروهی خاص برمبنای هویت قومی یا نژادی آن، با توسل به خشونت و ظلم و سرکوب عمدی این گروه، اشاره دارد. فعالیت‌های مرتبط با پاک‌سازی قومی مهاجرت‌های اجباری، انتقال جمعیت، تصرف اموال، ایجاد اردوگاه‌های اسکان مجدد، تهدید به خشونت و اعمال خشونت‌آمیز (تجاوز، شکنجه و قتل)، در مقیاسی فردی و جمعی را شامل می‌شوند. اعمال کم‌اهمیت‌تر، اما به همان‌اندازه حیله‌گرانه، عبارت‌اند از: محدودسازی شهروندی و کار؛ تهدید حقوق مدنی؛ اعمال محدودیت بر حق حمل سلاح، حق مالکیت، استفاده از منابع عمومی و برقراری ارتباط با جهان خارج. غرض از این اعمال، بیگانه‌کردن و طرد گروه مدنظر است.

هدف از پاک‌سازی قومی -عمل افراطی برآمده از ملی‌گرایی و خودمختاری ملی- به‌ظاهر پاک‌کردن یک منطقه یا محله است. اکثریت و یا گروه مسلط، منطقه‌ای را خالی می‌کند تا تصرفش کنند. در توجیه این هدف، اغلب یا پای تاریخ را به میان می‌آورند -گروهی که این عمل را انجام می‌دهند بر ازدست‌رفتن شکوه گذشته پای می‌فشارند- یا پای نژاد را -گروه مسلط مدعی است که قربانیان حق ندارند که در سرزمین‌شان زندگی کنند. این میل به همگن‌سازی یک مکان میلی تازه نیست، بلکه استفاده گسترده و به شکلی روزافزون مشکل‌آفرین از این اصطلاح تا اندازه‌ای جدید است.

  واژگانی که به قربانیان پاک‌سازی قومی اشاره دارند، اصطلاحات ملایمی مانند مهاجران، اخراج‌شدگان، پناهندگان، پناهندگان جنگی، آوارگان و غیره را شامل می‌شوند. نورمن نایمارک[2] و دیگران معنای اصطلاح «پاک‌سازی قومی» را در زبان‌های اروپایی جست‌وجو کردند، ازجمله chishchenie (روسی) و cicenja (صربی-کرواتی) که به تصفیۀ سیاسی اشاره دارند. این در حالی است که واژۀ آلمانی Säuberung، سه مفهوم اصلاح نژادی و نژاد و آزار سیاسی را به یاد می‌آورد. این اصطلاح در جنگ‌های بالکان، در اواخر سدۀ بیستم، سربرآورد و نخستین‌بار در سال 1992، از سوی روزنامه‌نگاران برای توصیف فعالیت‌های صرب‌ها برضد کروات‌ها و پس از آن برای مسلمانان بوسنی به‌کار رفت و غرض روشن‌شان از استعمال این اصطلاح، رساندن این مطلب بود که صرب‌ها با توسل به زور و ترور، مشغول بیرون‌راندن جمعیتی از محل زندگی‌شان هستند. این واژه در مطبوعات، ازجمله نیویورک تایمز و فایننشال‌تایمز، اکونومیست، تایمز لندن، گاردین، بی.بی.سی، سی.ان.ان، اسوشیتدپرس و آژانس فرانس[3] به اصطلاحی فراگیر بدل شد. در تابستان سال 1992، نیوزویک[4] و یواِس نیوز[5] و ورلد ریپورت[6] از این واژه استفاده کردند. این فراگیری، بحثی را پیرامون اینکه روزنامه‌نگاران چه بسا اصطلاح «پاک‌سازی قومی» را پذیرفتنی‌تر کرده‌اند و آن‌را به ناحق، به‌جای واژۀ نسل‌کشی به‌کار برده‌اند، در پی‌داشت. پاسخ شاید ساده‌انگارانه این باشد که نسل‌کشی ممکن است شگردی برای پاک‌سازی قومی باشد، اما همۀ پاک‌سازی‌های قومی، نسل‌کشی نیستند. این اصطلاح از آن زمان تاکنون، به‌طور رسمی، دربارۀ مصادیق جنایت جنگی به‌کار رفته است. به‌عنوان مثال، مورد 138-140 نتیجه اجلاس جهانی سازمان ملل متحد در تاریخ 15 سپتامبر سال 2005، سرفصل «مسئولیت حمایت از جمعیت‌ها در برابر نسل‌کشی، جنایات جنگی، پاک‌سازی قومی و جنایت علیه بشریت» نام گرفت و این نشانگر آن است که این اصطلاح، سرانجام جایگاهی حقوقی پیدا کرده است.

  اصطلاح «پاک‌سازی قومی» از زمان افزوده‌شدنش به واژگان سیاست و رسانه، در مورد رخدادهای مختلفی به‌کار رفته است، از رخدادهای یوگسلاوی سابق گرفته تا رخدادهای رواندا. این موارد ممکن است ساده‌ترین آن‌ها باشند، حال آنکه کاربردهای دیگر آن -مانند انتقال اجباری جمعیت در جریان تجزیۀ هند و پاکستان در سال 1947، تبعید آلمانی‌ها از منطقه ولگا در سال 1941، اخراج چچن-اینگوشی‌ها و تاتارهای شبه‌جزیرۀ کریمه در سال 1944، اخراج اوکراینی‌ها از لهستان پس از سال 1945، نسل‌کشی ارامنه در سال 1915 و بحران جاری در فلسطین- موارد پیچیده‌تر و جنجال‌برانگیزتر پاک‌سازی قومی‌اند. برخی اشخاص، رخدادهایی مانند تفتیش عقاید در اسپانیا را گواه آن می‌انگارند که «پاک‌سازی» یهودیان، مسلمانان و «دیگران» از دیرباز، میراث تمدن غربی بوده است. دیگر موارد کاربرد آن پس از جنگ، حمله به کردها در عراق، جنایات خمرهای سرخ در کامبوج و بحران دارفور سودان را شامل می‌شوند. این موارد به بحثی دربارۀ اینکه آیا این اصطلاح را می‌توان عطف به ماسبق کرد یا خیر، انجامیده است.

پرسش از اخلاق نیز زمانی به میان می‌آید که پاک‌سازی قومی با نسل‌کشی یا هولوکاست، هم‌سنگ انگاشته می‌شود. نسبت‌دادن نقش قربانی برای جمعیتی خاص، مسئولیتی سنگین و آکنده از دشواری و خطر است. به‌عنوان مثال، تنها پس از اتحاد مجدد آلمان، بحثی واقعی در گرفت که باب تحقیق و تفحص دربارۀ آلمانی‌تبارانی که به‌سبب قومیت‌شان در معرض آزارها و اذیت قرار گرفتند، گشوده شد. به همین قیاس، دیگر گروه‌های قومی، ازجمله لهستانی‌ها، لیتوانیایی‌ها و اوکراینی‌ها، در ارتباط با نقل و انتقال جمعیت‌ها در زمان پس از جنگ، شکایاتی را به ثبت رساندند. غرض از این انتقال‌ها، همگن‌سازی مناطق به‌عنوان راهی برای پیشگیری از مطالبات آیندۀ اقلیت قومی بزرگ و دستاویزی برای اتحاد جماهیر شوروی برای قراردادن اروپای شرقی در وضعیت وابستگی بود.

  توجیه پاک‌سازی قومی را می‌توان انحرافی از مفهوم ویلسونی[7]، خودمختاری ملی که اشکال مختلفی به خود گرفته است، تفسیر کرد. در مستعمرات سابق، خودمختاری ملی متضمن ابداع و یا کشف دوبارۀ فرهنگ و ساختارهای قدرت بومی بود، فرهنگ و ساختارهایی که سپس در راستای ویژگی‌های قومی تفسیر و بازتفسیر شدند. بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم در اروپا، اعمالی که پاک‌سازی قومی شناخته شدند، نتیجۀ مستقیم تفسیر نازیستی یا فاشیستی از سرنوشت تاریخی بودند، سرنوشتی که از هویت قومی و برتری نژاد آریایی و نیز توسعه‌طلبی سرکوبگرانه و نسل‌کشی در سرزمین‌های اشغالی جدا نبود؛ بنابراین، هم در هر سطح خرد و هم در سطح کلان، هم قبل و هم بعد از سال 1945، در اروپا و دیگر جاها، با توسل به توجیهات قانونی و آزار و اذیت‌های غیرقانونی، دست به پاک‌سازی قومی زده‌اند.  و نیز ببینید: نسل‌کشی؛ هولوکاست؛ حقوق بشر؛ کشتار جمعی؛ پناهندگان؛ اسکان مجدد

بیشتر بخوانید

de Zayas, Alfred-Maurice. 2006. A Terrible Revenge: The Ethnic Cleansing of the East European Germans. 2nd ed. New York: Palgrave Macmillan

Gourevitch, Philip. 1998. We Wish to Inform You That Tomorrow We Will Be Killed with Our Families: Stories from Rwanda. New York: Picador

Naimark, Norman M. 2001. Fires of Hatred: Ethnic Cleansing in Twentieth-Century Europe. Cambridge, MA: Harvard University Press

Power, Samantha. 2002. “A Problem from Hell”: America and the Age of Genocide. New York: Basic Books

    [1] Ethnic cleansing

[2] Norman Naimark

  [3] Agence France

  [4] Newsweek

  [5] U.S. News

  [6] World Report

  [7] Wilsonian

  

 

  

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید