برتری نژاد سپید
برتری نژاد سپید[1]، دو معنای متفاوت، اما همپوشان دارد که به نوشتارگان تا اندازهای متفاوتی انجامیده است. نوشتارگان فراگیرتر در با «مطالعات فرهنگی» و «نظریۀ انتقادی نژاد» سروکار دارد و برتری نژاد سپید را جزئی جاافتاده از فرهنگ و جامعۀ غربی تلقی میکنند. نوشتارگان دیگر، رویکردی سنتیتر و محدودتری دارند و به برتری نژاد سپید بهعنوان پدیدهای عملباورانه، جنبشی اجتماعی و/یا نوعی ایدئولوژی توجه میکنند؛ پژوهشهای اخیر بر گروههای سازمانیافتهای چون کو کلاکس کلان تمرکز میکنند.
برتری جاافتادۀ نژاد سپید
از این چشمانداز، برتری نژاد سپید در طول تاریخ آنچنان فرهنگ غربی را آکنده کرده و در ساختار اجتماعی جوامع غربی جای گرفته است که سخن گفتن از «جامعه» در بافت ایالات متحده، بافت اروپایی یا بافت پسااستعماری در عمل، همسنگ سخن گفتن از برتری نژاد سپید و نیز «نژادپرستی»، «امتیاز سپیدپوستان» و «سلطۀ اروپامدارانه» بر جهان است. جملگی اینها، اجزاء کلیتی هستند که گاهی «ساختارهای اجتماعی نژادیشده» -نظامهای سیاسی و فرهنگی که نابرابری را در میان گروههای نژادیشده استمرار میبخشند- خوانده میشوند.
مدافعان این چشمانداز، بر آن هستند که برای فهم برتری نژاد سپید، بایستی خاستگاههای این ساختارهای اجتماعی در استعمارگری (سپیدپوستان) اروپایی را فهم یا دستکم تصدیق کرد. خود واژۀ «نژاد» در جریان تلاش استعمارگران برای فهم و توجیه تفاوتهای موجود میان خود و مردم تحت انقیادشان ابداع شد؛ بنابراین، واژۀ «نژاد» علت و حافظ نابرابری است و تا به امروز، ما در جهانی اساساً ناعادلانه که برپایۀ نژاد بنا شده است، زندگی کردهایم.
در این نوشتارگان پندارهای فردی، گفتارها یا کردارهای تبعیضآمیز، بهندرت موضوع بحثاند، مگر آنهایی که این فرضیهها را که «حق با سپیدپوستان است» یا اینکه راهورسم فرهنگی سپیدپوستان بهنجار و درست است، تقویت میکنند. برای مثال، سپیدپوستان اغلب سبکهای تعامل اجتماعیشان را «طبیعی» (نه فرآوردۀ فرهنگ سپیدپوستان) میانگارند و مسیحیان رنگینپوست گاهی بیچونوچرا شمایل عیسایی سپیدپوست (و اروپایی شده) را به ذهن میسپارند.
دانشوران بیان میکنند که برتری نژاد سپید با گذشت زمان تغییر کرده است و بهویژه به موازات تغییر راهبردهای آن برای صیانت از خود، تحول مییابند. سلطۀ متکی به سرکوب و ترور که در میانۀ سدۀ بیستم پایان یافت، برتری نژاد سپید به «سلطۀ متکی به فریب» تبدیل گشت؛ بنابراین، بسیاری از دانشوران امروزی بر اینکه چگونه این برتری بدون حضور سپیدپوستان، آشکارا نژادپرست ادامه مییابد، تمرکز میکنند و از اصطلاح« نژادپرستی کوررنگ» برای توصیف ایدئولوژیهای سیاسی بهره میگیرند که به شکلی غیرتاریخی از مالکیت و حقوق فردی پشتیبانی میکنند و در عین حال، تاریخ نژادی سرکوب جمعی را انکار میکنند و از این رهگذر، خطمشیهایی را که کنترل سپیدپوستان بر بیشتر قدرت و ثروت جهان را تهدید نمیکنند، تضمین میکنند.
برتری نژاد سپید در مقام پدیدهای عملباورانه
رویکرد دوم به برتری نژاد سپید، از آنِ فعالان مدافع برتری نژاد سپید است که بیپرده به نحوی اعلام میکنند که نژاد متمایزی از انسانها (سپیدها) وجود دارد که در میان آدمیان جایگاه خاصی دارد و از بسیاری جهات، بر رنگینپوستان برتری دارند و باید از رهگذر جداسازی از آلودگی اجتماعی، فرهنگی و زیستی رنگینپوستان در امان باشند. این عملباوران، مجموعۀ متنوعی از گروهها را شامل میشوند که معتقدند باید فعالانه منافع سپیدپوستان را صیانت کرد و پیش برد: کو کلاکس کلان، نونازیها، «برادری آریایی»[2]، «هویت مسیحی»[3]، «سرپوستیها»[4] و برخی از گروههای شبهنظامی از آن جملهاند.
پژوهشگران این سازمانها و خردهفرهنگها را مطالعه میکنند و بر نوعی رایافرهنگ[5] رو به شکوفایی نیز تمرکز میکنند. شباهت همۀ آنها با یکدیگر، در نفرت تقریباً جهانشمولشان نسبت به یهودیان، سیاهپوستان و همجنسگرایان است. بااینحال، مدافعان برتری نژاد سپید، همچنان بهلحاظ ایدئولوژیک گرفتار چنددستگیاند و تفاوتهای ایدئولوژیک بسیاری درخصوص دین، استفاده از خشونت یا حتی اینکه چه کسی «سپیدپوست» است، دارند.
مدافعان برتری نژاد سپید، نه تنها بهدلیل اعمال تروریستی سابقشان، بلکه بهدلیل جرایم نفرتانگیختۀ کنونی و اعلامیههای نفرتپراکنشان -که طیف گستردهای از موضوعات را شامل میشود، از برچیدن برنامههای رفاهی گرفته تا «جنگ نژادی مقدس (راهووا)»[6]- در اذهان ترس و واهمه میافکنند. بنا به گزارش سازمانهای دیدهبانی، مانند «پروژۀ اطلاعات»[7] و «جامعۀ افتراءستیزی»[8] که فعالیتهای مدافعان برتری نژاد سپید را رصد میکنند، این گروهها که پس از جنگ جهانی دوم و بار دیگر در پی جنبش حقوق شهروندی دهۀ 1960 تضعیف شده بودند، جان تازهای گرفتهاند. این سازمانهای دیدهبان، نگرانیها دربارة این واقعیت را که این گروهها ممکن است با موفقیت از بارقههای نفرت نژادی، بهویژه در میان جوانان سپیدپوست تأثیرپذیر بهرهبرداری کنند، پنهان میکنند.
مدافعان برتری نژاد سپید که عمیقاً از منزلت حاشیهای و منحرف فکری انگاشتهشدنشان در جامعه باخبرند، تلاش میکنند که بر این داغ چیره شوند. آنان بهندرت خود را نژادپرست یا مدافع برتری نژاد سپید میخوانند؛ آنان معمولا از اصطلاحهای مبهمی چون «نژادگرا» یا «مدافع جدایی سپیدها» یا در بافت ایالات متحده «میهنپرست» استفاده میکنند. آنان در خطابههای عمومیشان بیشتر بر حقوق فرهنگی و فردی سپیدپوستان، خاصه حق داشتن زندگی جدا از زندگی رنگینپوستان (در کشور «سپیدپوستان») پای میفشارند تا برتری ژنی (البته هیچگاه هم منکر آن نمیشوند). آنان خود را افرادی کمتعصب و معقول، مطلع و فرهیخته جا میزنند. مدیریت برداشت[9] نیز سپیدپوستان را قربانیان دولتی به تصویر میکشد که از قرار معلوم بهدست یهودیان و با همدستی سیاهان اداره میشوند و این مدیریت برداشت، وارد خطابههای دفاعیشان دربارۀ حفظ میراث فرهنگی و نژاد سپید شده است. آنان سپیدپوستان ناهمداستان را «نژادفروشانی» مینامند که آگاهی نژادیشان را تبلیغات «چندفرهنگی» رسانهها و هالیوود -که هر دو را یهودیان و با هدف کنترل اذهان اداره میکنند- مخدوش کرده است.
مدافعان برتری نژاد سپید گرچه بسیار متنوعاند، اما معمولا به طبقات پایین یا کارگر و مناطق روستایی تعلق دارند و تحصیلاتشان کم است. بااینحال، وضعیتشان ممکن است به شکلگیری شبکههای اجتماعی بیانجامد که بهلحاظ نژادی همگناند و درنتیجه ممکن است با سیاهپوستان، یهودیان یا مردان همجنسگرا تعامل عادی اندکی داشته باشند. به همین قیاس، مانند آنچه در فرقههای دینی میگذرد، آنان نیز در نتیجۀ شبکههای اجتماعی عادی، یکدیگر را پیدا میکنند، نه از رهگذر عضوگیری. آنهایی که همچنان با این گروهها در ارتباطاند، بدین دلیل این رابطه را حفظ میکنند که خردهفرهنگشان به آنها حس هویتمندی و معنا میدهد. البته، برخی از اعضا در خانوادههای مدافع برتری نژاد سپید بزرگ میشوند. برخی از پژوهشگران استدلال میکنند که نفرت نژادی، اعضا معلول طبیعی این مکانهای اجتماعی هستند نه علت آنها.
مدافعان برتری نژاد سپید، همواره با مهاجرت (رنگینپوستان) مخالف بودند و خطابههایشان -که روزی معطوف به «حقوق ایالتها» و کمونیسم بود- اکنون بیشتر بر مخالفت با تبعیض مثبت، رفاه و کمک به خارجیان (بهویژه به اسرائیل) متمرکز است. گرچه زنان مدتهاست در سازمانهای مدافع برتری نژاد سپید، فعال بودهاند و هرگز بهطور کامل منفعلانه دنبالهرو مردان نبودهاند، اما خردهفرهنگهای مدافع برتری نژاد سپید، معمولاً بهشدت مردسالارانه و ضدفمنیستی است. مردان مدافع برتری نژاد سپید، همان قدر به مردبودن توجه دارند که به سپید بودن. آنان خاصه دربارۀ نژادآمیزی ابراز نگرانی میکنند، نگرانی که با به تصویرکشیدن مردان سیاهپوست در هیئت متجاوزانی جنسی که به دنبال زنان سپیدپوست میگردند، همراه است.
فعالان برتری نژاد سپید که در موقعیتی حاشیهای هستند، نهادهایی موازی مانند همایشهای سالانه و کنسرتهای موسیقی نژادپرستانهای پدید آوردهاند تا بدون حضور رنگینپوستان با یکدیگر تعامل کنند. همچنین آنها در اینترنت حضور بسیار فعالی دارند و از آن برای ایجاد شبکههای اجتماعی که روزبهروز بینالمللیتر میشوند، بهره میبرند.
و نیز ببینید: جرایم نفرتانگیخته؛ گروههای نفرتپراکن؛ سخنرانی نفرتپراکن؛ بومیگرایی؛ پیشداوری؛ نژادپرستی
بیشتر بخوانید
- Adams, Josh and Vincent J. Roscigno. 2005. “White Supremacists, Oppositional Culture and the World Wide
Web.” Social Forces 84(2):759–77
- Blee, Kathleen M. 2002. Inside Organized Racism: Women in the Hate Movement. Berkeley, CA: University of California Press
- Bonilla-Silva, Eduardo. 2001. White Supremacy & Racism in the Post-Civil Rights Era. Lynne Rienner
- Dobratz, Betty and Stephanie Shanks-Meile. 2000. White Power, White Pride! The White Separatist Movement in the United States. Baltimore, MD: Johns Hopkins University Press
- Futrell, Robert and Pete Simi. 2004. “Free Spaces, Collective Identity, and the Persistence of U.S. White Power Activism.” Social Problems 51(1):16–42
- McVeigh, Rory. 2004. “Structured Ignorance and Organized Racism in the United States.” Social Forces 82(3):895–936
[1] white supremacy
[2] Aryan Brotherhood
[3] Christian Identity
[4] Skinheads
[5] cyberculture
[6] racial holy war (RAHOWA)
[7] Intelligence Project
[8] Anti-Defamation League
[9] impression management