بحث از فروطبقه

  بحث از فروطبقه[1] به بحثی دانشورانه و عمومی اطلاق می‌شود که در دهه‌های 1970 تا 1990 دربارهٔ خاستگاه، سرشت، و واکنش مناسب به مشکلات ناشی از فقر متمرکز شهری در ایالات متحده و خصوصاً در میان افریقایی-امریکاییان درگرفت. ویلیام جولیوس ویلسون[2] جامعه‌شناس در دههٔ 1970 توجه‌ها را به این موضوع جلب کرد و به چهرۀ محوری بحثی بدل شد که میان آنهایی در‌گرفت که بر ارزش‌ها و انتخاب‌های قشر کم‌درآمد پای می‌فشردند و آنهایی که به شرایط اقتصادی و خط‌مشی دولت تأکید می‌کردند. این بحث به ایجاد سه تغییر بزرگ در سیاست‌گذاری‌های ایالات متحده یاری رساند: کاهش بودجهٔ برنامه‌های اجتماعی در 1984، اصلاح خط‌مشی رفاهی در سال 1996، و آغاز برنامۀ «امید شش[3]»، که از خط‌مشی‌های اسکان گروه‌های درآمدی مختلف در منطقه‌ای واحد بود و «وزارت مسکن و توسعهٔ شهری[4]» آن را در سال 1992 طرح کرد. این بحث مشوق مجموعۀ درخور توجهی از پژوهش‌های تجربی شد که چگونگی اثرگذاری فرآیندهای ملی و کلان‌شهری را در زندگی ساکنان نواحی فقیرنشین مرکز شهرها نشان دادند.

 خاستگاه‌های بحث از فروطبقه

  واژۀ انگلیسی فروطبقه نخستین‌بار به سال 1963 و در کتاب گونار میردال[5] پدیدار شد. میردال واژهٔ سوئدی Undeklass را برای توصیف افرادی به‌کار بست که محروم و فقیر بودند. در آن زمان، این واژه در متون منتشرشده در ایالات متحده نادیده گرفته شد و به‌جای آن، به واژگان مندرج در گزارش دانیل پاتریک موینیهان[6] ‐ سناتور وقت نیویورک ‌‐ دربارهٔ «درهم‌تنیدگی آسیب‌ها»[7] که با وضع «خانواده‌های سیاه‌پوست زن‌سرپرست» شهری مرتبط بود و نیز زبانی که اسکار لوئیس[8] در خصوص «فرهنگ فقر» در نوشته‌هایش در باب خانواده‌‌های مکزیکی و پورتوریکوی به‌کار گرفت، توجه شد. هرچند لوئیس تنها چند موردپژوهی ارائه کرده بود، اما از آنها نتایج عامی گرفت دال بر اینکه کودکانی که در زاغه‌ها بزرگ می‌شوند، توان روان‌شناختی بهره‌برداری از فرصت‌های متضمن تحرک عمودی را که شاید در آینده در زندگی‌شان روی دهد، ندارند.

  در این اثنا، دستاوردهای جنبش حقوق شهروندی و برنامهٔ فدرالی مبارزه با فقر در دههٔ 1960 بسیاری از امریکایی‌ها را به این انتظار سوق داد که نابرابری‌های نژادی به‌طرزی چشمگیر و شتابناک کاهش می‌یابد. آنان پیش‌بینی نکردند که هم‌زمان با این دستاوردها ممکن است نابرابری‌های طبقاتی افزایش یابد. در سال 1978، ویلسون استدلال کرد که سیاهان طبقهٔ متوسط بیش از سیاهان فروطبقه که پیوسته در فقر به‌سر می‌برند، از فرصت‌های جدید بهره‌مند می‌شوند. استفادهٔ او از واژهٔ فروطبقه جنجال برانگیخت. این واژه به گمان برخی توجه را از برنامهٔ عمل ناتمام اصلاح نهادی می‌رباید و به‌گمان برخی دیگر توجهی درخور را به مسئولیت شخصی برمی‌دوزد. به‌هرحال، این واژه به‌سرعت رواج یافت؛ برای مثال، در اوت 1977، نشریۀ تایم داستان روی جلد خود را «فروطبقهٔ امریکایی: رنج و تنگدستی در سرزمین نازونعمت» نام نهاد.

داغ‌شدن بحث از فروطبقه

  در پی انتخاب رانلد ریگان به ریاست‌جمهوری ایالات متحده، نویسنده‌ای به نام چارلز مری[9] نقد محافظه‌کارانه‌ای از برنامه‌های اجتماعی فدرال را جا انداخت. استدلال او این بود که اعانۀ عمومی به مادران مجرد هنجارهای سنتی دربارهٔ کار و ازدواج را تضعیف کرد و مشکلات گسترده‌ای برای فقرای شهری پدید آورد. کتاب او که از آن برای توجیه کاهش جدی بودجه در برنامه‌های فقرستیزی و «قانون توافق بر سر بودجۀ چندمنظوره»[10] استفاده شد، «انجیل ریگان برای کاهش بودجه» خوانده شد. در نقدی مشابه، لاورنس مید[11] تجربۀ مهاجران، زنان، و سیاهان بومی را در بازار کار با هم مقایسه کرد. او استدلال کرد احتمال بیکاری در سیاهان بیشتر است، زیرا احتمال آنکه آنان به مشاغل کم‌درآمد موجود تن ندهند، از دیگران بیشتر است.

  در سال 1987، ویلسن کوشید رشد بیکاری و افزایش شمار خانواده‌های تک‌سرپرست محلات شهری سیاه‌پوست‌نشین را که اساساً در نواحی شمال‌شرقی و غرب میانه قرار داشتند، تبیین کند. استدلالش این است که بیکاری مردان سیاه‌پوست به این دلیل افزایش یافت که صنعت‌زدایی مشاغل یقه‌آبی را که می‌توانست خانواده‌ها را تأمین مالی کند، کاهش داد و در نتیجه اعانه‌های جبرانی خاص سیاهان معضلات اساسی برآمده از نابسامانی اقتصادی را چاره نمی‌کند. همچنین، وی از برنامه‌های جامع فدرال برای بهبود بازار کار بی‌رونق و تأمین رفاه کودکان دفاع کرد. 

سراسر دههٔ 1980، نشریات مردم‌پسند بارها از اصطلاح فروطبقه استفاده کردند، بی‌آنکه تعریف یا تحلیلی به‌دست دهند. در نتیجه، ویلسون در سخنرانی انتسابش به مقام ریاست انجمن جامعه‌شناسی امریکا[12] در سال 1990، اعلام کرد اصطلاح فروطبقه را کنار گذاشته است و به‌جای آن از عبارت فقیران گتونشین[13] استفاده می‌کند تا تحلیل خودش را از ایده‌هایی که مدافعشان نیست، تمیز دهد. هرچند این ماجرا در همۀ سه هفته‌نامۀ خبری مهم و روزنامه‌های ملّی مهم بازتاب یافت، اما عبارت گتوی فقیران همه‌گیر نشد.

  پژوهش‌ها و خط‌مشی‌های عمومی بعدی  

کریستوفر جنکس[14] جریان‌های اجتماعی در محلات فقیرنشین را با بررسی جریان‌های ملی سال 1970 تا دههٔ 1980 بافت‌مند می‌سازد. او خاطرنشان کرد تشدید فقر با دیگر مشکلات اجتماعی پیوندی ساده و مستقیم ندارد و آداب‌ورسوم جنسی در سراسر جامعۀ ایالات متحده تغییر کرد، نه صرفاً در فقیرنشین‌های مرکز شهر. درحالی‌که دستمزدها و مشاغل برای کارگران کم‌تحصیلات کاهش یافت و خانواده‌های تک‌سرپرست متداول‌تر شد، از اوایل دههٔ 1970 وابستگی رفاهی افزایش نیافت و بی‌سوادی، مادرشدن نوجوانان، و خشونت تا حدی کاهش یافت. جنکس از پژوهشگران مصرانه می‌خواهد خاص‌بودگی‌های هر مشکل اجتماعی را بازشناسند، نه اینکه فرض کنند همهٔ این مشکلات فروطبقه‌ای واحد، متمایز، و همگن است.

پژوهشگران دیگری نیز وجوه مشترک نژاد، فقر و جایگاه را در مقیاس کلان‌شهر و ملت بررسی کردند. داگلیس اس. مسی[15] و ننسی اِی. دنتون[16] نشان داده‌اند جداسازی نژادی مستمر در بازار مسکن کلان‌شهرها سبب بقای محله‌هایی که شدند اکثریتشان سیاه‌پوست‌اند. مسی و دنتون اسکان گروه‌های نژادی در منطقه‌ای واحد را یکی از راه‌های بنیادین برای بهبود فرصت‌های زندگی افریقایی-امریکاییان قلمداد کردند. پاول اِی. جارگوفسکی[17] از سال 1970 تا سال 1990 توزیع و پراکندگی فقرا را در محله‌های فقیرنشین در سطح ملی کاوید. او روی‌هم‌رفته دریافت در این ۲۰ سال، تا حدود زیادی به‌دلیل افزوده‌شدن محله‌های فقیرنشین، شمار فقرا در این محله‌ها تقریباً دو برابر شد و از ۱٫۹میلیون نفر به ۳٫۷ میلیون رسید. باوجوداین، رونق اقتصادی در مناطق جنوب‌غربی در دههٔ 1970 و مناطق جنوب‌غربی در دههٔ 1980، فقر متمرکز در آن مناطق را یک‌مرتبه کاهش داد. جارگوفسکی چنین نتیجه می‌گیرد که فقر محله از فرآیندهایی کلان‌شهری مایه می‌گیرد نه از ویژگی‌های ساکنان آن. او خط‌مشی‌های کلان‌شهری و ملّی‌ای را برای افزایش بهره‌وری، کاهش نابرابری، و کاهش جداسازی پیشنهاد کرد.

  باوجود یافته‌های پژوهشی این‌چنینی، افکار عمومی همچنان ترجیح می‌دهد بیماری‌های اجتماعی‌ای را که در ایدۀ فروطبقه بازنمایی می‌شود، به‌حساب کم‌انگیزگی شخصی و اعانه‌های عمومی ویرانگر بگذارد. در سال 1996، دولت کلینتون «قانون اصلاحات رفاهی» را تصویب کرد و قانون اعانۀ موقت به خانواده‌های نیازمند را جایگزین «قانون اعانه به خانواده‌های دارای فرزندان نابالغ»[18] کرد. این قانون به حمایت فدرالی از خانواده‌های کم‌درآمد پایان داد؛ محدودیتی پنج‌ساله را برای دریافت این اعانه‌ها درنظر گرفت و مادران را ملزم کرد در اسرع وقت به نیروی کار مزدبگیر بپیوندند. در نتیجه، بسیاری از مادران وارد نیروی کار شدند و شمار خانواده‌های اعانه‌بگیر به‌طرز چشمگیری کاهش یافت، اگرچه بسیاری از آنان صرفاً در ردهٔ شاغلان فقیر قرار گرفته بودند. در همین زمان، خط‌مشی‌های عمومی از رهگذر «اعتبار حاصل از مالیات بر درآمد»[19] به‌سمت حمایت از خانواده‌های کارگر تغییر جهت داد. آنچه در سال 1975 در قالب برنامه‌ای بسیار کوچک آغاز شد، با حمایت هر دو حزب که در لایحۀ مالیاتی‌شان در دهۀ 1990 بازتاب یافت، به خط‌مشی فدرالی فقرستیزانۀ مهمی بدل شد؛ اگرچه به ایجاد شغل یا حمایت از بیکاران توجهی نداشت.  در سال 1992 و تا حدی در واکنش به دغدغه‌های موجود دربارهٔ فقر متمرکز، وزارت مسکن و توسعهٔ شهری برنامۀ امید شش را آغاز کرد؛ برنامه‌ای که تخریب خانه‌های عمومی برای کم‌درآمدان و ساخت مسکن‌هایی که گروه‌های درآمدی مختلف را در خود جای می‌دهد، تشویق می‌کرد. در دوران رشد اقتصادی دهۀ 1990، بسیاری از شهرهای ایالات متحده رونق گرفت و شمار محلات فقیرنشین در سطحی ملّی کاهش یافت. شهرهای معدودی نظیر پورتلند و مینیاپولیس-سینت پاول، مهار این نیروهای بازار را به‌دست گرفتند تا بتوانند توسعهٔ شهری و حومه‌ای را به یکدیگر پیوند زنند و محله‌های متشکل از گروه‌های درآمدی مختلف را گسترش دهند.  در پی حوادث 11 سپتامبر 2001، توجه عمومی به امنیت ملی و مسائل مهاجران جلب شد. بااین‌حال، اصطلاح فروطبقه در ارتباط با قربانیان توفان کاترینا در سال 2005 در نیواورلئان به‌کار گرفته شد. این اصطلاح ممکن است درآینده هم بسان گذشته همچنان معادلی مدرن برای «فقیران نالایق»[20] باشد یا شاید به‌عنوان شیوه‌ای کهنه برای قالب‌بندی مسئلهٔ نژاد، فقر* و مسائل شهری کنار گذاشته شود. 

و نیز ببینید: کمک به خانواده‌های دارای فرزند نابالغ؛ فرهنگ وابستگی؛ فرهنگ فقر؛ مسکن؛ فقیرنشین‌های مرکز شهر؛ فقر؛ اعانۀ موقت به خانواده‌های نیازمند.

بیشتر بخوانید

Gans, Herbert J. (1995). The War against the Poor: The Underclass and Antipoverty Policy, New York: Basic Books

Jargowsky, Paul A. (1998). Poverty and Place: Ghettos, Barrios and the American City, New York: Russell Sage

Jencks, Christopher (1993). Rethinking Social Policy: Race, Poverty and the Underclass, Cambridge, MA: Harvard University Press

Katz, Michael B. (1989). The Undeserving Poor: From the War on Poverty to the War on Welfare, New York: Pantheon

Massey, Douglas S. and Nancy A. Denton (1993). American Apartheid: Segregation and the Making of the Underclass, Cambridge, MA: Harvard University Press

Mead, Lawrence M. (2001). Beyond Entitlement: The Social Obligations of Citizenship, New York: Free Press

Murray, Charles (1983). Losing Ground: American Social Policy 1950–1980, New York: Basic Books

Wilson, William Julius (1980). The Declining Significance of Race, Chicago: University of Chicago Press

Wilson, William Julius [1987] (1993). The Truly Disadvantaged: The Inner City, the Underclass and Public Policy. Chicago: University of Chicago Press

  [1] underclass debate     

[2] William Julius Wilson

 [3] HOPE VI

[4] Department of Housing and Urban Development

[5] Gunnar Myrdal

[6] Daniel Patrick Moynihan

[7] tangle of pathologies

[8] Oscar Lewis

 [9] Charles Murray

 [10] Omnibus Budget Reconciliation Act

 [11] Lawrence Mead

[12] American Sociological Association

 [13] ghetto poor

[14] Christopher Jencks

[15] Douglas S. Massey

 [16] Nancy A. Denton

[17] Paul A. Jargowsky

[18] Aid to Families with Dependent Children

[19] Earned Income Tax Credit

 [20] undeserving poor

 

 

  

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید