استعمار داخلی
دو مفهوم «مستعمرات داخلی[1]» و «استعمارگری داخلی»، کوششهای میانرشتهای گستردهای را برای تبیین سلطه و انقیاد اقتصادی، طبقاتی، فرهنگی و نژادی در داخل مرزهای جامعهای واحد، به خود جلب کرده است. مستعمرات داخلی، به مکانهای جغرافیایی که اغلب زیستجهانهای فرهنگی بهلحاظ فضایی کنترلشده، زیرسلطه و بی ثبات هستند و نیز به مناطق، اجتماعها و گروههای توسعهنیافته و دستخوش بهرهکشی اشاره دارند. مستعمرات داخلی، حتی زمانی که گروههای سلطهگر و زیرسلطه درمیآمیزند و مرزهای جغرافیایی مبهم و نامشخص میشوند نیز وجود دارند. استعمارگری داخلی، به فرایندهای تاریخی و کنونی حفظ سلطه و انقیاد اشاره دارد. پژوهشهای این حوزه، موضوعهای زیر را بررسی میکنند: درآمیختن و تعامل سلطۀ طبقاتی، نژادی و جنسی با مستعمرات داخلی یک کشور؛ نقش دولت، بازار و سازمانهای مدنی مسلط در برقراری انضباط در مستعمره؛ وجود سرسپردگی سیاسی؛ کارکرد شکلهای قانونی و فراقانونی سلطه و خشونت؛ و اهمیت ایدئولوژی و فرهنگ.
مطالعات مرتبط با مستعمرات داخلی و استعمارگری داخلی، طیف گستردهای از گروهها و کشورها، از سیاهپوستان و چیکانوها در ایالات متحده تا اهالی ایرلند شمالی، بهعنوان یکی از مستعمرات داخلی توسعهنیافتۀ انگلیس، را پوشش میدهند. این مطالعات از این مفاهیم برای کاوش دربارة واقعیتهای ناهمگونی بهره میبرند که همانقدر بههم شبیهاند که عقبماندگی کودکان فقیر در مدارس دولتی و نژادپرستی محیطی.
مفاهیم تاریخی بحثانگیز دارند. لنین، مارکس و گرامشی در توصیفاتشان از مناطق توسعهنیافتۀ پیرامونی اروپا، به مستعمرات داخلی اشاره کردند. دبلیو.ای.بی دوبوآ[2]، رابرت بلاونر[3] و سایر دانشمندان ایالات متحده، چارچوبی مشابه را در نگریستن به عقبماندگی سیاهپوستان بهکار گرفتند.
بهرغم نوید تحولات مفهومی اولیه، بیزاری از تحلیل مارکسیستی، بهویژه در ایالات متحده، از جذب کامل مفاهیم راجع به مستعمرات داخلی به علوم اجتماعی، مدیریت عمومی و مطالعات جلوگیری کرده است. گرچه برخی از تحلیلگران امریکایی در اوان سدۀ بیستم، مطالعۀ استعمار و امپراتوری امریکایی را تشویق کردند، توصیههای رسمی و متون دانشگاهی تاریخ استعمار بومیان امریکا، مکزیکیها، سیاهپوستان، پورتوریکوییها و فیلیپینیها از سوی ایالات متحده را تحت عنوان «استثناگرایی امریکایی»[4] کماهمیت جلوه دادند. افزونبراین، جنگ سرد، بهطور خاص، بر سر راه جذب این مفاهیم، مانع برافراشت. ایالات متحده امریکا، از مدرنسازی سرمایهدارانه را بهعنوانی بدیلی برای سوسیالیسم حمایت کرد و به کشورهای تازه استقلالیافته، نوید داد که درسهای آموختهشده از تاریخ صنعتیشدن غرب، در قالب تجویزهای مثبت برای پیشرفت صنعتی مدرن درخواهد آمد. معدودی از تحلیلگران امریکایی، بهویژه آنهایی که نظریهها و متون مسلط دربارۀ مناسبات نژادی را پدید آوردند و نوشتند تلاش کردند تا نشان دهند که «گتوهای»[5] عقبمانده -آپالاشیا[6] و مناطق پیرامونی مشابه در ایالات متحده امریکا- با صنعتیشدن مدرن نشدهاند. همچنین دیپلماتهای ایالات متحده، کوششهای سیاهپوستان در جهت آشناکردن سازمان ملل با عقبماندگی داخلیشان را عقیم گذاشتند.
این مفاهیم، در دو دهۀ 1960 و 1970، تحت تأثیر نوعی تلاقی رخدادها و مطالعات، بار دیگر، مطرح شدند؛ ازجملۀ این رخدادها میتوان به این موارد اشاره کرد: مبارزههای جهانی ضداستعماری، جنبشهای حقوق شهروندی، بهویژه جنبش قدرت سیاهان؛ نظریههای جدید هژمونی استعماری؛ احیای تفاسیر جهانی از مناطق هستهای، پیرامونی و نیمهپیرامونی در نظریههای وابستگی؛ نظریۀ نظامهای جهانی و بخشبندی بازار کار؛ تفسیرهای تاریخی جدید از استعمار و امپریالیسم و ظهور مطالعات پسااستعماری.
و نیز ببینید: جنبش قدرت سیاهان؛ جنبش چیکانو؛ چشمانداز تضاد؛ هژمومی؛ مرکز شهر؛ تحلیل نظامهای جهانی
بیشتر بخوانید
Hechter, Michael. 1999. Internal Colonialism: The Celtic Fringe in British National Development. New Brunswick, NJ: Transaction
[1] Internal colonialism
[2] W. E. B. Du Bois
[3] Robert Blauner
[4] American exceptionalism
[5] ghettos
[6] Appalachia