آدمکشی
آدمکشی[1] در تعریف کلی، «آدمکشی» کشتن غیرقانونی یک موجود بشر توسط کس دیگری است. اگرچه تعاریف حقوقی دقیق آن ممکن است تا اندازهای در حوزههای قضایی متفاوت تغییر کنند، اما آدمکشیها معمولاً در دو مقوله طبقهبندی میشوند: آدمکشی درجه یک و آدمکشی درجه دو. آدمکشی درجه یک، کشتن غیرقانونی با نیت سوء قبلی (یعنی قصد کشتن) و قصد قبلی[2] است. کشتنها را همچنین میتوان بهعنوان آدمکشی در مقولة درجة یک طبقهبندی کرد، اگر طی ارتکاب یک جنایت دیگر (برای مثال، سرقت یا دستبرد) رخ دهند. آدمکشی درجه دو شامل نیت سوء قبلی است، اما فاقد قصد قبلی یا دیگر شرایط وخیمکننده (مانند کشتن در حین انجام یک جنایت دیگر) است. آدمکشی یکی از زیرمقولههای اصطلاح فراگیرتر و گستردهتر، یعنی «قتل نفس» است که شامل کشتن[3] (کشتنهای بدون بداندیشی و قصد قبلی) و کشتنهایی است که میتوان آنها را قابل بخشش (یعنی تصادفی) یا قابل توجیه (برای مثال، پلیس مظنونی را بکشد که زندگی افسر یا شهروند دیگری را تهدید میکند) دانست.
آدمکشی عموماً قابل اعتمادترین جرم شدید گزارششده و ثبتشده است. بنابراین، اغلب بهعنوان ابزار سنجش مشکل گستردهتر جرم در ایالات متحده، بهکار گرفته میشود. برای مثال، افزایش ملایم آدمکشی در میانة دهة 1980 تا اوایل دهة 1990، توجه عمومی زیادی را به خود جلب کرد و بسیاری از شهروندان را به این باور رساند که مشکل جرم، به شکلی فزاینده در حال وخیمشدن است. در واقعیت، بیشتر انواع جرایم حاد از دهة 1970، بهنسبت و به شکلی مستمر کاهش یافتهاند.
با اینکه بخش زیادی از آدمکشیها، ریشههایی معمولی دارند -از جروبحثهای بین آشنایان یا اعضای خانواده بر میخیزند- شرح و توصیف مکرر آدمکشیهای نادر، اما حساس در فرهنگ عمومی، نوعی جذبه و هاله پیرامون آدمکشی ایجاد کرده است که از نظر بسیاری، عملی مبتنی بر توطئهچینی محسوب میشود.
همانند بسیاری از مسائل اجتماعی، آدمکشی بهطور تصادفی در بین جمعیت توزیع نشده است، بلکه الگوهای ویژة جمعیتشناختی، اجتماعی و جغرافیایی وجود دارند که در طول زمان، تقریباً ثابت ماندهاند. برای مثال، میزان آدمکشی در شهرهای بزرگتر و در مکانهایی که مشخصة آنها میزان بالای محرومیت تمرکز یافته (برای مثال، فقر، بیکاری، ترک تحصیل، جدایی نژادی)، بیشتر است. میزان ارتکاب و قربانی آدمکشیشدن نیز در میان مردان، چند برابر زنان است؛ در میان امریکاییهای آفریقاییتبار و برای بزرگسالان جوان (یعنی سنین 34-18) در مقایسه با بزرگسالان مسنتر (یعنی 55 سال به بالا) نیز این روند حاکم است. همچنین، آدمکشی، الگوی منطقهای بلندمدتی را نشان میدهد و میزان وقوع آن در قسمتهای جنوبی ایالات متحد بیشتر است. اکثریت آدمکشیها در ایالات متحده، با اسلحة کمری یا دیگر سلاحهای گرم صورت میگیرند.
گراهام سی. اوسی[4]
و نیز ببینید: زجرکشی؛ قتل سریالی؛ اجرای خودسرانۀ عدالت؛ جرم خشونتآمیز
بیشتر بخوانید:
Alvarez, Alex and Ronet Bachman. 2002. Murder American Style. Belmont, CA: Wadsworth
Best, Joel. 1999. Random Violence: How We Talk About New Crime and New Victims. Berkeley, CA: University of California Press
Fox, James Alan and Jack Levin. 2005. Extreme Killing: Understanding Serial and Mass Murder. Thousand Oaks, CA: Sage
Fox, James Alan and Marianne Zawitz. 2006. Homicide Trends in the United States. Washington, DC: U.S.
Department of Justice, Office of Justice Programs, Bureau of Justice Statistics. Retrieved January 2, 2007 (http:// www.ojp.usdoj.gov/bjs/homicide/homtrnd.htm)
Miethe, Terance D., Wendy C. Regoeczi, and Kriss A. Drass.2004. Rethinking Homicide: Exploring the Structure and Process Underlying Deadly Situations. Cambridge, England: Cambridge University Press
Smith, M. Dwayne and Margaret Zahn. 1998. Homicide: A Sourcebook of Social Research. Thousand Oaks, CA: Sage
[1] . Murder
[2] . premeditation
[3] . manslaughter
[4] . Graham C. Ousey