همگونشدن چندپاره
همگونسازی چندپاره[1]، بهعنوان چشمانداز فرهنگی میاندامنه در اوایل 1990، با انتشار مقالۀ «نسل دوم جدید»[2]، اثر الخاندرو پورتس[3] و مین زو[4]، در نشریۀ سالانۀ دانشسرای علوم سیاسی و اجتماعی امریکا[5] ظهور کرد. این نظریه بر مشاهدات تجربی مبتنی است که از این واقعیت خبر میدهند که سطح قشربندی طبقاتی و نژادی در جامعۀ میزبان بسیار بالاست، اینکه پذیرش در جامعۀ میزبان، بیشتر مشروط به اوضاع و احوال است تا مطلق و اینکه مهاجران برای مواجهه با مشکلات بازنشانی و درآمیزی با مقادیر و انواع متفاوتی از منابع، وارد کشور میزبان میشوند و درنتیجه میزان موفقیتشان متفاوت است.
برخلاف نظریههای کلاسیک، همگونسازی ساده که فرض را بر این میگذارند که مسیری بازگشتناپذیر و تکسویه به درآمیزی همۀ مهاجران با جریان اصلی یکدست، یکپارچه، سپیدپوستی و طبقهمتوسطی میانجامد، نظریۀ همگونسازی چندپاره جریان اصلی جامعه را فرآوردۀ نظامهای طبقاتی و قشربندی نژادی میانگارد. این نظریه بر تعامل میان نژاد و طبقه و تعامل میان عضویت گروه و ساختارهای اجتماعی بزرگتر که آگاهانه یا ناآگاهانه رنگینپوستان را طرد میکنند، پای میفشارد. این نظریه میکوشد که الگوهای متعدد انطباق را که در میان مهاجران معاصر ظهور و نتایجشان را ترسیم میکنند، سرنوشتهای متفاوتشان، یعنی همگرایی (یا واگرایی)شان در وطن تازهشان را توضیح دهد و به شیوههای اثرگذاری بافتهای خاص خروج و پذیرش گروههای هموطن بر برآمدها توجه کند.
از این چشمانداز، فرایند همگونسازی ممکن است در مسیرهای متعدد حرکت کند، گاهی پیچهای متفاوتی پیدا میکنند و به مقصدهای متنوعی ختم میشوند. سه الگوی اصلی را میتوان تشخیص داد:
1. الگوی ریشهدار تحرک صعودی که فرهنگپذیری و یکپارچگی اقتصادی با ساختارهای هنجاری امریکای طبقهمتوسطی جریان اصلی را تحمیل میکند. این الگو، شیوۀ قدیمی گسستن پیوندهای قومی است؛ از یاد زدودن ارزشها، هنجارها و الگوهای رفتاری «جهان قدیم» و انطباق با فرهنگ انگلوساکسونی مرکزی که با سپیدپوستان طبقهمتوسطی پیوند خورده است.
2. الگوی تحرک نزولی که فرهنگپذیری و یکپارچگی موازی با پیرامون جامعۀ ایالات متحده را تحمیل میکند. این الگو شیوۀ انطباق با خردهفرهنگهایی است که بهصورت مستقیم با فرهنگ انگلوساکسونی در تضاد یا شیوه ایجاد خردهفرهنگهای مخالف است. این خردهفرهنگها با گروههای بومی که در پیرامون جامعۀ میزبان یا در سطح زیرین نردبان تحرک گرفتار آمدهاند، پیوند خورده است.
3. یکپارچگی اجتماعی-فرهنگی با جریان اصلی امریکا به همراه فرهنگپذیری آهسته و گزینشی و حفظ عامدانۀ ارزشها و هنجارها، پیوندهای اجتماعی و نهادهای قومی اجتماع مهاجر. این الگو شیوۀ تأیید دوبارۀ قومیت و بازسازی شبکهها و ساختارهای قومی لازم برای پیشرفت اجتماعی-اقتصادی، به سوی منزلت طبقهمتوسطی است.
بافتهای بیهمتای خروج و پذیرش، تعیین میکند که گروه قومی یا مهاجر با کدام بخش از جامعه همگون میشود. بافت خروج شماری از عوامل، ازجمله منابع پیش از مهاجرت که مهاجران با خود میآورند (مانند پول، دانش و مهارتهای شغلی)، طبقۀ اجتماعی که مهاجران در وطن خود دارند، انگیزهها و شیوۀ مهاجرت را در برمیگیرد. بافت پذیرش جایگاه گروه هموطن در نظام قشربندی نژادی، خطمشیهای دولت، وضع بازار کار، نگرشهای عمومی و قدرت و کارآمدی اجتماع قومی در جامعۀ میزبان را در برمیگیرد. نظریۀ همگونشدن چندپاره، بر تعامل این دو مجموعه عوامل تمرکز و پیشبینی میکند که بافتهای خاص خروج و پذیرش ممکن است برای گروه الگوهای فرهنگی متمایز و راهبردهای انطباق و محیطهای اجتماعی و منابع ملموسی پدید آورد و مستقل از ویژگیهای اجتماعی-اقتصادی و جمعیتی فردی، فرصتها و محدودیتهایی برای فرد ایجاد کند.
گرچه بافتهای بیهمتای خروج و پذیرش به اشکال متمایزی از درآمیزی برای گروههای مهاجر و پناهنده میانجامد، این اشکال متفاوت درآمیزی تفاوت بافتهایی را که در آن، افراد میکوشند در وطن جدیدشان به اهدافشان برسند، تبیین میکند. برای مثال، برای تبیین عملکرد بهتر کودکان چینی یا کرهای در مدارس نسبت به کودکان مکزیکیها و مهاجرهای کشورهای دیگر امریکای لاتین، حتی زمانی که هر دو گروه از خانوادههایی با سطح درآمدی مشابه میآیند، باید به بافتهای بیهمتایی که این کودکان در آنها بزرگ میشوند، نظر کرد. در میان عوامل بافتی گوناگونی که ممکن است تأثیر چشمگیری بر برآمدهای تحصیلی بگذارند، یک عامل در میان چینیها و کرهایها مشهود است: اجتماعی قومی با نظامی گسترده از آموزش مکمل، ازجمله مدارس زبان و تدریس خصوصی، برگزاری آزمونهای استاندارد، آمادگی و مشاوره برای دانشسرا و فعالیتهای فوقبرنامه با هدف افزایش قدرت رقابت کودکان در مقاطع بالاتر تحصیلی. نظام قومی آموزش مکمل، نه تنها بر سرمایۀ انسانی پرمایه و منابع مالی که چینیها و کرهایها با خود به کشور جدید میآورند، بلکه بر تجربۀ آنها از نظام آموزشی رقابتی در وطنشان مبتنی است. در مقابل، اجتماعهای مکزیکیها و مهاجران امریکای لاتین از ساختارهای اجتماعی قومی مشابه بیبهرهاند، ساختارهایی که منابعی پدید میآورد که به آموزش منتهی میشوند. گذشته از این، کودکان مهاجران مکزیکی یا کودکان مهاجران امریکای لاتین که در همان محلههایی زندگی میکنند که مهاجران چینی یا کرهای، تا حدود زیادی از این منابع قومی بیبهرهاند.
همگونشدن چندپاره از رهگذر طیفی از نمودگارهای اجتماعی-اقتصادی مشاهدهپذیر، مانند دستاورد تحصیلی، منزلت شغلی و مالکیت خانه، اندازهگیری تجربی میشود. برای کودکان مهاجران، نمودگارهای همگونشدن نزولی اخراج از مدرسه، فرزندآوری نابهنگام و دستگیر و محکومشدن از بهر ارتکاب جرم را شامل میشود. این متغیرها نمودگارهای نیرومند دستاورد تحصیلی ضعیف، منزلت شغلی پایین، درآمد کم و احتمال پایین مالکیت خانه هستند. پژوهشهای کیفی و کمی پرشماری در تأیید پیشبینیهای همگونشدن چندپاره -اینکه نسل دوم معمولاً به شکل صعودی، نزولی یا افقی با جامعۀ امریکایی که ب شدت دچار چندپارگی طبقاتی و نژادی است، همگون میشود و این کار را به شیوههای متفاوت انجام میدهد- شواهدی بهدست دادهاند.
از چشمانداز همگونشدن چندپاره، همگونشدن نزولی تنها یکی از برآمدهای محتمل است. شگفت آنکه، نظریۀ همگونشدن چندپاره را به غلط چنین تفسیر کردهاند که این نظریه، حاکی از برآمدی واحد –همگونشدن نزولی- است و ازاینرو، این انتقاد را بدان وارد میکنند که این نظریه، آشکارا نسبت به آیندۀ نسل دوم مهاجران بدبین است. بااینحال، مخالفان نظریۀ همگونشدن چندپاره، برای رد نظریۀ همگونشدن چندپاره یا این ادعا که نسل دوم دیر یا زود به طبقۀ متوسط جریان اصلی میپیوند، بایستی اثبات کند که این دو ادعا نادرست است: (1) نسبت کسانی که گرفتار نمودگارهای اصلی همگونشدن چندپاره -وقوع اخراج، بارداری نوجوانان و دستگیرشدن از بهر قانونشکنی- برای گروههای هموطن یا همقومیت بیاهمیت است و (2) تفاوت برآمدها میان گروههای هموطن یا همقومیت، قطعنظر از اشکال درآمیزی گروهها با جامعه، به شکلی تصادفی توزیع شده است.
و نیز ببینید: رؤیای امریکایی؛ همگونشدن؛ سرمایۀ فرهنگی؛ سرمایۀ اجتماعی
بیشتر بخوانید
- Portes, Alejandro, Patricia Fernandez-Kelly, and William J. Haller. 2005. “Segmented Assimilation on the Ground
The New Second Generation in Early Adulthood.” Ethnic and Racial Studies 28(6):1000–1037
- Portes, Alejandro and Min Zhou. 1993. “The New Second Generation: Segmented Assimilation and Its Variants
among Post-1965 Immigrant Youth.” Annals of the American Academy of Political and Social Sciences
530:74–96
- Zhou, Min and Susan S. Kim. 2006. “Community Forces, Social Capital, and Educational Achievement: The Case
of Supplementary Education in the Chinese and Korean Immigrant Communities.” Harvard Educational Review
76(1):1–29
[1] segmented assimilation
[2] The New Second Generation
[3] Alejandro Portes
[4] Min Zhou
[5] Annals of the
American Academy of Political and Social Sciences