نظریۀ فشار
نظریهٔ فشار تأکید دارد تجربهٔ فشارها یا استرسزاها احتمال جرم را افزایش میدهد. فشارها به رخدادها و موقعیتهایی اشاره دارد که افراد از آنها بیزارند. میتوان به نمونههای زیر اشاره کرد: ناتوانی در دستیابی به اهداف باارزش مانند موفقیت اقتصادی؛ جدایی از فرد موردعلاقه؛ بهلحاظ کلامی و فیزیکی مورد سوءاستفاده قرارگرفتن. افراد در برخی مواقع در اثر تلاش برای فائقآمدن بر این فشارها، به جرم روی میآورند؛ برای مثال، آنها موادمخدر غیرقانونی میفروشند یا برای دستیابی به اهداف اقتصادی، دست به روسپیگری میزنند. نظریهٔ فشار به تشریح انواع فشارهای منتهی به ارتکاب جرم، دلایل منجرشدن فشارها به جرم، و عوامل مؤثر در میزان تأثیر فشارها در روی جرم میپردازد.
نسخههای اولیهٔ نظریهٔ فشار، مانند رویکرد رابرت مرتون، بر گونهای از فشار تأکید داشت که به ناتوانی در دستیابی به موفقیت اقتصادی میپرداخت. مرتون معتقد بود همهٔ مردم ایالات متحدهٔ امریکا ترغیب میشوند به موفقیت اقتصادی دست یابند. اما، بسیاری از مردم ‐ بهویژه طبقات پایینتر ‐ برای دستیابی به این اهداف از طریق شیوههای قانونی ناتواناند. نسخههای اخیر نظریهٔ فشار انواع دیگری از نظریهٔ فشار را بررسی میکند. نظریهٔ فشار رابرت اگنیو متداولترین آن بهحساب میآید.
اگنیو بر سه نوع فشار تأکید دارد: 1- ناتوانی در دستیابی به اهداف ارزشمند مثبت مانند اهداف اقتصادی، استقلال، و مردانه؛ 2- ازدستدادن مایملک و روابط ارزشمند مانند مرگ دوست نزدیک؛ و 3- تجربهٔ رخدادها و موقعیتهای آزاردهنده مانند مورد زورگویی قرارگرفتن در مدرسه. اگنیو معتقد است فشارها به جرم منجر خواهد شد اگر در بین عوامل دیگر، شدید و ناعادلانه باشد؛ برای مثال، احتمال زیادی دارد که افراد وقتی بیجهت از سوی فرد دیگر مشت میخورند، مرتک جرم شوند تا اینکه مثلاً یک ضربهٔ اتفاقی در خیابان درحال پیادهروی به آنها وارد شود.
پژوهشها نشان میدهد چند نوع فشار احتمال جرم را افزایش میدهد که عبارت است از ناتوانی در دستیابی به اهداف، طرد از سوی والدین، نظم سختگیرانه و غیرمعقول از سوی والدین، سوءاستفاده و نادیدهگرفتهشدن در دوران کودکی، سوءاستفاده از سوی همسر، تجارب منفی در دوران مدرسه مانند نمرات پایین، بیکاری مزمن، کارکردن در شرایط کاری کمدرآمد و نامطلوب، بیخانمانی، سوءاستفاده از سوی دوستان، قربانی جرمشدن، و تجربهٔ پیشداوری و تبعیض.
تجربهٔ فشارها احتمال جرم را به چند دلیل افزایش میدهد. فشارها به طیفی از هیجانات منفی دامن میزند؛ مانند عصبانیت، استیصال و افسردگی. این احساسات اجازهٔ کنش صحیح را نمیدهد و ارتکاب جرم واکنش احتمالی آن است. جرم به افراد اجازه میدهد از فشارها بکاهند یا از آن فرار کنند؛ برای مثال، افراد ممکن است برای دستیابی به اهداف اقتصادیشان دست به دزدی بزنند یا ممکن است برای اینکه مورد سوءاستفادهٔ والدین قرار نگیرند، از خانه فرار کنند. جرم ممکن است به افراد این اجازه را بدهد بهدنبال انتقام از منبع فشارها یا اهداف دیگر باشند؛ برای مثال، افراد ممکن است بهسوی همالانی که به آنها توهین یا زورگویی میکنند، حملهور شوند. جرم ممکن است به افراد اجازه دهد احساسات منفیشان را آرام کنند؛ برای مثال، افراد ممکن است به مصرف موادمخدر غیرقانونی روی بیاورند تا از این طریق به احساس خوب دست پیدا کنند.
فشارها ممکن است به جرم منجر شود، به این دلیل که سبب کاهش بستگیها و پیوندهای افراد با نهادها و دیگران متعارف میشود؛ برای مثال، افرادی که از سوی والدین مورد بدرفتاری قرار میگیرند، ممکن است از والدینشان منزجر و متنفر شوند. همچنین، افرادی که در مدرسه نمرات پایین میگیرند، ممکن است نسبت به مدرسه علاقهٔ کمتری پیدا کنند. افرادی که پیوندهای ضعیف با نهادها و دیگران متعارف دارند، راحتتر به جرم روی میآورند. بهعلاوه، فشارها ممکن است از طریق مساعدکردن باورها نسبت به جرم، سبب افزایش آن شود؛ برای مثال، افرادی که مرتب مورد زورگویی قرار میگیرند، ممکن است به این باور برسند که اگر فردی برافروخته شود، خشونت توجیهپذیر است. در نهایت، فشارها ممکن است سبب شود فرد با دیگر مجرمان ارتباط برقرار کند و این مسئله سبب برانگیختن، افزایش، و تقویت جرم میشود؛ برای مثال، افرادی که نمیتوانند از طرق قانونی و مشروع به اهداف اقتصادی دست پیدا کنند، ممکن است به گروههای مجرم بپیوندد که بهدنبال دستیابی به پول از راههای نامشروع و غیرقانونیاند؛ بهعنوان مثال، فروختن موادمخدر.
اغلب افرادی که متحمل فشار میشوند، به جرم روی نمیآورند، بلکه از شیوههای مشروع و قانونی برای کنارآمدن با آن استفاده میکنند؛ برای مثال، آنها با افرادی که بدرفتاری میکنند، مذاکره و گفتوگو میکنند یا برای آرامکردن و تسکین فشارها تمرین میکنند. نظریهٔ فشار به عوامل تأثیرگذار در واکنش افراد نسبت به فشارها توجه بسیار زیادی میکند. واکنش مجرمانه بیشتر در افرادی رخ میدهد که منابع یا مهارت کمتری در همنوایی و کنارآمدن با فشارها را در اختیار دارند که عبارت است از افراد دارای ضریب هوشی پایین، خودکنترلی پایین، مهارتهای اجتماعی، و توانایی حل مسئلهٔ پایین و منابع مالی محدود. واکنشهای مجرمانه بیشتر در بین افرادی رخ میدهد که حمایت اجتماعی پایینی دارند. بهعبارتی، افرادی که نمیتوانند برای کمکگرفتن جهت سازگاری به دیگران، مانند اعضای خانواده و دوستان رجوع کنند. جرم بیشتر در بین افرادی رخ میدهد که با ارتکاب جرم چیز کمتری از دست میدهند؛ بهعنوان مثال، افرادی که پیوندهای نزدیک با اعضای خانواده ندارند یا شغل مناسب ندارند. و جرم بیشتر در بین افرادی رخ میدهد که مستعد جرماند؛ مانند افرادی که دوستان مجرم دارند و معتقدند ارتکاب به جرم، برخیاوقات، توجیهپذیر است. پژوهشها نیز این پیشبینیها را حمایت و تأیید میکند، اگرچه باید پژوهشهای زیادی در خصوص عوامل افزایشدهندهٔ احتمال واکنش مجرمانه در مقابل فشارها صورت گیرد.
نظریهٔ فشار نهتنها برای تبیین چرایی بالاتربودن احتمال ارتکاب جرم از سوی برخی افراد نسبت به برخی دیگر مورد استفاده قرار میگیرد، بلکه برای تبیین چرایی بالابودن میزان جرم در میان برخی گروهها نیز استفاده میشود؛ برای مثال، گفته شده است مردان نسبت به زنان میزان بالاتری از جرم را مرتکب میشوند، بهدلیل اینکه آنها فشارهای بیشتری را که موجب جرم میشود، تجربه میکنند ‐ بهعنوان مثال، قربانی جرم شدن ‐ و احتمال اینکه آنها از طریق ارتکاب جرم با فشارها سازگار شوند و بر آن فائق آیند، بیشتر است؛ بخشی از آن به این دلیل است که آنها خودکنترلی پایینتری دارند و احتمال داشتن دوستان مجرم در میان آنها بیشتر است. در مجموع، نظریهٔ فشار یکی از اصلیترین تبیینهای مربوط به جرم به حساب میآید.
همچنین نگاه کنید به: رؤیای امریکایی؛ بیهنجاری؛ محرومیت نسبی؛ محرکهای استرسزاها.
منابع برای مطالعهٔ بیشتر:
Agnew, Robert. (2006). Pressured into Crime: An Overview of General Strain Theory. Los Angeles: Roxbury
Burton, Velmer S., Jr. and Francis T. Cullen (1992). “The Empirical Status of Strain Theory”, Journal of Crime and Justice 15: 1–30
Merton, Robert K. (1938). “Social Structure and Anomie”, American Sociological Review 3: 672–82
[1] Strain Theory
[2] Robert Agnew