نظریۀ انتقال جمعیت
تا پیش از قرن بیستم، بسیاری از دانشمندان اجتماعی اعتقاد داشتند در برخی نقاط، سیارهٔ زمین ظرفیت و توانایی برآوردهکردن نیازهای درحالرشد جمعیت انسانی را نخواهد داشت. اما در طول قرن بیستم، دادههای موجود سبب شد دانشمندان موضع خود را دربارهٔ تداوم رشد تحملناپذیر جمعیت انسانی رها کنند. این تغییر با درک این واقعیت روی داد که از اواخر قرن ۱۸ تا قرن ۱۹، چندین کشور اروپایی انتقالهای جمعیتی فاحشی داشتند که کشورهای واقع در بخشهای دیگر جهان با این انتقالها همگون شد.
نظریهٔ انتقال جمعیتی[1] بر این فرض استوار است که جمعیتها در نهایت بهمنزلهٔ نوعی فرآیند سهمرحلهای به حالت ثبات میرسند (ر.ک: جدول 1).
جدول 1. سه مرحلهٔ نظریهٔ انتقال جمعیت
مراحل
میزان مرگومیر
میزان باروری
رشد جمعیت
مرحلهٔ اول
بالا
بالا
آرام/ثابت
مرحلهٔ دوم
پایین
بالا
سریع/ناپایدار
مرحلهٔ سوم
پایین
پایین
آرام/ثابت
ویژگی مرحلهٔ اول، نرخ مرگومیر بالا همپای میزان باروری بالا بود که یک نظام متوازن مرگومیر-باروری با نرخ رشد جمعیت پایین بهوجود میآورد. ویژگی مرحلهٔ دوم رشد سریع جمعیت بود که در اثر تداوم سطح باروری بالا و کاهش مرگومیر بهوجود آمده بود. بهلحاظ تاریخی، رشد چشمگیر جمعیت نتیجهٔ نرخ پایین مرگومیر بود نه نرخ بالای زاد ولد. ویژگی مرحلهٔ سوم و پایانی انتقال جمعیت سطح باروری پایین و سطح مرگومیر پایین است.
درحالیکه اجماع عمومی بر این است که کاهش باروری پیشین به کاهش مرگومیر منجر میشود، اتفاق نظری در خصوص علل کاهش باروری وجود ندارد. برخی معتقدند میزان بالای باروری نتیجهٔ راهبردهای خانوادگی و خودپیشگیری در مواجهه با نرخ مرگومیر بالا در همهٔ مراحل زندگی است. برخی دیگر بر تغییرات ساختاری در جوامع، بهعبارت دیگر، صنعتیشدن و شهریشدن بهمثابهٔ علل اصلی کاهش باروری تأکید میکنند. در جوامع کشاورزی، فرزندان علاوه بر چیزهای دیگر، داراییهای اقتصادی، برای خانواده و اقتصاد خانوار حیاتی بودند. فرزندان جوان میتوانستند کارهای دستی مهمی انجام دهند؛ از نوزادان، کودکان، و سالخوردگان مراقبت کنند. تاحدیکه این موضوع در مورد جوامع پیشاصنعتی صدق میکرد، مشاهدهٔ نرخ باروری بالا در آنها تعجببرانگیز نیست. اما در زمینهٔ صنعتی-شهری، فرزندان به بدهیهای اقتصادی تبدیل میشوند، به این دلیل که فعالیتهای مولّد اقتصادی عموماً دور از خانه است؛ جاییکه فرزندان بهراحتی نمیتوانند در آن مشارکت کنند. قوانین مدرن در مورد نیروی کار کودکان و آموزشوپرورش اجباری بیشازپیش توانایی فرزندان را برای مشارکت در اقتصاد خانوار تحتالشعاع قرار داده است. باوجوداین، برخی از اندیشمندان دیگر کاهش باروری را به تغییرات فرهنگی در جوامع نسبت میدهند؛ از جمله نوسازی و سکولاریزاسیون که لزوماً با تغییرات ساختاری که قبلاً اشاره کردیم، گره نخورده است.
صرفنظر از علتها، بیشتر بخشهای جهان بهسمت مرحلهٔ سوم انتقال جمعیت حرکت میکند. در فضای بین این دو نسل، مکزیک و دیگر کشورهای کمترتوسعهیافته قرار دارد که نرخ باروریشان را در حد متوسط نگه داشتند؛ از بیش از پنج فرزند در هر زن به سه فرزند در هر زن. همهٔ این موارد، جمعیتشناسان را کمتر با این پرسش مواجه کرده است که «دربارهٔ انفجار جمعیت چه باید کرد؟» و بیشتر با این پرسش مواجه میشوند که «وقتی مردم تولید جانشین برای خودشان را متوقف میکنند، جوامع چگونه ادامهٔ حیات میدهند؟»
همچنین نگاه کنید به: نرخ زاد ولد؛ نرخ مرگومیر؛ رشد جمعیت.
منابع برای مطالعهٔ بیشتر:
Chesnais, Jean-Claude. (1992). The Demographic Transition: Stages, Patterns, and Economic Implications, New York: Oxford University Press
Morgan, S. Philip. (2003). “Low Fertility in the Twenty-first Century”, Demography 40: 589–603
[1] Demographic Transition Theory
[2] Amon Emeka