نظریههای ژنشناختی
نظریهپردازان ژنشناختی[1] تأکید دارند ما میتوانیم ویژگیها، سلامت و/یا رفتار انسان را از رهگذر توالی دئوکسیریبونوکلئیک اسید[2] (دیانای) موجود در ژنهای فرد یا گروهی از افراد که تصور میشود مشابهتهای ژنشناختی معناداری با یکدیگر دارند، تبیین کنیم.
دانشمندان غربی از آغاز سدۀ بیستم ‐ یعنی زمانیکه اثر پیشتر منتشرشدهٔ راهب چکسلواکیایی، گرگور مندل[3]، را بار دیگر کشف کردند ‐ تاکنون همداستان بودهاند که عوامل غالب و مغلوب وراثت بسیاری از صفات انسانی (مانند رنگ چشم) را تعیین میکند. دو آلل[4] اثرگذار این صفات را تعیین میکند؛ یکی از آن پدر و یکی از آن مادر. عوامل غالب همواره نمود فیزیکی و قدرت پنهانکردن عوامل مغلوب را دارند. دانشمندان این عوامل را ژن مینامند ‐ اگرچه این اصطلاح خیلی نادقیق بود (و برخی برآناند هنوز هم اینگونه است) ‐ و ژنها را واحدهایی مولکولی میانگارند که روی کروموزومها گرد هم آمدهاند. در دههٔ ۱۹۵۰، زیستشناسان نشان دادند دیانای درون ژنها در وراثت اثر میگذارد و در سال ۱۹۵۳ دو دانشمند به نامهای جیمز واتسون[5] و فرانسیس کریک[6] مدل مارپیچ دوگانهٔ مشهورشان را منتشر کردند که امروزه هنوز هم از آن برای مفهومپردازی دربارۀ اینکه رشتههای جداگانهٔ دیانای چگونه از رهگذر کنار هم قرارگرفتن جفتهای باز، یعنی آدنین[7]، تیمین[8]، سیتوزین[9]، و گوانین[10] به هم متصل میشوند، بهکار میرود.
امروزه، اجماع وجود دارد که ژن امتدادی است از دیانای که نوعی کد ایجاد میکند که توالی اسیدهای آمینه یکی از چندین پروتئین ضروری برای ساختار و کارکرد بدن انسان را تعیین میکند. توالیهای دیانای در ژنها (زننمود[11])، با نمود جسمانی انداموارۀ انسانی (رخنمود[12]) رابطه دارد. بااینحال، دربارهٔ میزان تأثیر وراثت زیستی در تعیین کیستی افراد و طرز رفتار آنها همچنان اختلافنظر وجود دارد. برخی از ژنشناسان، زیستشناسان، و دانشمندان دیگر به سلطهٔ نوعی پارادایم ژنشناختی در تبیین پدیدهٔ انسان، هم در سطح فردی و هم در سطح اجتماعی قائلاند. منتقدان اغلب استدلال میکنند این اصرار بر عوامل ژنشناختی بسیار اغراقآمیز است و عواملی مانند محیطهای خانوادگی، طبیعی، اجتماعی، و ساختارهای اقتصادی و سیاسی ارزش تبیینگری بسیار بیشتری دارند. «طبیعت در برابر تربیت» و «ژنها در برابر محیط» بهکرّات بهعنوان عباراتی موجز برای توصیف کشمکش میان این دیدگاهها بهکار گرفته شده است.
در اوایل سدۀ 2۱، آونگ میان طبیعت و تربیت با شیبی تند به طبیعت متمایل شد. تبیینهای ژنشناختی نقش مهمی در فهم غالب دربارۀ عامل متمایزکنندۀ انسانها از هم و نیز عامل تعیینکنندۀ سلامت و رفتار ایفا میکند. بااینحال، آنچه عدهای آن را دانش ژنشناسی میدانند، نزد برخی دیگر نظریۀ ژنشناختی است. این کشمکش پیرامون تعاریف و قدرت تبیینی، مشکل اجتماعی ادامهداری است که دلالتهای عملی و نظری دارد.
مناقشات پیرامون مفروضات بنیادی ژنشناسی و خطمشیهای ژن شناختی
در پس مناقشات پیرامون مسائل ژنشناختی خاص، چند فرض وجود دارد که خود محل چون و چراست. یکی از آن فرضها این است که با بررسی کوچکترین اجزای اندامواره ‐ دیانایهای روی ژنها ‐ میتوان بهبهترین شکل دانشی معنادار تولید کنیم. مدافعان نظریههای ژنشناختی مدعیاند اطلاعات گردآمده در این فرایند میتواند ذات زندگی انسان را بهشیوهای ابژگانی و بدونتوجه به تأثیرات اجتماعی و سیاسی آشکار سازد. یکی از دیدگاههای مخالف بر آن است که فروکاستن انسانها به اجزای کوچک («فروکاستگرایی»[13])، اجازه نمیدهد درکی کلنگر[14] و مفید از انسانها بهمثابۀ موجوداتی کامل و رابطهمند داشته باشیم. فروکاستگرایی ویژگی محوری بیشتر کوششهای علمی سنتی بوده است، اما بسیاری به ژنشناسی به چشم نمود افراطی آن مینگرند. منتقدان مدتهاست در ابژگانیت علمی ژنشناسی چونوچرا کردهاند با این استدلال که همهٔ دانشها از رهگذر فرایندهایی مانند تصمیمگیری دربارۀ نحوۀ تعریف مسائل، انتخاب پرسشها و تصمیمگیری پیرامون نحوۀ بررسی و تفسیر دادهها برساخته میشود.
نکتهٔ مورد مناقشهٔ دیگر رابطهٔ میان دانش و مداخلات انضمامی برای بهبود سلامت انسان است. این فرض که دانش مربوط به ریزفرایندهای بدن از رهگذر آزمایشهای هدفمند و مداخلات پزشکی برای همه سودمند خواهد بود، حمایتهای گستردهٔ مردمی و سیاسیای را از بخش بزرگی از پژوهشهای ژنشناختی در پی داشته است. منتقدان در پاسخ میگویند توانایی آزمونکردن و تشخیص مشکلات واقعی یا پیشبینیشده همیشه از توانایی درمان آنها بیشتر بوده است و اینکه گرایشی مشکلآفرین سربرآورده است که به مجرد نیل به توانایی آزمونگری دست به آزمایش و استفاده از این آزمایشها میزنند بیآنکه پیامدهای اخلاقی، قانونی، و اجتماعی این کار را مدنظر قرار دهند.
مسئلهٔ سوم عاملیت انسانی[15] است. آیا نظر به اینکه نظریههای ژنشناختی برآناند که انسان نمیتواند (و نباید) داشتههای ژنشناختی را کنترل کند، این نظریهها به نوعی تقدیرگرایی[16] نمیانجامد؟ یا نظر به اینکه این نظریات ممکن است سرانجام به کنترل بیشتر بر بیماریهای لاعلاج، نوع نوزادان، و رفتارها و استعدادهای پیشبینیپذیر افراد بینجامد، بهنوعی امیدواری منتهی نمیشود؟
همچنین، موضوع مناقشهآمیز دیگر دربارهٔ ژنشناسی مسائل مربوط به تخصیص منابع اجتماعی است. همۀ پژوهشهای ژنشناختی مانند بسیاری از انواع دیگر پژوهش علمی، موفق به جذب سرمایهگذاران اقتصادی پرشماری شده است. آیا این پولها بهدرستی هزینه میشود یا اگر برای پرداختن به مشکلات دیگر مصرف میشد، مفیدتر نبود؟
ژنشناسی و ژنگانشناسی
در سال 2۰۰۳، دانشمندان پروژهٔ چند میلیارد دلاری ژنگان انسان را به پایان رساندند. رهاورد این پروژه آن بود که توصیف و «نقشهای» از همۀ ژنها و همۀ کروموزومهای بدن انسان که این ژنها روی آن قرار دارد، ارائه شد. در پی این دستاورد بزرگ، تمرکز گفتمان علمی بر ژنشناسی که مشخصۀ آن بررسی اختلالات یا ویژگیهای ژنهای واحد بود، جای خود را به تمرکز بر ژنگانشناسی داد که هم تعامل میان ژنها و هم تعامل پیچیده میان ژنها و محیط را درنظر میگیرد. این تغییر جهت راه را برای گذر نظریات ژنشناختی از تبیینهای علّی مستقیم و خطی (مانند اینکه ژن X سبب بروز Y میشود)، به فرضیات پیچیدهتر گشود. پذیرش این واقعیت که شیوهٔ بروز در بسیاری از ژنها ارتباطی ناگسستنی با عوامل محیطی دارد، جنبهٔ بسیار مهمی از حرکت از ژنشناسی به سوی ژنگانشناسی است.
بااینحال، برخی استدلال میکنند که تغییر جهت بهسوی ژنگانشناسی، قلمرو تبیینی ژنشناسی را گسترش چشمگیری داده است و این فرض را تقویت کرده است که پژوهشهای ژنگانشناختی به بهترین شکل میتواند بر ساحتهای جهان اجتماعیمان پرتو افکند؛ برای مثال، ژنشناسی مدتهاست بر اختلالات نسبتاً نادری مانند بیماری هانتینگتون تمرکز داشت که در پی جهش ژنی منفرد پدید میآید. در مقابل، ژنگانشناسی بر مؤلفهٔ ژنشناختی کموبیش همۀ بیماریهای شایع از جمله دیابت، بیماری قلبی، روانگسیختگی[17]، و سرطان تمرکز دارد. نگرانی این است که پافشاری بر مؤلفهٔ ژنشناختی این بیماریها، توجه و منابع را از عواملی مانند فقر و سموم محیطی که تأثیر بیشتری در سلامت دارد، منحرف میکند.
مسائل ژنشناختی در اوایل سدۀ 2۱
ژنشناسی و ژنگانشناسی در بسیاری از ورزههای نوظهور در حوزههای گوناگونی چون پزشکی، جرمشناسی، آموزش استثنایی[18]، استخدام، و دادهورزی[19] نقش محوری دارد. دو مورد از مهمترین این مسائل نشان خواهد داد که نظریات ژنشناختی چگونه در مشکلات اجتماعی انضمامی بهکار گرفته میشود.
معاینه و آزمایش پیشبینانه معاینه و آزمایش پیشبینانه احتمالاً ملموسترین شکلی است که ژنشناسی در زندگی افراد به خود میگیرد. این آزمایشها جهشهای ژنی یا اطلاعاتیای را که تصور میشود بهگونهای معنادار «خطر» ابتلا به بیماری را در افراد پیشبینی میکنند، شناسایی میکند؛ برای مثال، اکنون زنان باردار بهطور منظم جنین داخل رحمشان را در رابطه با جهشهای مختلف آزمایش میکنند و دربارهٔ اینکه کدام فرزند را نگهدارند و کدام را نگه ندارند، تصمیم میگیرند. زنانی که «ژن سرطان سینه» (بیآرسیاِی ۱یا 2) در آنها شناسایی شده است، شمار مراجعاتشان را به پزشک برای معاینه افزایش و یا عمل پستانبرداری پیشگیرانه[20] را انجام میدهند. والدینی که فرزندانشان در معاینۀ ژنشناختی دارای اختلال تشخیص داده شدهاند، ممکن است برای پیشگیری از بیماری، مداخله در آن، و حتی پیشدستی بر آن دست به اقدام زنند. مدافعان این اقدامات استدلال میکنند این آزمایشها آیندهٔ نویدبخش انقلاب ژنشناختی را بهتصویر میکشد. منتقدان در پاسخ استدلال میکنند هم دقت آزمایشها و هم دسترسی به راهبردهای اثربخش درمان یا پیشگیری بهشدت زیر سؤال است، زیرا آزمایشها اساساً شمار کسانی را که بهرغم نداشتن نشانگان بیماری فکر میکنند خود یا فرزندانشان بیمار یا منحرفاند، افزایش داده است. افزونبراین، منتقدان مدعیاند این برنامههای آزمایشی صرفاً در مقام روالی پزشکی نقشآفرینی نمیکنند، بلکه سازوکارهاییاند برای مقولهبندیکردن انسانها (مثلاً به «طبیعی» یا «غیرطبیعی»).
ژنشناسی و نژاد
نظریات ژنشناختی همچنین در مناقشات معاصر دربارهٔ نژاد هم نقش مهمی ایفا میکند. از یکسو، این کشف پروژهٔ ژنگان انسان که در میان آدمیان تنوع ژنشناختی اندکی وجود دارد (در حدود ۰٫۱ درصد) محبوبیت گستردهای یافته است. از سوی دیگر، پژوهش دربارهٔ تفاوتهای ژنشناختی آدمیان با سرعت زیادی ادامه دارد. برخی از نمونههای پژوهشهایی از این دست عبارتاند از مطالعاتی که هدفشان تعیین مؤلفههای ژنشناختی مؤثر در تفاوتهای افراد از حیث سلامت است؛ مطالعاتی که در پی ارائۀ درمانهای «نژادبنیاد»اند، مانند بیدیل[21]، اولین دارویی که منحصراً برای سیاهپوستان تولید شد و بهفروش رسید؛ و «پروژهٔ تنوع ژنگان انسانی»[22]، که دناناِی گروههایی از سراسر جهان را بررسی میکند تا تاریخ تکامل را فهم کند. بهرغم توجهی که به متمایزکردن نظریات ژنشناختی معاصر دربارهٔ نژاد از نمونههای قبلی آن مانند اصلاح نژادی نازیها میشود، چنین نظریاتی همچنان اصرار دارند ما میتوانیم از طریق تحلیل دیانای آدمیان تفاوتهای میان آنان را بهنحو معناداری درک کنیم. منتقدان مدعیاند نابرابری اجتماعی قالب بسیار مفیدتری برای تحلیل تفاوتها و افزایش برابری است و اینکه نظریات ژنشناختی دربارهٔ نژاد، از نظر علمی مورد تردید است و از نظر اجتماعی برخطا.
ریچل ان. گراب
و نیز ببینید: اصلاح نژادی؛ خانواده؛ مهندسی ژن؛ قدرت؛ نژاد؛ و نظریهٔ برساختگرایی اجتماعی.
بیشتر بخوانید
Duster, Troy (2003). Backdoor to Eugenics, 2nd ed. New York: Routledge
Hubbard, Ruth and Elijah Wald (1999). Exploding the Myth: How Genetic Information Is Produced and Manipulated by Scientists, Physicians, Employers, Insurance Companies, Educators and Law Enforcers, Boston: Beacon Press
Kevles, Daniel and Leroy Hood, eds. (1992). The Code of Codes: Scientific and Social Issues in the Human Genome Project, Cambridge, MA: Harvard University Press
Nelkin, Dorothy and Laurence Tancredi. (1994). Dangerous Diagnostics: The Social Power of Biological Information, New York: Basic Books
Rothman, Barbara Katz. (2001). The Book of Life: A Personal and Ethical Guide to Race, Normality and the Implications of the Human Genome Project, Boston: Beacon Press
[1] genetic theories
[2] Deoxyribonucleic acid
[3] Gregor Mendel
[4] آلل (Allele) ژن کنترلکنندهٔ یک صفت است که در یک جایگاه مشخص روی کروموزوم قرار گرفته است. [م.]
[5] James Watson
[6] Francis Crick
[7] adenine
[8] thymine
[9] cytosine
[10] guanine
[11] genotype
[12] phenotype
[13] reductionism
[14] holistic
[15] human agency
[16] fatalism
[17] schizophrenia
[18] special education
[19] informatics
[20] prophylactic mastectomies
[21] BiDil
[22] Human Genome Diversity Project