نظریه
نظریه[1] ، با توجه به زمینهاش در رشته و روش، معانی چندگانهای دارد. در کاربرد روزمره، واژهٔ نظریه عموماً بهمعنای فرض یا استنباط است که شأن و ارزش پایینتری نسبت به چیزی دارد که میتوان بهعنوان واقعیت تصدیق کرد. از اینرو، «نظریه» اغلب در مقابل «واقعیت» قرار میگیرد. بااینهمه، این دو بهشکل دوسویه انحصاری و متضاد هماند: یک کنش بهطور تجربی قابلاثبات است و نظریه که بیان علت وقوع کنش است، یا ابطالپذیر است یا اثباتپذیر (بهعنوان مثال، سیب از درخت میافتد و نظریهٔ جاذبه چرایی آن را توضیح میدهد).
چون جامعهشناسی از دل نظام علمی اثباتگرایانه در سنت آگوست کنت بیرون آمد، برخلاف رویکرد هرمنوتیکی (تفسیری)، رویکردی علمی به نظریه است. این موضوع بههیچوجه فراگیر و جامع نیست، همچنانکه بسیاری از سنتهای جامعهشناسی آشکارا بر پایهٔ کشف و ارزیابی معنا و شیوههای کیفی بنیان نهاده شده است. بهطور علمی، «نظریه» اغلب بهعنوان برهمکنش پیشبینیشده یا از پیش طرحریزیشده بین و درون پدیدههای اجتماعی یا طبیعی توصیف میشود؛ به این معنی که نظریه تبیین شواهد تجربی بر اساس فرضیههاست. این بدینمعناست که نظریه عموماً 1- با نظریهٔ ازپیشموجود سازگار یا ابطالکنندهٔ آن است؛ 2- با مجموعهای از شواهد و نه مجموعهٔ یگانه و واحد از اندیشهها تأیید میشود؛ 3- پیشبینیهایی صورت میدهد که در آینده میتواند برای ابطال نظریه مورداستفاده قرار گیرد؛ 4- موقتی و تردیدآمیز است؛ و 5- موجزترین تبیین است (که به «تیغ اوکام»[3] مشهور است).
بهاینترتیب، چند نوع نظریه وجود دارد. اول، فرانظریه[4] (که بهعنوان «معرفتشناسی» یا فلسفهٔ دانش و یا علم مشهور است)، ماهیت و اهداف علم را مشخص میکند، معیارهایی را برای ارزیابی ایجاد میکند، تعیین میکند چه روششناسی برای دستیابی به دادهها باید مورد استفاده قرار گیرد و اهداف پژوهش را مشخص میکند. دوم، نظریهٔ مفهومی رویکرد و زبانی را عرضه میکند که از طریق آن، یک علم واقعیت را موردتوجه قرار میدهد. سوم، نظریهٔ تبیینی موضوع مطالعاتی را مشخص میکند و مطرح میکند چرا پدیده و تغییرپذیری اتفاق میافتد. این نوع از نظریه قادر است پدیدههای مشابه را پیشبینی کند و آزمونپذیر است.
در گستردهٔ کلی جامعهشناختی و در زیررشتهٔ خاص مطالعهٔ مسائل اجتماعی، اشکال گوناگونی از نظریهٔ جامعهشناختی وجود دارد، اما اینها اغلب به سه رویکرد متمایز تقلیل داده شده است: اول، نظریهٔ کارکردگرایی، که قدیمیترین رویکرد است و بر پایهٔ دو چیز است: اول، بهدنبال کاربرد «روش علمی» سنتی برای جهان اجتماعی است؛ و دوم، فهم فرد و جامعه بهمثابهٔ چیزهایی که بهطور مداوم در یک رابطه (کژ)کارکردی درگیرند. کارکردگرایان مشهور عبارتاند از: امیل دورکیم، رابرت مرتون، و تالکوت پارسونز. دوم، نظریهٔ تضاد که بر پایهٔ آثار کارل مارکس بنیان نهاده شده است. وی معتقد است جامعه شامل تضاد دائم گروهها برای بیشینهسازی منافعشان است. این نظریه میکوشد پارادایمهای کارکردگرایانهای که سهم اندکی به تبیین قدرت میدهد، رد کند. دیگر نظریهپردازان برجستهٔ نظریهٔ تضاد عبارتاند از: گئورگ زیمل، لوئیس ای. کوزر، و رالف دارندورف. سوم، کنش متقابل نمادین (که بعدها به «جامعهشناسی فرهنگی» مشهور شده است)، به تشریح چگونگی کنش متقابل افراد و گروهها میپردازد، با تمرکز بر خلق هویت شخصی از طریق کنش متقابل با دیگران. کنش متقابلگرای نمادین با بهرهگیری از جامعهشناسی ماکس وبر، به بررسی نحوهٔ ایجاد ساختارهای اجتماعی توسط افراد میپردازد؛ ساختارهایی که به زندگی معنا میبخشد. واقعیت، اسامی، و تعاریف چیزها را تحمیل نمیکند، بلکه افراد باید چیزها را تعریف کنند و از طریق این معنادهی، آنها را بهطور اجتماعی، واقعی سازند. نظریهپردازان برجسته در این سنت عبارتاند از هربرت بلومر، اروینگ گافمن، و جورج هربرت مید.
همچنین نگاه کنید به: پسامدرنیسم.
منابع برای مطالعهٔ بیشتر:
Calhoun, Craig, Joseph Gerteis, James Moody, Stephan Pfaff, and Indermohan Virk, eds. (2007). Contemporary Sociological Theory, 2nd ed. New York: Wiley-Blackwell
Cheal, David (2005). Dimensions of Sociological Theory,. New York: Palgrave Macmillan
Dickens, David (2004). Postmodernism and Social Inquiry, New York: Routledge
Parsons, Talcott (1951). The Social System, New York: Free Press
Popper, Karl (1992). Conjectures and Refutations, London: Routledge & Kegan Paul
Ritzer, George (2007). Classical Sociological Theory, 5th ed. New York: McGraw-Hill
Weber, Max (1949). The Methodology of the Social Sciences, edited by E. A. Shils and H. A. Finch. Glencoe, IL: Free Press
[1] Theory
[2] Matthew W. Hughey
[3] تیغ اوکام (Ockham razor)؛ در قرن ۱۴ میلادی ویلیام اوکام، منطقدان و فیلسوف انگلیسی اصلی را مطرح کرد که به نام اصل «تیغ اوکام» شناخته شد. طبق این اصل، هرگاه دربارهٔ علت بروز پدیدهای دو توضیح مختلف ارائه شود، در آن توضیحی که پیچیده تر باشد، احتمال بروز اشتباه بیشتر است و بنابراین، در شرایط مساویبودن سایر موارد، توضیح سادهتر احتمال صحیحبودنش بیشتر است. (مترجم)
[4] metatheory