گروههسالاری
زمانیکه بقای سازمانی و منافع رهبران آن جایگزین اهداف آن سازمان بشود، آن سازمان با گروههسالاری[1] مواجه است. رابرت میشلز[2] در مطالعهای که در سال 1911 دربارۀ حزب سوسیال-دموکرات و جنبش کارگری آلمان انجام داد، دراینباره بحث کرد که دیوانسالارشدن یا بزرگشدن سازمان چگونه سلطۀ منافع رهبران بر تودهها را ممکن میسازد. «قانون آهنی گروههسالاری»[3] میشلز بر خصلت تخصصی سازمانها تأکید میکند. افراد برای پیگیری اهدافی مانند تغییر اجتماعی باید بهشکلی جمعی سازمان یابند. وقتی این گروه گسترش مییابد، اعضا رهبرانی را تعیین میکنند تا آنها نیازهای اداری را برآورند و هماهنگی ایجاد کنند. سلسلهمراتب برآمده از این کار امکان دسترسی به قدرت و منابع را برای رهبران فراهم میسازد، اما درعینحال میزان تأثیر و مشارکت اعضا را کاهش میدهد. رهبران برای حفظ موقعیتشان محافظهکار میشوند، در مقابل تغییر مقاومت میکنند و حتی سرکوبگر میشوند. وقتی رهبران اهداف مبهمتر را جایگزین اهداف دستنیافتنی میکنند یا اهدافشان را با اهداف جامعهٔ بزرگتر منطبق میسازند سازمانها دستخوش دگرگونی اهداف میشود. فعالیتهای سازمانی معطوف به اهداف به فعالیتهای معطوف به حفظ سازمان و اعضا و منابع مالی و منابع غیرمالیاش تبدیل میشود. وقتی قدرت در دست افراد معدودی متمرکز شود، سازمان ورزههای مردمسالارانهاش را کنار میگذارد و بدینترتیب نمیتواند منافع اعضایش را بازتابد.
پژوهشگران جنبشهای اجتماعی با استفاده از قانون میشلز، این نقد را به سازمانهای رسمی وارد کردهاند که این سازمانها سد راه بسیج مؤثر نیروها میشوند. سازمانها برای جلب منابع و حمایت، خصوصاً از سوی نخبگان و دولت ممکن است راهبردهایشان را تلطیف و بدینترتیب برنامۀ عملشان را تعدیل میکنند؛ برای مثال، رهبران ممکن است برای حفظ قدرت خود از کمک به تازهواردها سر باز بزنند، چون نگراناند مبادا مطالبات جدید مناسبات قدرت را تغییر دهد. شمار معدودی از پژوهشگران برای جلوگیری از این تمرکز قدرت و محافظهکاری پیشنهاد میکنند برای امتیازگرفتن از طرف مقابل، حرکت مردمی خودانگیخته ابزاری کارآمدتر است تا سازماندهی رسمی. بااینحال، منتقدان همداستاناند که وجود سازمانها برای بسیج موفقیتآمیز افراد و نیروها ضروری است.
با گذشت زمان پژوهشگران بر این فرض خود پافشاری بیشتری میکنند که گروههسالارشدن تابع اوضاع و احوال است نه امری ناگزیر. آمادگی سازمان برای پذیرش گروههسالاری به اوضاعواحوالی چون نوع اهداف سازمانی و عضویت، هماهنگی اهداف سازمانی با هنجارهای جامعهای کلانتر و رقابت آن با گروههای دیگر بستگی دارد. مطالعات اخیر نشان داده است همۀ سازمانها بهموازات بزرگشدن و انتصاب رهبران، اهداف خود را رها نمیکنند. زمانیکه شرایط محیطی بسیج نیروها را دشوار سازد، مدیریت حرفهای میتواند توانایی یک جنبش اجتماعی را برای نیل به اهدافش افزایش دهد. در شرایطی مانند بروز بحرانی سیاسی در درون سازمان، تجارب کنشباورانۀ سابق یا حمایت سازمانهای دیگر، رهبران میتوانند جانتازهای به کوششهای سازمانی بخشند؛ منتها نه در جهتی محافظهکارانه که در جهتی رادیکال. افزونبراین، بازدارندههایی چون نظامهای دوحزبی میتواند فرآیند گروههسالارشدن سازمان را تعدیل کنند.
و نیز ببینید: دیوانسالاری؛ فساد؛ جنبش کارگری؛ اتحادیههای کارگری؛ نخبگان قدرت؛ بسیج منابع؛ جنبشهای اجتماعی.
بیشتر بخوانید
Clemens, Elisabeth S. and Debra C. Minkoff (2004). “Beyond the Iron Law: Rethinking the Place of Organizations in Social Movement Research”, pp. 155–70 in The Blackwell Companion to Social Movements, edited by D. A. Snow, S. A. Soule, and H. Kriesi. Malden, MA: Blackwell
Michels, Robert. [1911] (1962). Political Parties: A
Sociological Study of Oligarchical Tendencies of Modern Democracy, New York: Free Press
Piven, Frances Fox and Richard A. Cloward. [1977] (1979). Poor People’s Movements: Why They Succeed, How They Fail, New York: Pantheon
Zald, Mayer N. and Roberta Ash (1966). “Social Movement Organizations: Growth, Decay, and Change”, Social Forces 44(3):327–41
[1] oligarchy
[2] Robert Michels
[3] iron law of oligarchy