صنعت‌زدایی

   صنعت‌زدایی[1] اصطلاحی است که برای توصیف کاهش اشتغال در بخش تولید کارخانه‌ای (یا تولید کالا) در ایالات متحده و دیگر کشورهای صنعتی، از دههٔ 1970 به این‌سو. در حقیقت،‌ از اواخر دههٔ 1970 تا دههٔ نخست قرن ۲۱، سهم کارگران شاغل در صنایع تولید کالا از نزدیک یک‌سوم کل نیروهای تولید به یک‌پنجم آن کاهش یافته است. برخی دانشوران نیز صنعت‌زدایی را برحسب افزایش کسری تجاری مرتبط با افزایش سرمایه‌گذاری و تولید خارجی تعریف می‌کنند. صنعت‌زدایی ‐ که پیوند تنگانگی با جهانی‌شدن و پساصنعتی‌شدن[2] دارد ‐ موجب افزایش در نابرابری درآمدها، نرخ بالاتر بیکاری و فقر در ایالات متحده شده است. افزون‌براین، صنعت‌زدایی قدرت اتحادیه‌های کارگری را نیز کاسته و برخی شهرها و اجتماعات محلی را از نظر اقتصادی ویران کرده است. 

درحالی‌که به باور برخی از اقتصاددانان، صنعت‌زدایی مؤلفه‌ای طبیعی در توسعهٔ اقتصادی است، بسیاری از دانشوران این پدیده را به جهانی‌شدن نسبت می‌دهند. بنا به استدلال این دانشوران، اقتصادها صنعت‌زدایند، زیرا شرکت‌ها در بازار جهانی با رقابتی فزاینده روبه‌رو هستند. در اواخر سدهٔ ۲۰، شرکت‌های امریکایی مزیت رقابتی خود را در اقتصاد جهانی از دست دادند و در واکنش به این مسئله،‌ هزینه‌هایشان را کاهش دادند. نوآوری‌ها در حوزۀ فنّاوری اطلاعات، تولید و حمل‌ونقل، شرکت‌ها را قادر ساخت سرمایه‌ها و مشاغل را به نقاطی از جهان ببرند که در آنجا می‌توانند نیروی کار ارزان‌قیمتی را به خدمت بگیرند و از معافیت‌های مالیاتی و قوانین زیست‌محیطی و کاری ملایم‌تر بهره برند.

فرآیند دومی که با صنعت‌زدایی در ارتباط است،‌ یعنی پساصنعتی‌شدن، حرکتی به‌سمت کارهای خدماتی است. اقتصاد صنعت‌زدوده و پساصنعتی بی‌همتاست، از این جهت که صنایع خدماتی را به دو قطب تقسیم می‌کند: یکی صنایع خدماتی دستمزدبالا و دانش‌بر[3]، مانند مالیه[4]، بیمه، و املاک‌ومستغلات؛ و دیگری صنایع خدماتی دستمزد پایین، از جمله خدمات شخصی. در نیمهٔ دوم سدهٔ ۲۰، سهم اشتغال در صنایع خدماتی افزایش درخور توجهی داشته است. بخش عمدۀ این مشاغل درآمد پایین‌تری نسبت به مشاغل تولیدی است و کارهای پاره‌وقت و کم‌مزایا در این مشاغل بیشترند.

در نتیجهٔ صنعت‌زدایی، و هم‌زمان گذار به اقتصاد پساصنعتی، نابرابری درآمدها و دستمزدها نیز افزایش یافت. بخش تولیدی ساختار دستمزدی برابری‌خواهانه‌تری از بخش خدمات داشت؛ برای نمونه در سال 2005، میانگین پرداخت در حوزهٔ تولید کالا ساعتی 29 دلار بود که از ساعتی 27 دلار در کارخانه‌های تولید محصولای بی‌دوام (از جمله صنایع نساجی و تولیدات غذایی) و ساعتی 31 دلار در تولید محصولات بادوام (مانند ماشین‌آلات، رایانه، و مبلمان) را دربر می‌گرفت تا ساعتی 37 دلار در استخراج معادن. در همین سال، میانگین دستمزد در صنایع خدماتی ساعتی 24 دلار بود که از ساعتی 15 دلار برای کار در خرده‌فروشی‌ها و ساعتی 33 دلار برای کار در صنایع مالی و اعتباری، بیمه، و معاملات ملکی را دربر می‌گرفت تا ساعتی 36 دلار برای صنایع اطلاعاتی (از جمله انتشارات، چاپ، و فیلم‌سازی).

به‌گفتۀ بسیاری از دانشوران، صنعت‌زدایی به‌نحو نامتناسبی به کارگران کم‌مهارت مرکز شهر آسیب زد. کاهش چشمگیر شغل در نواحی مرکزی شهر، خصوصاً در مشاغل یقه‌آبی که عمدتاً در صنایع تولیدی یافت می‌شود، با رشد مشاغل در صنایع خدماتی جبران نشده است، زیرا بسیاری از این مشاغل جدید نیازمند سطح بالاتری از آموزش‌اند. بنابراین، این مشاغل نو فرصت‌های کافی شغلی را برای کارگران آواره و سرگردان فراهم نمی‌کند. این مسئله، در کنار حومه‌ای‌شدن[5] مشاغل تولیدی کارخانه‌ای، و جداسازی سکونتگاهی، خاصه در میان جوانان مناطق فقرنشین مرکز شهر، به ناهم‌خوانی آموزشی میان نیروی کار و شغل‌های در دسترس انجامیده است.

بیشتر مشاغلی که به کشورهای دیگر انتقال یافته است، نیازمند آموزش اندک‌اند و دربردارندهٔ دستمزدهای پایین. نبود این مشاغل تقاضا برای کارگران کم‌درآمد و کم‌سواد در ایالات متحده را کاهش داده است. این امر به‌نوبهٔ خود موجب پایین و راکدماندن دستمزدهای این کارگران شده است. بین سال‌های 1973 و 2005، دستمزد پایه برای مردانی که فقط تا پایان دبیرستان تحصیل کرده بودند، پایین آمد و از ساعتی 13 دلار در سال 1973 به ساعتی 11 دلار در سال 2005 رسید. در مقابل، متوسط دستمزد پایۀ مردان فارغ‌التحصیل دانشسرا بین سال‌های 1973 و 2005 بالا رفت و از ساعتی 18 دلار در سال 1973 به ساعتی 20 دلار در سال 2005 رسید. این الگوها در خصوص زنان نیز مشابه است. صنعت‌زدایی افزون بر پایین نگه‌داشتن دستمزدها، بیکاری بلندمدت را در میان کارگران کم‌درآمد افزایش داده است. در نتیجه، وابستگی‌ بلند‌مدت به کمک‌های دولتی افزایش یافته است. بااین‌حال، دولت کوشید این وابستگی را از رهگذر قانون مسئولیت شخصی و توافق پیرامون فرصت‌های شغلی سال 1996 که رهاوردش برنامهٔ اعانۀ موقت به خانواده‌های نیازمند بود، کم کند.

صنعت‌زدایی علاوه بر تأثیرات زیان‌بارش در کارگران، خصوصاً کارگران کم‌درآمد، تأثیراتی منفی نیز در اتحادیه‌های کارگری داشته است، زیرا بخش تولیدات کارخانه‌ای یکی از اتحادیه‌ای‌ترین بخش‌هاست. ازدست‌رفتن مشاغل در این بخش قدرت اتحادیه‌ها را تحلیل برده است؛ خصوصاً از آن‌رو که شرکت‌های تولیدی بخشی از خط تولید خود را برای گریز از مطالبات دستمزدی اتحادیه‌ها به خارج از کشور منتقل کرده‌اند. با تعطیلی شرکت‌های اتحادیه‌مند و افزایش بیکاری در میان کارگران، قدرت مذاکرۀ اتحادیه‌های موجود نیز روبه افول ‌گذاشته است.

 آثار منفی صنعت‌زدایی بر اتحادیه‌های کارگری یکی از دلایل اصلی آسیب‌هایی است که از صنعتی‌زدایی به کارگران‌ کم‌درآمد رسیده است. در گذشته، دستمزدها در میان کارگران و صنایع اتحادیه‌‌مند نسبتاً بالا بود؛ خصوصاً وقتی که درآمد کارگران اتحادیه‌مند را با کارگران بی‌اتحادیه که در انتهای هرم توزیع درآمد قرار داشتند، مقایسه می‌کنیم. بااین‌حال، میزان اتحادیه‌‌سازی[6] در میان کارگران کم‌درآمد تا حدودی به‌سبب ازدست‌رفتن مشاغل کارخانه‌ای کم‌دستمزد به‌نحو چشمگیری کم شده است. این امر به‌نوبهٔ خود موجب کاهش اضافه‌حقوق عضویت در اتحادیه در میان کارگران کم‌دستمزد شده است.

سرانجام اینکه صنعت‌زدایی می‌تواند تأثیرات ویرانگری نیز در شهرها و اجتماعات داشته باشد؛ خصوصاً زمانی‌که حیات کل یک شهر یا بخش‌هایی از آن به شرکت یا صنعتی تولیدی بسته است. مطالعات مردم‌نگارانهٔ بسیاری تأثیر صنعت‌زدایی در خانواده‌ها و اجتماعات را به تصویر کشیده‌اند و نشان داده‌اند زمانی‌که شهرها مشاغل تولیدی کارخانه‌ای خود را از دست می‌دهند، اقتصادشان زیان می‌بیند، زیرا مشاغل ازدست‌رفته به کاهش مصرف‌گرایی، کاهش منابع مالیاتی، و افزایش نیاز به حمایت عمومی می‌انجامد.  مشاغل ازدست‌رفته توان مشارکت کارگران سرگردان و آواره در اقتصاد محلی را سلب می‌کند. بدین‌سان، بسیاری از کسب‌و‌کارهای دیگر مانند رستوران‌ها و خرده‌فروشی‌ها، که کارگران مشتریان اصلی‌شان‌اند، تأثیر صنعت‌زدایی را از رهگذر کاهش درآمدها و مزایایشان احساس می‌کنند. افزون‌براین، صنعت‌زدایی منابع مالیاتی شهر را کاهش می‌دهد، زیرا شهرها درآمدشان از مالیات کسب‌وکار و مالیات بر درآمد افراد را از دست می‌دهند. این امر حیات شهر را بیش‌ازپیش به خطر می‌اندازد. جان کلام اینکه اگرچه صنعت‌زدایی به شرکت‌های ایالات متحده امکان رقابت در اقتصاد جهانی را داده است، همچنین تأثیرات زیان‌بار گسترده‌ای در افراد، سازمان‌ها، کسب‌و‌کارها، و در برخی موارد، کل اجتماعات داشته است.


و نیز ببینید: کسری حساب‌ جاری؛ اقتصاد جهانی؛ جهانی‌سازی؛ نابرابری دستمزدها؛ نابرابری؛ پساصنعت‌گرایی؛ اعانۀ موقت به خانواده‌های نیازمند؛ فروطبقهٔ شهری؛ شکاف دستمزد؛ رفاه؛ فقر کارگران.


بیشتر بخوانید


Alderson, Arthur S. (1999). “Explaining Deindustrialization: Globalization, Failure, or Success?” American Sociological Review 64: 701–21

Bluestone, Barry and Bennett Harrison (1982). The Deindustrialization of America: Plant Closings, Community Abandonment, and the Dismantling of Basic Industry, New York: Basic Books

Kasarda, John D. (1989). “Urban Industrial Transition and the Underclass”, Annals of the American Academy of Political and Social Science 501:26–47

Mishel, Lawrence, Jared Bernstein, and Heather Boushey (2006). The State of Working America: 2006/2007, Washington, DC: Economic Policy Institute and Cornell University Press, Retrieved December 8, 2007 (http://www.stateofworkingamerica.org)

Nash, June C. (1989). From Tank Town to High Tech: The Clash of Community and Industrial Cycles, New York: State University Press

Wilson, William Julius (1987). The Truly Disadvantaged: The Inner City, the Underclass and Public Policy, Chicago: University of Chicago Press

  

[1] Deindustrialization

[2] postindustrialization

 [3] knowledge-intensive

 [4] finance

[5] suburbanization

  [6] unionization      


برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید