شبه‌نظامیان

شبه نظامیان[1] از 11 سپتامبر 2001، دغدغه‌های سیاسی و عمومی بر ترورگری بین‌المللی و القاعده متمرکز شد. تعجب‌برانگیز است که ترورگری داخلی، مورد بی‌توجهی قرار گرفت؛ در صورتی که پس از بمباران شهر اکلاهاما، مسئله اجتماعی حائز اهمیتی به‌شمار می‌رفت. تیموتی مک وی[2]، راست‌گرایی افراطی بود و زمانی که 168 نفر را در 19 آوریل 1995 به قتل رساند، حکومت تلاش‌های ترورگرانه آن‌ها را بر افراط‌گرایی داخلی به‌طور کل و حرکت‌های شبه‌نظامی به‌طور خاص، متمرکز ساخت. اگرچه شواهد روشنی از تأسیس جنبش شبه‌نظامی در اوایل دهة 1990 وجود داشت، اما می‌توان نتیجه گرفت که بمباران ساختمان فدرال آلفرد مورا در اکلاهاما و استنباط سهوآمیزی مبنی بر اینکه مک وی یکی از اعضای جنبش شبه‌نظامی بود، به وحشت عمومی در رابطه با این گروه (که به تازگی کشف شده) از افراطیان داخلی منتهی شد.

جنبش شبه‌نظامی در دهة 1990، از جانب چندین قانون‌گذاری مهم و دو واقعه اندوه‌بار برانگیخته شد. قانون‌گذاری‌های مهم، شامل قانون‌گذاری فدرال مبنی بر محدودیت مالکیت اسلحه بود. دو اقدام قانونی شایان توجه دوره انتظار قانون‌گذاری ("بردی بیلی") و منع سلاح‌های کشتار نیمه‌خودکار بود. انتخاب بیل کلینتون به‌عنوان رئیس‌جمهور، تصویب توافق تجارت آزاد امریکای شمالی، اعمال قانون حمایت از محیط‌زیست و گونه‌های در حال انقراض و دیگر قوانینی که حقوق مالکیت فردی را محدود می‌کردند، ازجمله دیگر مسائل سیاسی برجسته بودند. اعمال قانون برابرسازی شهروندی در روبی ریدج[3] در رابطه با رندی ویور[4] و خانواده وی در آیداهوی شمالی و قانون دیویر کورش و فرقه داوودیان در واکوی تگزاس نیز دو رخدادی است که در ظهور و رشد جنبش شبه‌نظامی حیاتی تلقی می‌شدند. این دو واقعه که هر دو در رابطه با ارگان‌های اعمال قانون فدرال بودند که در جهت اجرای قوانین اسلحه می‌کوشیدند، بسیاری کشته شدند و شواهد سرپوش‌گذاری‌های حکومت بر اشتباهاتش نگرانی‌های ضدحکومتی را مستحکم ساخته و برای رهبران اولیه جنبش شبه‌نظامی، شواهد قانع‌کننده‌ای در حمایت از دغدغه‌ها و سخنانشان فراهم آورد.

مشخصه‌های ساختاری و عقیدتی

جنبش شبه‌نظامی، متأثر از رهبران کلیدی افراط‌گرا و سنت‌های افراطی مشهور عاریه‌ای بودند. تأثیرگذارترین سنت‌ها از کوکلوکلان[5]، قدرت استان[6]، دی اوردر/فرمان[7]، برادری آریایی، میثاق[8]، شمشیر[9]، بازوی خداوند[10] وام گرفته بودند. کلی‌گویی دشوار است، از آنجا که تحقیقات نشان می‌دهند جنبش شبه‌نظامی بسیار متنوع هستند، اما می‌توان گفت که دو نوع نهاد شبه‌نظامی وجود دارد. نخست، شبه‌نظامی‌ترین گروه‌ها، نهادهای پیراارتشی زنده هستند. برای نمونه، شبه‌نظام میشیگان، ساختار فرماندهی سلسله‌مراتبی داشته و تمرین‌های آموزشی و پرورشی متعدد و ملاقات‌ها و جلسات عمومی برگزار می‌کند. چنین گروه‌هایی، رسانه را برای اهریمن‌سازی از آن‌ها مورد نقد قرارداده و ادعا می‌کنند که تنها اجتماعی برای یاری به نهادهایی هستند که بر خدمات و آمادگی اجتماع تمرکز دارند. آن‌ها در رابطه با چگونگی آماده‌سازی برای کمک به اجتماع، در زمان وقوع بلایای طبیعی و دیگر بحران‌ها، به بحث می‌نشینند. ایدئولوژی آن‌ها میانه‌روی است؛ به‌گونه‌ای که کمتر احتمال پذیرش نظریه‌های توطئه در میانشان وجود داشته و ادعا می‌کنند که خواهان انجام وظیفه در نظام سیاسی و در کنار رهبران سیاسی موجود برای دستیابی به تغییر هستند. دوم، درصد کوچک‌تری از گروه‌های شبه‌نظامی، به‌صورت زیرزمینی کار می‌کنند. این گروه‌ها، نظریه‌های توطئه را پذیرفته و معمولاً به‌شدت به حکومت بی‌اعتماد هستند. بسیاری از این گروه‌ها، در کانون‌های کوچک زیرزمینی سازمان می‌یابند. آن‌ها ارتباط با دیگر نهادهای شبه‌نظامی را محدود کرده و از رخنه افسران مجریان قانون فدرال هراسان هستند. درصد بسیار اندکی از این گروه‌های شبه‌نظامی و حامیان آن‌ها، در تلاش درگیرشدن در اعتصاب‌های پیشگیرانه علیه دشمنانشان در حکومت و جامعه وسیع‌تر هستند؛ بیشتر این دسیسه‌ها بی‌حاصل بوده و عاملان جرم از سوی قانون، پیش از اینکه صدمه‌ای وارد شود، دستگیر شدند.

تفاوت‌هایی در تعهدهای ایدئولوژیک این‌گونه‌های متفاوت از نهادها وجود دارد، اما شباهت‌هایی هم به چشم می‌خورد. هردو به گرامی داشتن حقوق محلی اجتماع و حمایت از حاکمیت ایالات متحده علاقه‌مند هستند. هراس از بروکراسی روبه‌رشد فدرال، اعمال مداخله‌گرانه حکومت و شرکت‌های چندملیتی ربودن شغل وجود دارد. برخی اعضای شبه‌نظامی استدلال می‌کنند که گروه‌های بین‌المللی، پیش‌تر به قلمروهای امریکا به‌عنوان بخشی از توطئه جهانی یورش برده‌اند تا «نظم جدید جهانی» را به‌وجود آورند. آنان به دنبال حفاظت از حقوق «بنیادین» آزادی فردی، مالکیت و مالکیت اسلحه بوده و خواهان کاربست هر نیروی لازم برای حفاظت از این منافع هستند. گروه‌های شبه‌نظامی، منتقد رسانه‌های خبری هستند و آن‌ها را به‌خاطر اهریمن‌سازی و تخریب اذهان مردم امریکا، شماتت می‌کنند. دیگر مسائل برجسته که از این ایده‌های هسته‌ای و مهم برمی‌خیزد، قوانین سرزمین فدرال، بی‌اعتبارسازی هیئت‌منصفه دادگاه، اصلاح سیاسی و آموزشی، مهاجرت، مقابله با سقط جنین و هم‌جنس‌گرایی را در برمی‌گیرد.

اندازة جنبش

عضوگیری به شیوه‌های مختلف صورت می‌گیرد. اول اینکه بسیاری از افراد، به شیوه‌های غیررسمی، مانند ارتباطات در باشگاه‌های شکار و تیراندازی، محل کار و به واسطه شبکه‌های اجتماعی، به‌کار گرفته می‌شوند. دوم اینکه، بسیاری از گروه‌ها روش کار خود را در جلسات عمومی، از طریق باجه‌های روزنامه‌فروشی، وب‌سایت‌ها و نامه به ویراستار، به عرصه عموم می‌رسانند و همچنین تظاهرات عمومی برگزار می‌کنند. بسیاری از گروه‌ها در برنامه‌ها و وقایع تیراندازی حضور یافته تا ایده‌های خود را به اشتراک گذارند و عضوگیری نمایند. سوم اینکه، چهره‌های مشهور و جذاب جنبش، در شهر می‌گردند یا در میزگردها و برنامه‌های رادیویی برای بحث بر سر عقاید جنبش حضور می‌یابند تا ورود افراد به جنبش را تشویق کرده و احزاب علاقه‌مند را به‌سمت ادبیات مربوطه هدایت کنند. چهارم اینکه، برخی گروه‌ها صاحب برنامه‌های رادیویی موج کوتاه هستند تا پیام شبه‌نظامی را منتقل نموده و اعضای جدید بپذیرند.

از آنجا که داده‌ها در رابطه با جنبش شبه‌نظامی (یا هر گروه افراطی دیگری)، به شیوه سیستماتیک و نظام‌مند جمع‌آوری نشده و محدودیت‌های قانونی در مورد اینکه چه قانون‌گذاری قادر به جمع‌آوری و حفظ [اطلاعات] دربارة چنین گروه‌هایی وجود دارد؛ در شرایط فقدان پیش‌بینی جنایی، فهم محدودی در مورد تعداد گروه‌ها و عضویت در این نهادها به چشم می‌خورد. تنها اطلاعات در دسترس، در مورد اندازه/وسعت این جنبش، از طریق هادهای دیدبانی، مانند مرکز حقوقی فقر جنوبی (SPLC) و اتحادیه ضد افتراء[11]، فراهم می‌شود. هر دو گروه دیدبانی، پیدایش جنبش جدید و رشد سریع آن در اوایل دهة 90 را به رسمیت می‌شمارند، اما رسانه جمعی و سیاست‌مداران تنها این جنبش را انکار می‌کنند. مرکز حقوقی فقر جنوبی، به‌واسطه طرح هوشمند خود، ادعا کرد که جنبش در اوایل دهة 90 پدید آمده و به شیوه چشمگیری پس از بمباران اکلاهاما رشد نموده و پس از آن، در اواخر دهة 90، دچار افول شده است. بنا به ادعای مرکز حقوقی فقر جنوبی، گروه‌های شبه‌نظامی در 20 ایالت در سال 1990، 42 ایالت در اواخر 1995 و در تمامی 50 ایالت در سال 1996 وجود داشته‌اند. در سال 2005، مرکز حقوقی فقر جنوبی تخمین زد که 152 «گروه میهن‌پرست»، تقریباً در 30 ایالت حضور دارند.


و نیز ببینید: پادجنبش‌ها؛ کنترل اسلحه؛ تروری‌گری؛ جاسوسی داخلی


بیشتر بخوانید


Chermak, Steven M. 2002. Searching for a Demon: The Media Construction of the Militia Movement. Boston: Northeastern University Press

Freilich, Joshua D. 2003. American Militias: State-Level Variations in Militia Activities. New York: LFB

Freilich, Joshua D., Nelson A. Pichardo Almanzar, and Craig J. Rivera. 1999. “How Social Movement Organizations Explicitly and Implicitly Promote Deviant Behavior: The Case of the Militia Movement.” Justice Quarterly 16:655–83. Pitcavage, Mark. 2001. “Camouflage and Conspiracy: The Militia Movement from Ruby Ridge to Y2K.” American Behavioral Scientist 44:957–81


[1]Citizen Militlas 

[2] Timothy McVeigh

[3] Ruby Ridge

[4] Randy Weaver

[5] Ku Klux Klan

[6] Posse Comitatus

 [7] the Order

[8] the Covenant

[9] the Sword

[10] the Arm of the Lord

[11] Anti-Defamation League

[12] Steven M. Chermak and Joshua D. Freilich


 


   

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید