سکولار شدن

  اصطلاح سکولار شدن[1]، از زمان صلح وستفالی[2] در سال 1648، زمانی که قلمروها از اقتدار سیاسی دینی به اقتدار سیاسی سکولار انتقال داده شدند، وارد گفتمان رسمی شد. پیش از آن، لغت لاتین «سایکولاریس»[3]، امر دنیوی یا نامقدس[4] را از امر قدسی[5] متمایز می‌کرد. اصطلاح سکولار شدن، پس از آن، همان‌گونه که فیلسوفان و سپس جامعه‌شناسان از آن برای ارزیابی تغییرات اجتماعی استفاده کردند، به معنایی گسترده بسط داده شد.

سکولار شدن به معنی اهمیت، در حال کاهش نقش احکام و مراسم دینی در فعالیت‌های روزمره افراد و گروه‌هاست. جامعه‌شناسان اولیه، صعودی مداوم در سکولار شدن را مشاهده کردند، درعین‌حال که متذکر می‌شدند که دین به شیوه‌هایی گوناگون، به داشتن ارزش اجتماعی ادامه می‌داد. نظریه‌های آن‌ها در مورد جامعه، بر این دیدگاه تأکید می‌کرد که دین دیگر پاسخگوی نگرانی‌های زیست‌مدرن نیست.

  نگاه سکولار شدن مدرن، از جنبشی در قرن هجدهم که روشنگری خوانده شده است، نشأت یافت. تحولات در علم و فناوری، باسوادی فزاینده و پیشرفت در مفصل‌بندی[6] حقوق فرد، صداهای مختلفی را بالا برد که جهان‌بینی را به چالش می‌کشید که بر طبق آن، روابط اجتماعی موجود، بازتاب‌دهنده سلسله‌مراتبی نظم‌یافته و با الهام الهی بودند. ولتر[7] (1778-1694)، منطق دین و اقتدار دینی کلیسا را به چالش کشید. آدام اسمیت[8] (1790-1723)، طرحی به‌لحاظ اقتصادی دقیق و استوار را برای تنظیم روابط اجتماعی ارائه کرد. توماس جفرسون[9] (1826-1743)، ایدة حقوق مسلم[10] را به پیش برد. ایده‌های این متفکران و بسیاری متفکر دیگر، ازجمله مفهوم‌پردازی جی.دبلیو.اف. هگل[11] (1831-1770)، از پیشرفت در تاریخ، جامعه‌شناسی اثبات‌گرایانه آگوست کنت[12] (1857-1798) و ساختارزدایی تاریخ اخلاق فردریش نیچه[13] (1900-1844)، زمینة مناسبی برای مشاهده و بررسی سازوکار جامعه فراهم کردند. 

منفصل شدن از دم‌ودستگاه[14] جامعه به‌منظور مشاهده آن، به بررسی بی‌طرفانة دین منتهی شد. ماهیت عقلانی این بررسی بی‌طرفانه، به شکلی از اندیشیدن منتهی شد که موضوعاتی نظیر ایمان را به‌جای جنبه‌ای مفروض از واقعیت موضوعی به انتخاب شخصی بدل ساخت. کارل مارکس (1883-1818)، با اتکا بر ایده‌های هگل و لودویگ فویرباخ[15] (1872-1804)، بر دین به مثابه یک ایدئولوژی متمرکز شد. مارکس با این اظهار، بارها ذکرشده که دین افیون توده‌هاست، اغلب متذکر می‌شد که دین می‌تواند نقابی بر ازخودبیگانگی و استثمار زده و درد آن‌ها را تسکین دهد، بدون آنکه آن‌ها را بهبود ببخشد. علاقة مارکس به دین، بیشتر بر رابطة آن با اقتصاد سیاسی متمرکز بود.

بررسی‌های معاصر از عرفی‌شدن، پژواک مطالعات جامعه‌شناسان اولیه بود. سه نظریه بر ادبیات سکولار شدن، مسلط هستند. نظریة نخست، اشاره می‌کند که هم‌زمان با اینکه اندیشیدن علمی، فناورانه و فردگرایانه بیش‌ازپیش در درون فرهنگ رواج می‌یابد، نمادها و اتفاق‌هایی که در گذشته مرتبط با معنای قدسی بودند، عقلانی‌تر و نسبی‌تر شده و به پشت فعالیت‌های روزانه انداخته می‌شوند. اگر گرایش‌های فردی و اجتماعی افرادی که در ملت‌های صنعتی‌شدة مدرن زندگی می‌کنند با فرهنگ‌هایی که به لحاظ فناوری پیشرفته نکرده‌اند و بیشتر جامعه‌مدار[16] هستند تا خودمدار[17]، مقایسه شود، معناهای مقدس آن ملت‌های صنعتی‌شدة مدرن، به‌نظر شخصی‌تر و خصوصی‌تر رسیده و برای بسیاری از افراد، دور انجام مسئولیت‌های سکولار و بهره‌بردن از فعالیت‌های سکولار شکل می‌گیرد.

نظریة دوم، سکولار شدن این ایده را به پیش می‌راند که تغییرات در مفاهیم و اعمال دینی، الزاماً بر افول دین در جامعه دلالت نمی‌کند. درحالی‌که افراد در ملت‌های صنعتی مدرن، تمایل دارند که گرایش‌های دینی خود را انتخاب کرده و برگزینند و فوریت ایمان را از دست داده‌اند، اما دین هنوز در ملت‌های توسعه‌یافته حائز ارزش بوده و افراد به همان اندازة نسل‌های پیشین دینی هستند. درحالی‌که تنظیمات اجتماعی که نوع بشر از طریق آن‌ها زندگی می‌کند، ممکن است پیچیده‌تر شوند، شرایط وجودی انسان یکسان باقی می‌ماند؛ حتی اگر شکل و محتوای عقاید و اعمال دینی تغییر کند –خصوصی‌تر و نسبی‌تر شود- دین همچنان برای افراد حائز اهمیت است. در فرایند تغییر، اعتقادها و اعمال دینی ممکن است کم و زیاد شوند. گاهی وقت‌ها ممکن است به‌نظر برسد که سکولار شدن در حال پیش‌روی است؛ درحالی‌که در زمان‌هایی دیگر ممکن است به‌نظر برسد که در حال افول است.

 نظریة سوم، بیان می‌کند که سکولار شدن فرایندی خودمحدودشونده[18] است که به احیای دینی امکان وقوع می‌دهد، نظیر شکل‌گیری تفرقه‌جویانه کیش‌های[19] جدید یا ابتکارهای دینی، نظیر شکل‌گیری ادیان و کیش‌های[20] جدید. احیاگری یا افزایش و تأکید بر راست‌دینی/ارتودوکس دینی[21] در میان افراد، بسیاری از اعتقادها، هم‌اکنون در گرداگرد جهان اتفاق می‌افتد. مطابق این نظریه، مدرنیته میل تأیید واقعیتی فراطبیعی در میان افراد را از بین نمی‌برد. افراد باایمان اجازه خواهند داد که اعمال و ایده‌های دینی‌شان تا جایی که به تأکید مجدد بر اهمیت امر قدسی احساس نیاز کنند، با جهان سکولار مخلوط شود. 

نظریه‌های سکولار شدن، بسته به اینکه تمرکز تحلیل متوجه فرد، سازمان اجتماعی و یا جامعه باشد، به نتیجه‌گیری‌های متفاوتی می‌رسند. مقایسه‌های جهانی، خاطرنشان می‌کند که در سطح اجتماعی تحلیل، عمدة ملت‌های اروپای غربی، دولت‌هایی سکولار هستند؛ اما در سطح فردی تحلیل، علاقه به موضوعاتی که به‌نوعی تحت عنوان موضوعات دینی دسته‌بندی می‌شوند، ادامه دارد. چالش مدرنیته برای ساختارهای دینی سنتی، ممکن است علاقة فردی به تندرسی وجودی را تشدید کند.

تنش‌های بین گرایش‌های دینی و سکولار، هم در درون و هم بین بسیاری از ملت‌ها، نظیر فرانسه و ترکیه که دولت‌هایی سکولار با جمعیت فزاینده‌ای از مسلمانان سنتی هستند، وجود دارد. اسرائیل، نه تنها به‌دلیل تنش‌هایی که با برخی از همسایگانش دارد در حال ‌ستیز است، بلکه همچنین تنش‌هایی را درنتیجه ارزش‌های متعارض بین یهودیان راست‌دین و یهودیان اصلاح‌طلب نیز تجربه می‌کند. به همین ترتیب، ایالات متحده با تضادهای دینی، هم در درون و هم در ورای مرزهایش می‌ستیزد. ایالات متحده، تکثرگراترین ملت در جهان صنعتی‌شده است و بیشترین جهت‌گیری‌های دینی را در میان آن‌ها دارد. این موقعیت منحصربه‌فرد ممکن است درنتیجة جدایی تاریخی کلیسا و دولت در آن باشد. درحالی‌که تنش‌های سیاسی و اجتماعی، به‌طور دوره­ای، به‌دلیل وجود این دیوار تقسیم‌کننده رخ می‌دهند، اما بااین‌حال این امر فضایی را برای آنکه چنین بحث‌هایی شنیده شوند، فراهم می‌کند.

بحث جاری در ایالات متحده، متوجه نقش دین در تصمیم‌گیری در مورد سیاست عمومی است. جنبة مرکزی سکولار شدن، نقش در حال کاهش رهبران دینی برای تأثیرگذاری بر تصمیم‌گیری‌های سیاسی است. ایالات متحده، در مقایسه با اروپای غربی، در حمایتش از رهبرانی که یک پیام مسیحی سنتی را منتقل می‌کنند، متمایز است. یک موضوع اجتماعی پیچیده، متوجه تأکید بر ارزش‌ها و هنجارهای سنتی است که ممکن است تهدیدی برای روندهای عقلانی-قانونی باشند که آزادی‌های دمکراتیک را پی‌ریخته‌اند.

 ناتان روسو[22]


  همچنین رجوع شود به: کیش‌ها؛ ارزش‌های فرهنگی؛ جنگ‌های فرهنگی؛ تصمیمات اجتماعی ایمان‌محور؛ بنیادگرایی؛ اسلام و مدرنیته؛ نظریة نوسازی؛ مذهب و تعارض؛ مذهب و سیاست؛ تعصب مذهبی؛ ارزش‌ها

برای مطالعه بیشتر


Dobbelaere, Karel. 1981. “Secularization: A Multi- dimensional Concept.” Current Sociology 29(2):1–216

Gay, Peter. 1995. The Enlightenment: The Rise of Modern Paganism. New York: Norton

Greeley, Andrew M. 1985. Unsecular Man. New York: Schocken

Norris, Pippa and Ronald Inglehart. 2006. Sacred and Secular: Religion and Politics Worldwide. New York: Cambridge University Press

Roberts, Keith A. 2003. Religion in Sociological Perspective. Belmont, CA: Wadsworth

Stark, Rodney and William Sims Bainbridge. 1986. The Future of Religion: Secularization, Revival, and Cult Formation. Berkeley, CA: University of California Press

   

[1] secularization

[2] Peace of Westphalia     

[3] saecularis

[4] profane     

[5] sacred

[6] articulation     

[7] Voltaire

 [8] Adam Smith     

[9] Thomas Jefferson

Inalienable [10]: منظور حقوقی است که نمی‌توان افراد را از آن‌ها محروم‌کرده و هیچ قانون انسانی نمی‌تواند آن‌ها را محدود کند (م).   

[11] G. W. F. Hegel

  [12] Auguste Comte     

[13] Friedrich Nietzsche

[14] machinery     

[15] Ludwig Feuerbach 

[16] sociocentric

   [17] egocentric   

[18] Self-limiting

[19] sects

[20] cults

[21] orthodoxy

[22] Nathan Rousseau


      

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید