سرمایه‌داری رفاه

   سرمایه‌داری رفاهی[1]، اصطلاحی است که عالمان اجتماعی از آن برای تعریف شکلی خاص از تنظیم مناسبات صنعتی و کنترل کشاکش‌های طبقاتی استفاده می‌کنند. با آغاز صنعتی‌شدن، اقتصادهای پیشرفته با مشکلات و تنگناهایی روبه‌رو شدند. در سطحی عام‌تر، تحول اساسی و بی‌وقفۀ تولید و شهرنشینی و پرولتاریایی‌شدن[2] بنیان‌های اجتماعی-اقتصادی پیشین، این جوامع را سست کرد و به ناآرامی، عدم‌قطعیت و فقر انجامید. «پرولتاریایی‌شدن» به فرایندی اجتماعی اشاره دارد که در نتیجۀ آن، شمار فزاینده‌ای از جمعیت که پیش‌تر تولیدکنندگان خرد بودند یا شغل آزاد داشتند، کنترل‌شان را بر ابزار تولید از کف دادند و جذب طبقۀ کارگر شدند؛ یعنی آنان ناچار شدند که کارشان را به کارفرما بفروشند. بد شدن شرایط کار، افزایش بهره‌کشی و بیگانگی و ناخرسندی از کار را در پی داشت؛ این ناخرسندی نیز به‌نوبۀ خود، افزایش نرخ گردش کارگران[3]، غیبت‌گری[4]، بی‌اعتناعی، مشروب‌خواری، خشونت، اعتصاب، خشونت‌طلبی در میان کارگران، اتحادیه‌گری[5] و درنتیجه، کاهش چشمگیر بازدهی را در پی داشت. درحالی‌که واکنش اروپای غربی به پیامدهای صنعتی‌شدن توسعۀ برنامه‌های رفاهی دولتی و ایجاد شکلی مشارکتی از مذاکرۀ جمعی بود، در ایالات متحده، بخش خصوصی رهبری را به‌دست گرفت. غرض اصلی رویکرد امریکایی، سامان‌بخشی به مشکلات اجتماعی و تضاد برآمده از صنعتی‌شدن بدون مداخلۀ دولت و میانجیگری اصناف است. در این باره، «سرمایه‌داری رفاهی» عنوانی عام است برای اشاره به نظام لیبرالی رفاه در ایالات متحده؛ در ساحتی انضمامی‌تر این اصطلاح، به مجموعه‌ای از ایده‌ها و روش‌های معطوف به بهبود مناسبات سرمایه‌داران و کارگران در ایالات متحده در دوره‌ای خاص -یعنی از دهۀ 1880 تا دهۀ 1930- اشاره دارد.

سرمایه‌داری رفاهی، پنج مؤلفۀ اصلی دارد. نخست اینکه، هدف این سرمایه‌داری، بیشینه‌سازی تولید ارزش اضافی از رهگذر کاهش هزینۀ بازتولید نیروی کارگران است. در دوره‌ای که شروط بازتولید نیروی کارگران اندک بود، سرمایه‌داران رفاه‌گرا، سازوکارهای گوناگونی را به‌کار گرفتند، از تسهیلات و تفریحاتی مانند مسکن شرکتی، قهوه‌خانه‌های چراغانی‌شده، فروشگاه‌های شرکتی، مدارس، سالن‌های نمایش، کلیساها، کتابخانه‌ها و امکانات تفریحی و گروه‌های موسیقی گرفته تا خدماتی مانند سهیم‌کردن کارگران در سود، طرح‌های مالکیت سهام، برنامه‌های بیمه‌ای، سلامت‌بانی، مستمری بازنشستگی و مددکاری اجتماعی. همچنین شرکت‌ها از تعامل میان کارگران و خدمات‌رسانان محلی (یعنی آموزگاران، مددکاران و کارکنان مراکز پزشکی) و پیوندهای دینی در اجتماع‌های کارگری حمایت می‌کردند. نمونۀ کلاسیک این قضیه، نخستین شهرک شرکتی است که خودروسازی پولمن پلس[6] آن‌را اداره می‌کرد. شهرک پولمن که به سال 1880، در محدودۀ شهر شیکاگو ساخته شد، میزبان 6000 کارمند شرکت و وابستگان‌شان بود. اهالی این شهرک، بایستی مطابق با ضوابطی که شرکت معین کرده بود و بر صرفه‌جویی، نظم‌وترتیب، پاکیزگی، ارزش‌های خانوادگی، متانت، اخلاق نیک و اموری از این دست استوار بودند، زندگی می‌کردند. این شهرک تا سال 1984 که اعتصابی تلخ به عمرش پایان داد، پابرجا بود. 

از سوی دیگر، سکونتگاه‌های شرکت راهبر، تغییر شکل جمعیت روستانشین به نیروی کار صنعتی شهرها را تسهیل کردند. در این خصوص، گفتنی است وجود شمار زیادی از کارگران کشاورزی و کارگران یدی در نیروی کار، به کارفرمایان امکان داد که از مضامینی چون تکالیف برآمده از اشراف‌زادگی، قیم‌مآبی[7] و فردگرایی اخلاقی بهره گیرند. به دیگر سخن، آنان تأکید کردند که هر فردی در قبال نیازمندان و فقرا مسئول است، به‌طوری که این شرکت بزرگ بتواند به کانون همبستگی بدل شود. این وظیفۀ اخلاقی کارفرمایان بود که در راستای اهداف مشترک، کارگران را در بخشی از سودشان شریک کنند. این اقدامات که از ظاهر مرسومِ قیم‌مآبانه‌شان عاری شده بود، در سطحی گسترده به سازمان‌دهی زندگی کارگران بیرون و درون محیط کار پرداخت. همچنین این اقدامات با مشکل دوم و سومی نیز مواجه بود: به منظور ارتقای کارآمدی چطور می‌توان کارگران را به کارشان متعهد کرد و چگونه می‌توان کارگران خارجی را -که بسیاری‌ آن‌ها به تازگی از اروپای جنوبی و شرقی مهاجرت کرده بودند- جامعه‌پذیر و در نیروی کار منضبط و امریکایی‌شده ادغام کرد. 

مشکل مصرف نابسنده[8] در اقتصاد ایالات متحده در آن دوره، به دغدغۀ چهارمی نیز انجامید. هنری فورد (شرکت خودروسازی فورد) در واکنش به این دغدغه، برنامۀ «پنج دلار»[9] در روز را در سال 1914 معرفی کرد. این برنامه آمیزه‌ای از کاهش کار هفتگی از 6 روز به 5 روز و کاهش مدت کار روزانه از 9 ساعت به 8 ساعت و افزایش حداقل دستمزد روزانه از 2.34 دلار به 5 دلار بود. بااین‌حال، کارگران در صورتی مشمول این برنامه می‌شدند که شروط معینی را رعایت کنند. فورد برای کنترل و هدایت نیازها و عادات کارگران در شرکتش یک «دایرۀ اجتماعی» برپا کرد. درواقع، بازرسانی به خانۀ کارگران می‌آمدند تا طرز زندگی‌شان را مشاهده کنند و به آن‌ها نحوۀ بودجه‌بندی پول‌شان را می‌آموختند. به منظور تسهیل هدف اخیر، شرکت فورد بانک ویژه‌ای را به منظور تشویق کارگران به پس‌انداز و اعطای وام به آن‌ها تأسیس کرد. فورد فرض را بر این گذاشت که دستمزدهای بالاتر و ارزان‌کردن کالاهای مصرفی، استانداردهای زندگی کارگران صنعتی را بالا می‌برد و به‌نوبۀ خود، سطح مصرف اجتماعی را افزایش می‌دهد. گرچه این برنامه پس از چند سال لغو شد، اما اصول بنیادینش به بخشی از یک رژیم اجتماعی و کلان انباشت که معمولاً فوردیسم خوانده می‌شود، بدل شد. این رژیم، اشکال خاص تولید و نیز هنجارهای مصرف اجتماعی را در برمی‌گرفت و مدتی بعد، به پارادایمی مسلط در زمینۀ توسعۀ اجتماعی و اقتصادی در کشورهای صنعتی بدل شد.  

و آخرین و نه بی‌اهمیت‌ترین مشکل این است که سرمایه‌داران رفاه‌گرا، به‌شدت خواهان دور نگه‌داشتن کارگران از اتحادیه‌گری بودند. سرمایه‌داران به این منظور، اتحادیه‌های شرکتی را ایجاد کردند و بهترین برنامۀ رفاهی‌شان را از رهگذر این اتحادیه‌ها عرضه کردند. بدین ترتیب، این نظام نمایندگی به سازوکاری محوری برای شنیده‌شدن گله‌ها و شکایات کارگران و مذاکره دربارۀ قراردادهای کار بدل شد. بااین‌حال، با وجود محیطی کم‌وبیش بی‌بهره از اتحادیه شبکه‌های جاسوسی، فهرست‌های سیاه و اعتصاب‌شکن‌ها حکم‌فرما شدند، حتی در اوج رونق سرمایه‌داری رفاهی. اتحادیه‌گرایی کنترل‌شده، به کارفرمایان یاری کرد که در کارگران، وفاداری پدید آورند و کارگران را از استفاده از حق‌شان برای سازمان‌یابی و اعتصاب و تقاضای دستمزد بیشتر، ساعات کار کمتر و شرایط کاری بهتر بازدارند. افزون براین، سرمایه‌داری رفاهی به‌رغم گفتمان فراگیرش، شکاف میان کارگران ماهر و کارگران ناماهر را عمیق‌تر کرد. به‌عنوان نمونه، در شهرک‌های شرکتی، درحالی‌که تودۀ کارگران باهم بر سر خانه‌های محقر سازمانی رقابت می‌کردند، کارگران ماهر در سکونتگاه‌های بهتری می‌زیستند. این برنامه‌ها نه تنها نابرابری‌های نژادی، قومی و/یا جنسیتی را کاهش نمی‌دهند، بلکه به آن‌ها دامن می‌زنند. پژوهش‌ها دربارۀ پولمن و صنایع دیگر نشان داد که توزیع مشاغل برمبنای این تفاوت‌ها، در این دوره، به شکلی راهبردی قدرت گروهی کارگران را تضعیف کرد.

 در دورۀ جنگ، سرمایه‌داری رفاهی رهبری را به‌دست گرفت، چراکه افزون بر پولمن و فورد، بزرگ‌ترین بنگاه‌های صنعتی مانند «استاندارد اویل»[10]، «اینترنشنال هاروستر»[11]، «یو.اس. استیل»[12] و «وسترن الکتریک»[13] آن‌را به‌کار زدند. در سال 1926، پیمایشی نشان داد که 80درصد از 1500 شرکت بزرگ طراز اول، دست‌کم نوعی از رفاه‌گرایی را به‌کار گرفته و 50درصدشان طرح‌های رفاهی جامعی را پدید آورده بودند. برخی از بنگاه‌ها درنظر داشتند مستمری بیکاری بدهند. بااین‌حال، تنها برخی از شرکت‌ها مستمری می‌دادند و بنا به گزارش یکی از پیمایش‌های سال 1929، تنها 14درصد کارگران تحت پوشش این برنامه‌های مستمری بودند. مهم‌تر آنکه، هنگامی که این برنامه‌ها به‌کار گرفته می‌شدند، در مرحلۀ پیاده‌سازی با وقفه‌هایی مواجه می‌شدند. گرچه اداره آمار کار[14] ایالات متحده گزارش داد که مجموع هزینه‌های این برنامه‌ها، هیچ‌گاه از دودرصد کل هزینه‌هایی که این شرکت‌ها بابت دستمزد متحمل می‌شدند، بالاتر نمی‌رفت در دوره‌های بحران، مانند بحران سال 1893-1894 و بحران 1921، بیشتر شرکت‌ها طرح‌های رفاه‌شان را کم یا متوقف کردند.

 به‌رغم این توافق‌نظر گسترده که رکود بزرگ سرمایه‌داری رفاهی را پایان داد، برخی از تحلیل‌گران خلاف این نظر را دارند. برخی استدلال می‌کنند که نیودیل در دهۀ 1930، جای رفاه‌گرایی را نگرفت و رفاه‌گرایی در دورۀ پسارکود تحول یافت و به بقای خود ادامه داد. رشد ناگهانی برنامه‌های خصوصیِ پرداخت مستمری یا بیمه سلامت و از کارافتادگی در ایالات متحده دنباله‌روی رفاه‌گرایی خصوصی است. افزون‌براین، هریک از پژوهش‌ها تفسیر متفاوتی از افول رفاه‌گرایی دارند. برخی استدلال می‌کنند، رفاه‌گرایی حتی پیش از رکود بزرگ نیز روبه‌افول بود، حال آنکه برخی دیگر معتقدند که این رکود، علت اصلی سقوط رفاه‌گرایی بود.  چشم‌انداز دیگر این است که افت رفاه‌گرایی به‌سبب ناتوانی‌اش در مشارکت‌دادن کارگران در فرایند تصمیم‌گیری -یعنی در تعیین شرایط مناسبات صنعتی- بود. بااین‌حال، تحلیلی گسترده‌تر به پیشرفت‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی که در دهۀ 1920، برای همیشه روابط میان سرمایه و کار را تغییر داد، توجه می‌کند. از یک‌سو، از میان رفتن کار یدی و افزایش ماشینی‌شدن[15] الگوهای کنترل کارگران بر فرایند تولید را تغییر داد؛ از سوی دیگر، پایان‌یافتن دوران رونق سرمایه‌گذاری، بی‌استفاده‌ماندن ظرفیت‌های صنعتی و افزایش دیون، ناامنی، عدم‌قطعیت و نرخ بالای بیکاری را در پی داشت. درنتیجه، کارگران در جست‌وجوی همبستگی به اصناف و دولت روی آوردند تا پارادیمی پدید آورند که از راه‌حل‌های شرکت‌ها فراتر رود. تحول از سرمایه‌داری رقابتی به سرمایه‌داری انحصاری در ایالات متحده، نظم تازه و پایداری از مناسبات صنعتی را پدید آورد. نیودیل، به‌طور عام و «قانون واگنر (قانون ملی مناسبات کاری)»[16] مصوب 1935، به‌طور خاص، پایان سرمایه‌داری رفاهی را رقم زدند و بنیان‌های اتحادیه‌گری، چانه‌زنی دسته‌جمعی و حق اعتصاب را گذاشتند. 


و نیز ببینید: امریکایی‌شدن؛ خودکارسازی؛ مهاجرت در ایالات متحده؛ اتحادیه‌های کارگری؛ تضاد اجتماعی؛ تیلوریسم؛ دولت‌های رفاه


بیشتر بخوانید


- Brandes, Stuart D. 1984. American Welfare Capitalism, 1880–1940. Chicago: University of Chicago Press

- Brody, David. 1993. Workers in Industrial America: Essays on the Twentieth-Century Struggle. 2nd ed. New York: Oxford University Press

- Burawoy, Michael. 1979. “The Anthropology of Industrial Work.” Annual Review of Anthropology 8:231–66

- Jacoby, Sanford M. 1997. Modern Manors: Welfare Capitalism since the New Deal. Princeton, NJ: Princeton University Press

 

 [1] welfare capitalism

 [2] proletarianization

[3] turnover

[4] absenteeism

 [5] unionization

 [6] Pullman Palace

[7] paternalism

[8] underconsumption

 [9] Five Dollar a Day

[10] Standard Oil

[11] International Harvester

[12] United States Steel

[13] Western Electric

[14] Bureau of Labor

[15] mechanization

[16] Wagner Act (National Labor Relations Act)


 


 


  

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید