جداسازی شغلی
جداسازی شغلی [1]به توزیع نابرابر جایگاهها در نیروی کار اشاره دارد. بهلحاظ تاریخی، این مفهوم با فعالیتهای طردکنندهای که زنان را از مشاغل مردانه و رنگینپوستان را از مشاغل سفیدپوستان محروم میکند و نیز با ورزههایی پیوند خورده است که زنان سفیدپوست و گروههای نژادی و قومی را به جایگاههای شغلیای تنزل میدهد که اگر در سطح خدمتگزاری مردان سپیدپوست نباشد، دستکم از جایگاه آنها فروتر است. در حقیقت، مشاغل مرتبط با زنان و/یا اقلیتهای قومی و نژادی عموماً از حیث امتیاز اجتماعی که با سنجههای وجهۀ اجتماعی، استقلال، درآمد، و دیگر مزایا نشان داده میشود، نسبت به مردان سپیدپوست مرتبۀ پایینتری دارد.
برای مثال، زنانهشدن یک شغل تغییر ترکیب جنسیتی آن شغل را، که با کاهش ارزش و وجهۀ آن همراه است، توصیف میکند؛ چنانکه زنانهشدن حوزههای پیشتر مردانۀ آموزش عمومی و کار کارمندی نشان میدهد زمانیکه زنان وارد شغلی غالباً مردانه میشوند، بر کارشان با دقت بیشتری نظارت میشود و از مهارت لازم برای انجام آن کاسته میشد و مزد کمتری به آن تعلق میگیرد. دانشوران جریانهایی را ثبت کردهاند که نشان میدهد الگوی شغلی برآمده از جداسازی جنسیتی از مشاغل مردانه به مشاغل زنانه راه مییابد.
تا اواسط قرن بیستم، توزیع مشاغل در ایالات متحده را نوعی نظام کاستی نژادی رقم میزد. مشاغل مرتبط با بیمنزلتترین گروههای نژادی پایینترین درآمد، بیشترین میزان جداسازی و کمترین توجه یا وجهۀ شغلی در میان تمام مشاغل را به خود اختصاص داد. این مشاغل غالباً «کثیفترین»، خطرناکترین، و ناامنترین مشاغل نیز بود و برخی از مهلکترین اشکال سوءاستفاده را امکانپذیر میساخت.
در مقابل، باوجههترین و پردرآمدترین مشاغل جامعۀ امریکا با منزلتمندترین گروه نژادی و جنسیتی پیوند خورده است: مردان سپیدپوست. هرچند جنبش حقوق شهروندی به وضع قوانین جدیدی انجامید که رهاورد آن کاهش جداسازیهای شغلی بود، الگوهای ناهمانندی نژادی و جنسیتی همچنان به قوت خود باقی است. مردان سفیدپوست همچنان مشاغلی را که بهترین شرایط کاری را دارد و در میان و درون طبقات اجتماعی بیشترین مزد را میگیرد، اشغال کردهاند و در رأس سلسلهمراتب شغلی باقی ماندهاند؛ برای مثال بنا به گزارش سال 2005، ادارهٔ آمار کار ایالات متحده سپیدپوستها و آسیاییها بیشتر مشاغل مدیریتی حرفهای را در اختیار خود دارند و به ترتیب 36 درصد و 46 درصد از جایگاههای شغلی مرتبط با این حرفه را از آنِ خود کردهاند. در مقابل، سیاهان و لاتینتبارها در مجموع 48 درصد مشاغل خدماتی و 36 درصد از کارهای تولیدی و دیگر کارها را برعهده دارند. در این میان، لاتینتبارها بیش از هر گروه دیگری به کارکردن در مشاعل مرتبط با منابع طبیعی، ساختوساز، و تعمیرکاری متمایلاند.
هرچند ادارهٔ آمار کار از افزایش شمار زنان در مشاغل حرفهای و مدیریتی خبر میدهد ‐ که رقم آن در سال 2004 تا 34 درصد نیز رسید ‐ مشاغلی که آنان بر عهده دارند، همچنان بهشدت زنانه است و اغلب مشاغلی «نیمهحرفهای» تلقی میشود؛ مانند پرستاری، کتابداری، و آموزگاری. در میان مشاغل حرفهای و مدیریتی نیز زنان بیش از مردان در حیطۀ آموزش و پرورش و دیگر حیطههای کمدرآمد استخدام میشوند، حالآنکه مردان ‐ خصوصاً مردان سفیدپوست و مردان آسیایی-امریکایی ‐ بیش از زنان جذب حیطههای پردرآمدتری مانند رایانه و مهندسی میشوند.
جداسازی شغلی یا میانشغلی است یا درونشغلی؛ مثلاً، غلبۀ مردان در حوزۀ پزشکی و غلبۀ زنان در حوزۀ پرستاری و نیز جنسیتیشدن انواع خاصی از پزشکی و پرستاری. مشاغل یقهسفیدی را که زیر سلطۀ زنان است مشاغل «یقهصورتی» مینامند و آنها و نیز مشاغل دفتری، اداری، و خردهفروشی اجناس ارزانقیمت را در زمرهٔ مشاغل نیمهحرفهای میگنجانند. در سال 2004، تنها ۶٫۳ درصد مردان در دفاتر و خدمات اداری کار میکردند، حال آنکه 23 درصد زنان در این مشاغل بودند. همچنین، 16 درصد از مردان در مشاغل خدماتی مشغول به کار بودند، حال آنکه میزان حضور زنان در این مشاغل 20 درصد بود.
جداسازی شغلی زمانی افقی است که انگارههای نژادی یا جنسیتی آشکاری را به شغل اسناد دهند و زمانی عمودی است که جنسیت و/یا نژاد راه را بر فرصتهای ارتقای شغلی ببندد و جایگاههای فرادست را برای جنسیت یا نژاد برتر بگذارد. پژوهشگران از اصطلاح «سقف شیشهای» برای توصیف محدودیتهای محل کار بهره میبرند که زنان را در مشاغل بیآتیهای مانند منشیگری زندانی میکنند و مشاغلی را که بیش از مشاغل زنان متضمن فرصتهای پیشرفت یا آن چیزی است که به اصطلاح «پلکان شیشهای»[2] نامیده میشود، در دسترس مردان سپیدپوست قرار میدهد و از این رهگذر در جداسازی شغلی عمودی سهم دارد. ظاهراً، ارزش مشاغل تا حدودی به ارزشهای اجتماعیای بستگی دارد که به گروههای فرادست نسبت داده میشود. بااینحال، پژوهشگران نحوۀ همبستگی ارزشهای اجتماعی و جداسازی شغلی و این را که آیا تخصیص افقی مشاغل مختلف به افراد الزاماً نابرابری را افزایش میدهد یا خیر، به شکلهای مختلف تبیین میکنند.
بعضی از پژوهشگران استدلال میکنند جداسازی شغلی تفاوتهای موجود میان کنشگران اجتماعی را بازمیتابد و این از نتایج جامعهپذیری و گرایشمان به نقشهای خاص در جامعه است؛ یا بنا به باور نظریهپردازان سرمایهٔ انسانی، احتمالاً این جداسازی تفاوتهای افراد از حیث مهارت و توانمندی را نیز بازمیتابد. بهدیگر سخن، این نظریهپردازان جداسازی را با تفاوتهای کارگران پیوند میدهند ‐ تفاوت در اخلاق کاری، مهارت، دسترسپذیری، تحصیلات و جز آن. دیگران بر آناند آنچه در دسترسی ما به فرصتهای شغلی اثر میگذارد، روابط و آشنایاناند نه «سرمایهٔ انسانی»مان. شبکههای اجتماعی، نه صرفاً تجارب، مهارت و تحصیلات، در آگاهی ما دربارۀ فرصتهای شغلی و ارتقای شغلی تأثیر میگذارد، همانطور که انگارههای جنسیتی و نژادی کارفرمایان در استخدام فرد از نظرشان شایسته مهم است.
دستۀ دیگری از دانشوران استدلال میکنند رهاورد انگارههای جنسیتی و نژادی که در تاروپود فرهنگ جامعه تنیده شده است، تبعیض از سوی کارفرمایان، همکاران و/یا مشتریان و اربابرجوعانی است که فرهنگ و ورزههای محیط کار را میسازند تا این انگارههای فرهنگی را بازتابد. بااینحال، نزد برخی جداسازی شغلی یکی از ورزههایی است که در سرکوب نژادی-طبقاتی-جنسیتی که نیازمند تبعیض آشکار و نیتمند از سوی هیچ کنشگر اجتماعیای نیست، ظاهر شود. بهاینمعنا، جداسازی شغلی هم محصول ورزههایی است که جدایی برآمده از امتیازات، نابرابری، و سرکوب نژادی و جنسیتی را حفظ میکند و هم وسیلهای است برای بازتولید این نابرابریها. این جداسازی ممکن است تا حدی رهاورد جامعهپذیری و تبعیض باشد، اما از رهگذر مجموعهای از ورزههای اجتماعی مرتبط با بازنماییهای فرهنگیای که بهشکلی پویا واقعیات نژادی، طبقاتی، و جنسیتی را بازتولید میکند نیز ایجاد میشود. این واقعیات بهعنوان بخشی از نظام اجتماعی مسلمانگاشتهٔ کار در اقتصادی شدیداً تمایزیافته و سرمایهدارانه، همراه یکدیگر دستخوش تغییر و تحول میشود.
و نیز ببینید: تبعیض مثبت؛ ارزش قیاسپذیر؛ تبعیض؛ سوگیری جنسیتی؛ سقف شیشهای؛ مشاغل یقهصورتی؛ قشربندی جنسیتی.
بیشتر بخوانید
Charles, Maria and David B. Grusky. (2004). Occupational Ghettos: The Worldwide Segregation of Women and Men, Stanford, CA: Stanford University Press
Moss, Philip and Chris Tilly. (2001). Stories Employers Tell: Race, Skill and Hiring in America, New York: Russell Sage
Tomaskovic-Devey, Donald. (1993). Gender and Racial Inequality at Work: The Sources and Consequences of Job Segregation,Ithaca, NY: ILR Press
[1] occupational segegation
[2] glass escalator