تجاوز

 تجاوز [1]  یک مشکل اجتماعی جدی و فراگیر است که موج دوم جنبش زنان، طی دهه‌های 1960 تا 1970، آن‌را در معرض توجه بیشتر قرار داد. پیوند بین تجاوز و نابرابری جنسی، یکی از ابزارهای کنترل است. تجاوز و ترسی که ایجاد می‌کند، یک سازوکار کنترل اجتماعی است که مردان در یک جامعه مردسالار برای حفظ قشربندی جنسی استفاده می‌کنند. این نوع کنترل اجتماعی، زمانی روی می‌دهد که زنان، حرکت‌ها و فعالیت‌های خود را به‌دلیل تهدید به تجاوز محدود می‌کنند. برای مثال، زنان از ترس اینکه پس از تاریکی نتوانند با امنیت به خانه بازگردند، ساعت کاری خود را به پیش از غروب محدود می‌کنند. اگر زنی مسئولیت حفاظت از خود را به‌وسیله محدودکردن فعالیت­هایشان برعهده نگیرد، وادار می‌شود تا در برابر خطری که چنین عملی متوجه او می‌شود، احساس مسئولیت کند. در جامعه‌ای مردسالار، تجاوز هم نشانگر ارزشمندی اندک زنان است و هم در فرمان‌برداری آن‌ها در یک نظام قشربندی جنسی نقش دارد. پژوهش‌ها نشان می‌دهد که هرچه پایگاه زنان نسبت به مردان پایین‌تر باشد، نرخ تجاوز بیشتر خواهد بود.

درحال‌حاضر، اداره تحقیقات فدرال امریکا (اف.بی.آی)، «تجاوز» را از نظر حقوقی به معنای نائل‌شدن به جماع شهوانی از یک زن، با اجبار و برخلاف اراده او، تعریف کرده است. این تعریف فقط تجاوز ناهم‌جنس‌خواهانه به یک زن بزرگسال را در برمی‌گیرد؛ اما اکنون، برخی ایالت‌ها تجاوز را با اصطلاحات بی‌طرفانۀ جنسی تعریف می‌کنند تا یورش جنسی به قربانی مرد را نیز شامل شود که معمولاً توسط مردی دیگر صورت می‌گیرد. برخی ایالت‌ها قوانینی دارند که میان درجات مختلف یورش جنسی، تمایز ایجاد می‌کند که هرکدام از آن‌ها بر اساس شدت جرم، به شیوه گوناگونی مجازات می‌شوند. گرچه می‌دانیم که مردان و کودکان نیز قربانیان تجاوز هستند، رایج‌ترین شکل این جرم، تجاوزهایی هستند که مردان علیه قربانیان زن مرتکب می‌شوند.

تجاوز بیشتر بین اشخاصی روی می‌دهد که یکدیگر را می‌شناسند. اغلب زنان توسط شوهران، همسران سابق، دوست‌پسر فعلی یا پیشین، خویشاوندان و آشنایان، مورد تجاوز قرار می‌گیرند. تجاوز توسط افراد غریبه نیز روی می‌دهد، اما تنها 20درصد کل تجاوزها در این دسته جای می‌گیرند. معمولاً تجاوزگران و قربانیان، از نژاد و گروه سنی یکسانی هستند. به‌علاوه، بیشتر تجاوزگران از نظر شخصیت، ظاهر، هوش، رفتار و انگیزه جنسی «نرمال» هستند.

 رضایت

از آنجا که بیشتر قربانیان، مهاجمان را می‌شناسند، مسئله حقوقی اصلی شناسایی فرد تجاوزگر نیست، بلکه رضایت داشتن به این عمل است. آیا قربانی راضی‌بوده یا موافق‌بوده تا با فرد تجاوزگر رابطه جنسی برقرار کند؟ بدبختانه، اغلب دادگاه‌ها در پرونده‌های تجاوز از نظرگاه متهم حکم صادر می‌کنند و نه قربانی. فمنیست‌ها به‌عنوان اعتراض می‌گویند که مسئله حقوقی استفاده یک مرد از زور، برای ایجاد رابطه جنسی با زن (دختر) برخلاف اراده‌اش نیست، بلکه اینکه آیا مرد دلایلی برای باور به اینکه (یا اینکه به نحوی متقاعدکننده بگوید باور داشته است) زن (دختر) به رابطه جنسی راضی بوده است. بر اساس این معیار، وکلای مدافع به‌طور مرتب استدلال می‌کنند که قربانیان سبب می‌شوند تا تجاوزگران باور کنند آن‌ها به این عمل رضایت داشته‌اند. اینکه آیا زنی در عمل راضی بوده، نسبت به «قابلیت پذیرش» ادعای مدعی‌علیه مبنی بر اینکه قربانی زن راضی بوده است، اهمیت کمتری دارد. بر اساس این موضوع، بسیاری معتقدند که این نوع همدستی حقوقی، سبب گریز متجاوزان از مجازات می‌شود و زمینه «یورش دوم» به قربانیان تجاوز را ایجاد می‌کند.

آمارهای کنونی

گرچه در سال 2006، ادارات محلی پلیس امریکا، 92455 پرونده تجاوز زوری و تلاش برای تجاوز را در گزارش‌های یکدست جرم گزارش کردند، پیمایش‌های فدرال در مورد قربانی‌شدن نشان دادند که موارد بسیار بیشتری روی داده است. پیمایش ملی زیان‌دیدگی از جرم، در سال 2006، تعداد 115010 فقره تجاوز و یورش جنسی به زنان افشاء کرد که 24درصد بیش از رقم گزارش‌شده توسط اف.بی.آی، از داده­های حاصل ادارات پلیس محلی است. در پیمایش ملی زنان، برآورد می‌کند که تعداد کل تجاوزهای زوری کامل‌شده در سال 1990، برابر با 683 هزار مورد بوده است (یک نفر از هر 145 زن امریکایی). روش‌شناسی این پیمایش، از گزارش یکدست جرم و پیمایش ملی زیان‌دیدگی از جرم، متفاوت است. در پیمایش ملی زنان، با 4008 زن از طریق تلفن مصاحبه شد که به شکل مقطعی از میان کل زنان بزرگسال امریکا برگزیده شده بودند. بدون توجه به ارقام دقیق، نکته اینجاست که تجاوز یک مشکل اجتماعی فراگیر است که در امریکا کمتر از میزان واقعی‌اش گزارش می‌شود.

تنوع این آمار، به‌دلیل تفاوت در روش‌شناسی، اندازه نمونه و رویه‌های برآورد است. داده‌های گزارش یکدست جرم، فقط تجاوزهای گزارش‌شده به پلیس را روایت می‌کند؛ اما تجاوز در اغلب موارد گزارش نمی‌شود. داده‌های پیمایش ملی زیان‌دیدگی از جرم، شامل پیمایش از قربانیان است که تجاوزهایی که به پلیس گزارش‌نشده را هم دربرمی‌گیرد؛ اما منتقدان اعتقاد دارند که این آمارها نیز خیلی اندک است. آداره آمار قضایی برآورد می‌کند که 49درصد همه جرایم خشونت‌آمیز گزارش نمی‌شوند که اغلب به این دلیل که فرد متجاوز همسر، شریک، دوست‌پسر یا یکی دیگر از اعضای خانواده است. این قربانیان به‌دلیل اینکه این جرم را موضوعی خصوصی یا شخصی می‌دانند، تمایلی به گزارش آن به پلیس ندارند. افراد دیگر به‌دلیل اینکه احساس می‌کنند به آن‌ها انگ تجاوز جنسی زده می‌شود یا پیش‌بینی می‌کنند پلیس حساسیتی به این موضوع نشان نمی‌دهد، ممکن است از مراجعه به پلیس خودداری کنند.

تجاوز در پردیس‌های دانشگاهی

  پیمایش ملی قربانی‌شدن جنسی زنان دانشگاه[2] که در سال 2000 انجام شد، داده‌های خود را با تلفن از یک نمونه ملی متشکل از 4446 زن به‌دست آورد که به شکل تصادفی انتخاب شده بودند و طی پاییز سال 1996، در دانشگاه‌ها یا کالج‌ها دانشجو بوده‌اند. پژوهشگران نتیجه گرفتند که 4.9درصد از دانشجویان زن قربانی تجاوز یا تلاش برای تجاوز، طی هر سال تقویمی بوده‌اند و 20 تا 25درصد از دانشجویان زن طی دوره تحصیلی خود قربانی شده‌اند. در برابر این پرسش که آیا آن‌ها این رویداد را تجاوز می‌دانند، 46.5درصد قربانیان با این نظر موافق بوده‌اند، 48.8درصد گفته بودند که خیر و 4.7درصد نیز نظری نداشته‌اند؛ اما ناتوانی تقریباً نیمی از قربانیان برای تعریف قربانی‌شدن خود به‌عنوان تجاوز، به این معنا نیست که این عمل تجاوز نبوده است. عواملی از قبیل خجالت، ناآگاهی از تعریف حقوقی تجاوز، بی‌میلی به متجاوز دادن فرد خلافکار و باور به اینکه آن‌ها نیز در قربانی‌شدنشان نقش داشته‌اند، می‌تواند قربانیان را از شناسایی یورش‌هایی برحذر دارد که از نظر حقوقی تجاوز محسوب می‌شوند. نتایج مطالعۀ پیمایش ملی قربانی‌شدن جنسی زنان دانشگاه با یافته‌هایی که طبق آن‌ها، بیشتر قربانیان با مردان متجاوز آشنا بوده‌اند، همخوانی دارد. مطالعات دیگر در مورد تجاوز در پردیس‌های دانشگاهی نشان می‌دهد که در 90درصد موارد، فرد مرتکب تجاوز یا قربانی یا هر دو از الکل استفاده کرده بودند.

نظریه‌های علیت تجاوز

نظریه‌های مختلف مربوط به علیت تجاوز مهم هستند؛ زیرا راهبردهایی برای جلوگیری از تجاوز ایجاد می‌کنند. تبیین‌های روانی-آسیب‌شناختی تجاوز بر افراد تمرکز می‌کنند، اما تبیین‌های فرهنگی-اجتماعی بر اهمیت ساختار اجتماعی تأکید دارند.

تبیین‌های روانی-آسیب‌شناختی این فرض را مطرح می‌کنند که رفتار جنسی تهاجمی مرد، عجیب یا غیرمعمول است. این رویکردها، خشونت جنسی را از هنجار «معمول» حذف می‌کنند و مردانی را که مرتکب خشونت جنسی می‌شوند، به منزله بیگانه تلقی می‌کنند و بنابراین هر نوعی پیوند یا تهدید را از مردان «نرمال» حذف می‌کند. این مدل‌ها، تجاوز را چیزی جز مجموعه‌ای از مشکلات فردی نمی‌دانند، ازاین‌رو، زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی را که تجاوز در آن روی داده است، نادیده می‌گیرند. درنتیجه، این نظریه‌های اختلال فردی نمی‌توانند شمار وسیعی از ارتکاب به تجاوز در امریکا را تبیین کنند. همچنین نظریه‌هایی که مبتنی بر آسیب‌شناسی فردی هستند، نمی‌توانند هنجارها و ارزش‌های فرهنگ بزرگ‌تر مرتبط با تجاوز را تبیین کنند. به‌طور دقیق این نظریه‌های فردگرایانه هستند که اسطوره‌های تجاوز را تولید می‌کنند.

نظریه‌های فرهنگی-اجتماعی، مبتنی بر فرض نرمال‌بودن هستند و نه آسیب‌شناسی و پرسش‌هایی را از تجربیاتی که زنان و نه مردان از تجاوز داشته‌اند، مطرح می‌کنند. فرض اساسی رویکرد فرهنگی-اجتماعی این است که تجاوز رفتاری است که در اجتماع فراگرفته می‌شود. فرض بنیادین این است که همه رفتارها از طریق رابطه مستقیم با دیگران و نیز به شکل غیرمستقیم از طریق تماس فرهنگی فراگرفته می‌شود (تکنیک‌های رفتار، اسطوره‌های تجاوز).

از این نظر، فرهنگ امریکا وقتی مردان را تشویق می‌کند تا به ارزش‌های کنترل/سلطه، مبارزه‌جویی/رقابت و خشم/تهاجم متعهد باشند و وقتی مردان را از ابراز آسیب‌پذیری، اشتراک و همکاری برحذر می‌دارد، از طریق جامعه‌پذیری اعضای اجتماع خود، سبب تولید متجاوز می‌شود. در همان حال، این فرهنگ، زنان را به‌گونه‌ای جامعه‌پذیر می‌کند که مطیع/دودل، همدل/دهنده و ظریف/غیرتهاجمی باشند و مقتدر، دارای ارادۀ قوی و جسور نباشند. سپس ما افرادی را که به شکل‌های مختلفی جامعه‌پذیر شده‌اند، در موقعیت‌های قرار پرتاب می‌کنیم و انتظار داریم که همه‌چیز به آرامی به پیش برود. وقتی چنین نمی‌شود، افراد را سرزنش می‌کنیم. از رویکردی اجتماعی-فرهنگی، این سرزنش مضحک است.

افرادی که به مدل اجتماعی-فرهنگی اعتقاد دارند، تجاوز به هنگام قرار یا توسط آشنایان را به منزله امتداد منطقی رویکردی فرهنگی می‌دانند که زنان را مالکان مردان می‌داند و بنابراین زنان را به ابژه‌های مشروع تهاجم جنسی تبدیل می‌کند. نظام رفتن سر قرار در امریکا، به‌طور خاص، زنان را در موقعیت ابژه‌های جنسی قرار می‌دهد که مردان آن‌را خریداری می‌کنند. زنان آراسته می‌شوند تا برای مردانی رقابت کنند که توجه و مرحمت را نثار آن‌ها می‌کنند، مردانی که به‌گونه‌ای جامعه‌پذیر شده‌اند که به‌دلیل توجه‌شان به زنان، انتظار پاداشی دارند (دست‌کم تلاش می‌کنند تا به آن پاداش دست یابند). این رویکرد رنان را به ابژه‌های مشروع قربانی‌شدن تبدیل می‌کند: «اگر مردی نتواند زنی را اغول کند، اما با وجود این توجه و هدایای زیادی به او ارزانی کرده است، در این صورت حق دارد که منتظر پاداش جنسی باشد.» تنها موقعیت تجاوز توسط فردی کاملاً بیگانه، شامل این استدلال نمی‌شود.

پژوهش‌ها نشانگر این است که زنان و مردان، نگرش‌های بسیار متفاوتی نسبت به تجاوز دارند. برای مثال، مردان به شکلی چشمگیر نسبت به زنان احتمال بیشتری دارد که نگرش‌هایی مبنی بر چشم‌پوشی از رفتار جنسی تهاجمی داشته باشند. طبق مدل اجتماعی-فرهنگی، این تفاوت‌های جنسی، نتیجه جامعه‌پذیری جنسیتی و تحصیلات است. جامعه‌پذیری، نقش جنسی در ارتباط با رفتار در هنگام قرار، به فرهنگ حامی تجاوز جنسی منجر شده است که طی آن، استفاده از اجبار و نیروی فیزیکی برای کسب رابطۀ جنسی، به‌جای اینکه رفتار کجروی محسوب شود، امری بهنجار به‌شمار می‌رود. همه عوامل نقش‌های سنتی جنسی، انتظارات از نقش جنسی و نگرش‌ها نسبت به زنان در مدل‌سازی نگرش‌های افراد در مورد تجاوز نقش دارند.

حلقه اتصال همه این یافته‌ها، این است که این نگرش‌ها و رفتار، یاد گرفته شده‌اند. تجاوز نتیجۀ برخی انگیزش‌های کنترل‌نشده نیست، بلکه یک رفتار برساخته اجتماعی است که مردان یاد می‌گیرند؛ بنابراین، این رفتاری است که می‌توان آن‌را یاد نگرفت.

حل مشکل اجتماعی تجاوز

در میان راه‌حل‌های بسیاری که برای پیش‌گیری از تجاوز یا آسیب جدیدی در صورت حتمی‌بودن تجاوز، پیشنهاد شده است، برای نمونه می‌توان به این موارد اشاره کرد که زنان یاد بگیرند، شب‌ها هرگز به تنهایی بیرون نروند، از برخی محله‌ها دوری بجویند یا در دوره‌های دفاع شخصی شرکت کنند و اینکه چوب‌دستی حمل کنند یا از کلید به‌عنوان اسلحه استفاده نمایند. آن‌ها پیام‌های متضادی دربارة اینکه یک قربانی «احتمالی»، از چه میزان نیروی بدنی باید استفاده کند، دریافت می‌نمایند. ادارات پلیس محلی به زنان می‌گویند که اگر تجاوز حتمی است، برای اجتناب از جراحت یا مرگ تسلیم شوند. در عین حال، بسیاری از دادگاه‌ها پیش از تعیین یورش، به منزله تجاوز «شواهد مقاومت» را طلب می‌کنند.

یکی از مضمون‌های رایج راه‌حل‌ها این است که زنان در هر صورت، باید رفتار خود را به منظور اجتناب از تجاوز تغییر دهند. یکی دیگر از مضمون‌های مشترک آن‌ها، تجاوز توسط فرد بیگانه است که به‌طور کامل، مقدار گسترده تجاوز توسط آشنایان است. در هر مورد، همه این راه‌حل‌ها، تجاوز را به منزله مشکل زنان تعریف می‌کنند و از مقابله با رفتار حمله‌کننده، یعنی مردان غفلت می‌نمایند.

راه‌حلی که هم بر مردان و هم زنان تمرکز می‌کند، آموزش دربارۀ تجاوز است و پژوهش‌ها نشان می‌دهد که یک برنامه آموزشی فمنیستی می‌تواند با اثرات جامعه‌پذیری جنسیت‌محور و تعاریف تجاوز که درزمینة نابرابری جنسی شکل می‌گیرند، مقابله کند. به‌طور ایده‌آل، این برنامه‌های آموزشی می‌توانند در دبیرستان آغاز شود و در سطح دانشگاه ادامه پیدا کند.

راه‌حل گسترده‌تر برای مشکل اجتماعی یورش جنسی، تلاش در جهت افزایش برابری جنسیتی است. تنها برابری جنسیتی واقعی سازوکارهای تجاوز، به منزله شکلی از کنترل اجتماعی را از کار می‌اندازد.

 فردریکا ای. اشمیت[3]

و نیز ببینید: تجاوز به آشنا یا معشوق؛ تجاوز به همسر؛ جرم خشونت‌آمیز

بیشتر بخوانید:

Brownmiller, Susan. 1993. Against Our Will. New York: Ballantine

Herman, Dianne F. 1984. “The Rape Culture.” Women: A Feminist Perspective. Mountain View, CA: Mayfield

Martin, Patricia Yancey. 2005. Rape Work: Victims, Gender, and Emotions in Organization and Community Context.New York: Routledge

Scully, Diana. 1990. Understanding Sexual Violence: A Study of Convicted Rapists. Boston: Unwin Hyman

   [1] .Rape

[2] . The National College Women Sexual Victimization (NCWSV)

  [3] . Frederika E. Schmitt

 

 

  

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید