پیش‌داوری

  پیش‌داوری[1] اصطلاحی با معانی ضمنی بسیار است. رایج‌ترین تعریف در علوم اجتماعی، در باب پیش‌داوری از این قرار است: نگرشی نسبت به اعضای گروه اجتماعی خاص است که بر پایۀ این واقعیت که آنان به آن گروه تعلق دارند (مانند اعضای نژاد، قومیت، دین یا جنسیتی خاص‌اند؛ افرادی هستند با سن، طبقۀ اجتماعی، گرایش جنسی یا کم‌توانی خاص)، استوار است. به‌طور کلی، بیشتر پژوهشگران، پیش‌داوری را مؤلفۀ احساسی واکنش به دیگران، بر اساس عضویت‌شان در گروه اجتماعی آن‌هاست. همچنین، پیش‌داوری با کلیشه‌ها -یعنی ایده‌های خاص، درباره اعضای گروه خاص- و تبعیض -یعنی رفتاری که نسبت به اعضای آن گروه در پیش گرفته می‌شود- پیوند خورده است. تبعیض می‌تواند آشکار (مانند دریغ‌داشتن مسکن یا جای نشستن در اتوبوس بر اساس نژاد) باشد یا نهان (مانند گرفتن آزمون‌های صلاحیت شغلی با ملاکی که ربطی به شغل ندارد، جانب گروه‌های قومی خاصی را می‌گیرند). ایدۀ گروه برای مفهوم پیش‌داوری اهمیت محوری دارد؛ گرچه افراد خاص نیز ممکن است پیش‌داوری را احساس کنند، ولی این نگرش به‌طور خاص، بر عضویت گروهیشان مبتنی است.

این یافته که پیش‌داوری اغلب به رفتارهای تبعیض‌آمیز می‌انجامد، مطالعۀ پیش‌داوری را به مسئله‌ای مهم در علوم اجتماعی بدل ساخته است. در حقیقت، پژوهش‌های کلاسیک اثبات کرده‌اند که پیش‌داوری و رفتار باهم مرتبط‌اند، هرچند نه به‌گونه‌ای دوسویه؛ بنابراین، پژوهشگران معاصر در پی آن هستند که دریابند، پیش‌داوری چه زمانی بر رفتار اثر می‌گذارد و چه زمان اوضاع‌واحوال یا ویژگی‌های شخصی پیش‌داوری‌شونده، پیش‌داوری را تحت‌الشعاع قرار می‌دهند.

پیشرفت‌های مهم در مطالعۀ علمی پیش‌داوری

  به تازگی در نوشتارگان پژوهشی، به برخی از جریان‌های مهم اشاره شده است. شاید شگرف‌ترین تغییر در مطالعۀ پیش‌داوری تغییر جهت، مفهوم‌پردازی رایج در باب پیش‌داوری باشد. پژوهشگران آغازین، مدل‌های نظری خود را بر موارد افراطی پیش‌داوری متمرکز کردند، با این هدف که فرد «متعصب» یا پیش‌داوری‌کننده را فهم کنند. مدل اصلی آن‌ها، معمولاً تلویحی و گاه به وضوح حاکی از آن است که پیش داروی را باید نوعی آسیب تلقی کرد، آسیبی که سرچشمه‌اش فهم‌پذیر و یافت‌شدنی است. در مقابل، پژوهشگران معاصر معتقدند که پیش‌داوری فرآوردۀ جنبی طبیعی -گرچه اغلب زیان‌آور- الگوهای طبیعی تفکر انسانی است. بر این اساس، نوشتارگان راجع به شناخت اجتماعی، آکنده از شواهدی است که دلالت برآن دارند که دستگاه حافظه آدمی، در سطحی گسترده بر مقولات اجتماعی متکی است، چراکه این سازمان‌دهی اطلاعات، به‌طور خاص کارآمد است. برای نمونه، افراد اغلب از تفکر مقوله‌ای استفاده می‌کنند؛ زیرا آنان «خسیس‌شناختی»[2] هستند. ما به مجرد مواجهه با فردی که در مقوله‌ای خاص می‌گنجد، تنها از رهگذر دسترسی به تداعی‌های غنی بسیاری (مانند طرح‌واره‌هایی) که از آن مقولۀ اجتماعی داریم، می‌توانیم مختصری دربارۀ او «بفهمیم» و در وقت و انرژی‌مان صرفه‌جویی کنیم. این رویکرد در مفهوم‌پردازی برای پیش‌داوری انواع گوناگونی درنظر می‌گیرد، از غیرعادی و کجروانه گرفته تا عادی و بهنجار. بااین‌حال، مشکل زمانی سر برمی‌آورد که طرح‌واره فرد از گروهی خاص متعصبانه باشد یا به‌صورت کامل بازنما نباشد (مانند سویۀ اطلاعات منفی دربارۀ آن گروه سنگینی کند) یا دقیق نباشد (مانند مبتنی بر اسطوره‌هایی دربارۀ آن گروه باشد، نه بر واقعیت‌ها) -یا شاید از همه ویرانگرتر- زمانی که طرح‌وارۀ مدرِک توصیف دقیقی از فردی خاص به‌دست ندهد.

  نوشتارگان مرتبط با پیش‌داوری از نظرگاه آغازین که پیش‌داوری را ارادی تلقی می‌کرد، دست کشیده‌اند. پژوهش‌های اخیر نشان می‌دهند که نگرش‌ها نسبت به گروه‌های دیگر ممکن‌ است ناآگاهانه یا بیرون از آگاهی مدرِک عمل کند، نتیجه‌ای که به این یافته که کاهش پیش‌داوری آگاهانه یا ابرازشده، الزاماً با کاهش تبعیض همراه نیست، وضوح می‌بخشد. یعنی گرچه فرد ممکن است آگاهانه از ابراز پیش‌داوری خودداری کند، چه‌بسا پیش‌داوری ناآگاهانه در ضمیرش پنهان باشد و درنتیجه، تبعیض‌آمیز رفتار کند. مطالعۀ علمی این «پیش‌داوری پنهان»، بینش جالبی را نسبت به رابطۀ میان پیش‌داوری آشکار و نهان و رفتارهایی که هریک به همراه دارند، به‌دست می‌دهد.

به تازگی، پژوهش‌های جالب دیگر به این نتیجه رسیده‌اند که انگیزۀ افراد برای واکنش نشان‌دادن بدون پیش‌داوری فرق می‌کند؛ برای مثال، آنان ممکن است انگیزۀ درونی یا بیرونی داشته باشند. این تفاوت‌ها به‌نوبۀ خود، به تبیین جلوه‌های پیش‌داوری یاری می‌رسانند.

 تمرکز پژوهش دربارة پیش‌داوری نیز تحول یافته است. پژوهشگران در آغاز پیش‌داوری، اعضای گروه اکثریتی نسبت به اعضای گروه اقلیتی را مطالعه می‌کردند، حال آنکه پژوهش‌های اخیر، پیش‌داوری اعضای گروه اقلیتی نسبت به گروه‌های اقلیتی دیگر و اعضای گروه اکثریتی را نیز بررسی می‌کنند. پژوهش دیگر، نحوۀ اثرگذاری پیش‌داوری گروه‌های اکثریتی بر قربانیان این پیش‌داوری‌ها را بررسی می‌کنند. کنت بی. کلارک[3] و ماری پی. کلارک[4]، در مطالعه‌ای کلاسیک و پرمایه گزارش کردند که کودکان سیاه‌پوست 4 ساله، عروسک‌های سپیدپوست را بر عروسک‌هایی که به رنگ پوستشان نزدیک‌ترند، ترجیح می‌دهند. پژوهش‌های اثرگذار اخیر، در باب تهدید کلیشه‌ها و نیز پژوهش‌های مرتبط دربارة قابلیت کلیشه ها، نحوۀ تأثیرگذاری پیش‌داوری کلیشه‌بنیاد بر قربانیانش را بررسی می‌کند. پژوهش‌های دیگر، به پیامدهای روان‌شناختی در معرض پیش‌داوری‌بودن و واکنش‌های عاطفی برآمده از آن، ازجمله دست‌وپنجه نرم‌کردن با این وضعیت، قربانی شدن، داغ‌زنی و احساس طردشدگی، می‌پردازند.

  پیش‌داوری و مشکلات اجتماعی

برای حل بسیاری از مشکلات اجتماعی حاد، نیل به فهمی از پیش‌داوری حیاتی است، چراکه پیش‌داوری (الف) در ایجاد بسیاری از مشکلات اجتماعی نقش دارد و (ب) یکی از پیامدهای مشکلات اجتماعی است.

پیش‌داوری به مثابۀ علت مشکلات اجتماعی

پیش‌داوری منفی در قالب تبعیض، به‌صورت مستقیم در ایجاد مشکلات اجتماعی سهم دارد. برای مثال، پیش‌داوری نسبت به برخی گروه‌ها با تبعیض شغلی پیوند خورده است. در مطالعه‌ای کلاسیک، از گروهی از شرکت‌کنندگان سپیدپوست خواسته شد که با یک متقاضی سیاه‌پوست یا سپیدپوست مصاحبه کنند. این پژوهش نشان داد که با متقاضیان سیاه‌پوست همان رفتاری نمی‌شود که با متقاضیان سپیدپوست می‌شود. مصاحبه‌کنندگان سپیدپوست، فاصلۀ فیزیکی‌شان را با متقاضیان سیاه‌پوست بیشتر می‌کنند و در اثنای مصاحبه بیشتر تپق می‌زنند و مصاحبه را زودتر به پایان می‌برند. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که پیش‌داوری نسبت به گروه‌ها بر تصمیمات شغلی،  نابرابری تحصیلی میان گروه‌ها (انتظارات آموزگاران و دستاوردهای دانش‌آموزان)، الگوی اسکان (جداسازی سکونتگاهی)، حضور سیاسی و حتی تصمیم هیئت‌منصفه اثر می‌گذارد. فراسوی این پیامدهای نگران‌کننده، پیش‌داوری چه بسا محرک جرایم نفرت‌انگیخته، ددمنشی پلیس و کشمکش‌های شخصی شود. در سطح جهانی، پیش‌داوری در برخی از فجیع‌ترین نسل‌کشی‌ها نقش داشته است، از هولوکاست گرفته تا نسل‌کشی‌هایی که در بوسنی و روآندا رخ داد؛ بنابراین، پیش‌داوری ممکن است به نفرت و ستیزه‌جویی فعالانه بیانجامد.

پیش‌داوری به مثابۀ پیامد نابرابری اجتماعی

عالمان اجتماعی نشان داده‌اند که پیش‌داوری، نه تنها در ایجاد مشکلات اجتماعی نقش دارد، بلکه نتیجۀ آن‌ها نیز هست. وقتی افراد شاهد نابرابری میان گروه‌ها، مانند نابرابری ثروت و تحصیلات هستند، پیش‌داوری را می‌آفرینند. مانند نظریۀ توجیه نظام، استدلال می‌کند که انگیزه‌های روان‌شناختی و ایدئولوژیک اغلب از طریق پیش‌داوری‌ها و کلیشه‌های ناآگاهانه افراد را به توجیه و حفظ وضع موجود، سوق می‌دهند. این نمونه‌ای است از مشکلی اجتماعی که به پیش‌داوری می‌انجامد، چراکه حفظ نظم اجتماعی موجود که در آن، گروه اکثریتی از سلطه و امتیاز بهره‌مندند، منوط به اینکه به ضرر گروه اقلیت و به نفع گروه اکثریت، پیش‌داوری وجود داشته باشد. در حقیقت، مطالعات نشان می‌دهند که اعضای گروه قومیتی اقلیت، جانب اعضای گروه قومیتی اکثریت را می‌گیرند و این چنین نابرابری را استمرار می‌بخشند. افزون‌براین، از آنجا که باور اغلب مردم بر این است که جهان منصفانه است و هرکس «به اندازۀ سزاواری‌اش نصیب می‌برد» -«پدیدۀ جهان عادلانه»- پیش‌داوری به روشی کارآمد برای توجیه وضع موجود بدل می‌شود. وقتی وضع موجود متضمن انبوهی از مشکلات اجتماعی، ازجمله قشربندی قومیتی و جنسیتی در کار یا آموزش است، پیش‌داوری زاده می‌شود.

ممکن است بی‌درنگ خود را با وضعی بغرنج، دور باطلی که در آن پیش‌داوری منفی در ایجاد نابرابری‌های اجتماعی نقش دارد و نابرابری‌های اجتماعی نیز به‌نوبة خود در ایجاد پیش‌داوری نقش دارند، مواجه ببینیم. به این دلیل، پیش‌داوری منفی اغلب مشکلی اجتماعی تلقی می‌شود و گسستن این دور باطل از رهگذر کاهش پیش‌داوری، یکی از نگرانی‌های مهم عالمان اجتماعی و ورزندگان اجتماعی بوده است.  

کاهش پیش‌داوری، نیل به مدارا

درحالی‌که برخی از شواهد دلالت برآن دارند که در بعضی کشورها برخی اشکال پیش‌داوری کاهش یافته‌اند، شواهد دیگری حاکی از آن است که اشکال ظریف‌تر، غیرمستقیم‌تر و زیان‌بارتر پیش‌داوری سر برآورده‌اند. آنچه مسئله را پیپچیده‌تر می‌کند، این است که پیش‌داوری معلول علل بسیار است. جست‌وجوی علل پیش‌داوری، از دو چشم‌انداز گسترده مایه می‌گیرد که یکی بر تفاوت‌های فردی پای می‌فشارد و دیگری بر فرایندهای میان‌گروهی. دانشوران برمبنای این چشم‌اندازها، نظریه‌پردازی کرده و اثبات می‌کنند که عوامل بسیاری می‌توانند در ایجاد پیش‌داوری دخیل باشند، ازجمله رقابت بر سر منابع، قدرت و وجهه؛ دشواری‌های اقتصادی؛ مقوله‌بندی اجتماعی و درنتیجه، فرایندهای مقایسۀ اجتماعی؛ فرایندهای روان‌شناختی؛ اثرات جامعه‌پذیری (مانند از رهگذر خانواده، همسالان یا رسانه)؛ گرایش به همنوایی. گرچه کاهش مشکل چندعلیتی همچون پیش‌داوری آسان نیست، برنامه‌های کاهش پیش‌داوری فراگیرند و می‌توان آن‌ها را در محیط کار، مدارس و جامعه و هم در سازمان‌های عمومی و هم سازمان‌های خصوصی یافت.

  رویکردی مهم درخصوص کاهش پیش‌داوری در «فرضیۀ تماس»[5] که تماس میان اعضای گروه اقلیتی و گروه اکثریتی پیش‌داوری را کاهش می‌دهند مشروط به اینکه دو گروه (الف) منزلتی برابر؛ (ب) اهداف مشترک؛ (ج) همکاری فعالانه داشته باشند و (د) از حمایت مقامات برخوردار. تحقق این شروط در زندگی روزمره، چه‌بسا بسیار دشوار باشد. گفتنی است، پژوهش و نظریه در باب تماس، نقش مهمی در جدایی‌زدایی از مدارس بر اساس حکم دیوان عالی ایالات متحده ایفا کرده است.

  گفتنی است به تازگی فراتحلیلی[6] (کاوشی یکپارچه در باب مطالعات گوناگون)، به این نتیجه رسید که تماس میان‌گروهی به نحو مؤثری پیش‌داوری میان گروهی را کاهش می‌دهد، نتیجه‌ای که به همۀ مقوله‌های قومی، نژادی و سایر مقوله‌های مورد مطالعه تعمیم یافت. همچنین این فراتحلیل، به این نتیجه رسید که مصادیقی که این چهار شرط را محقق کرده‌اند، در کاهش پیش‌داوری در اثنای تماس میان‌گروهی کارآمدترین بودند.

  رویکردهای دیگر برای کاهش پیش‌داوری، عبارت‌اند از: «مدل دگرگشت»[7]، بر این فرضیه استوار است که مواجهه با عضوی غیرعادی از یک گروه سبب تغییر در پیش‌داوری فرد می‌شود؛ «مدل کتابداری»[8]، بر این فرضیه استوار است که مواجهه با اطلاعاتی که حاوی پیش‌داوری‌های متناقض است، رفته‌رفته به کاهش پیش‌داوری می‌انجامد. رویکردهای دیگر دربارۀ کاهش پیش‌داوری، همچنان بر مقوله‌های اجتماعی تمرکز می‌کنند. این رویکردها، عبارت‌اند از: «مدل‌های مقوله‌زدا»[9] که بر افزایش توجه به فردیت افراد، نه عضویت‌شان در گروه تمرکز می‌کنند و «نظریه‌های مقوله‌بندی مجدد»[10] که فرض را بر آن می‌گذارند که وقتی گروه‌ها به‌گونه‌ای فهم شوند که «ما» و «آن‌ها» در «مایی» واحد ترکیب شوند، پیش‌داوری کاهش می‌یابد. مقوله‌بندی مجدد، ممکن است از رهگذر آفرینش هویت‌های والا (مانند «همة ما امریکایی‌ایم») یا اهداف والا (مانند «همۀ ما می‌کوشیم که محیط‌زیست را حفظ کنیم») به‌دست آید. پژوهش‌های تازه‌تر بر مقوله‌بندی دوگانه -تأکید هم‌زمان بر هویت‌های مشترک و متمایز- پای می‌فشارند تا از واکنش‌های زیان‌آوری که پافشاری بر هویت‌های مشترک، به قیمت ازدست‌رفتن هویت‌های متمایز به‌بار می‌آورد، جلوگیری کنند. کارهای دیگر همچنان بر کاهش پیش‌داوری از رهگذر مقوله‌بندی فراگیر تمرکز می‌کنند، مقوله‌بندی که هویت‌های گروهی متعدد هر فرد را لحاظ می‌کند، به‌ویژه آن هویت‌هایی که میان افرادی که یکدیگر را تا حد زیادی عضو گروه‌های متفاوت تلقی می‌کنند، مشترک است. برای نمونه، اگر به شخص جوانی که نسبت به شخصی پیر پیش‌داوری می‌کند (تبعیض جنسی)، تذکر داده شود که هر دو مسیحی و زن هستند (و ازاین‌رو، در گروه دینی و جنسیتی واحدی قرار می‌گیرند)، ممکن است پیش‌داوری‌اش را کم کند.

رویکردی بحث‌انگیز و مناقشه‌آمیز به کاهش پیش‌داوری «کوری» است که «کوررنگی» در خصوص نژاد و قومیت خوانده می‌شود. این چشم‌انداز استدلال می‌کند که اگر پیش‌داوری متضمن توجه به تفاوت است، خط‌مشی‌ها -و در حقیقت جامعه- بایستی نسبت به تفاوت کور باشد تا پیش‌داوری کاهش یابد. منتقدان این چشم‌انداز را متهم می‌کنند که به موانع ساختاری که پیش‌داوری را وارد ساختارها و اشکال مختلف نهادهای اجتماعی می‌کند، به حد کافی اهمیت نمی‌دهد و بدین ترتیب به شکلی ناسازنما، سد راه کاهش پیش‌داوری می‌شود. گذشته از این، آنان استدلال می‌کنند که رویکردهای کوررنگ مانع کنش جمعی گروه‌هایی می‌شود که از پیش‌داوری در رنج‌اند و واکنش آن در قبال تفاوت که می‌تواند اجتماع‌ها را سرزنده، گیرا و پرمایه سازد، تشویق کوری است.

فراسوی مدارا

  به‌لحاظ تاریخی، اصطلاح «پیش‌داوری» دلالت ضمنی بر پیش‌داوری منفی –اندیشه‌ها، احساسات و رفتارهای منفی نسبت به اعضای یک گروه- می‌کند. پژوهش‌ها برای رسیدن به مدارا در میان گروه‌ها، در اصل در پی کاهش پیش‌داوری منفی بوده‌اند. اما چه چیزی در فراسوی مدارا قرار گرفته است؟ پژوهش‌های اخیر دربارة نگرش‌های میان‌گروهی این پرسش را با کاوش اندیشه‌ها، احساسات و رفتارها پاسخ می‌گویند. پژوهش در باب «دگرپسندی»[11] (واژه‌ای یونایی به معنای «دوست داشتن دیگری»)، بر چنین نگرش‌هایی تمرکز کرده‌اند و به این نتیجه رسیده‌اند که اندیشه‌ها، احساسات و رفتارهای مثبت نسبت به اعضای گروه‌های دیگر، همان‌قدر برای فهم رفتارهای مثبت در میان تقسیمات گروهی (مانند حمایت فعالانه از «دیگری») مهم‌اند که پیش‌داوری‌های منفی برای فهم رفتارهای منفی. همچنین این پژوهش‌ها نشان می‌دهد پیش‌داوری منفی و دگرپسندی، پیشینۀ متمایزی دارند؛ آنچه برای کاهش نفرت در میان گروه‌ها لازم است، با آنچه برای افزایش دوستی نیاز می‌شود، فرق می‌کند. جان کلام اینکه، این پژوهش‌ها، نه تنها از مدل دوبُعدی در باب نگرش‌های میان‌گروهی که در آن‌ها دوستی و نفرت -دگرپسندی و پیش‌داوری منفی- اغلب باهم همبستگی منفی دارند، دفاع می‌کنند، بلکه از استقلالی چشمگیر (پیشینه‌های متفاوت و برآمدهای متفاوت) حکایت دارند. 

چه تمرکز بر کاهش امر منفی (مانند تبعیض شغلی) یا بر افزایش امر مثبت (مانند افزایش راحتی، نزدیکی و همکاری با اعضای گروه دیگر) باشد، برساختۀ پیش‌داوری برای عالمان اجتماعی حوزۀ پژوهشی هیجان‌انگیز، پربار و زایا بوده و نیز جایگاهی که در آن علم در راستای خدمت به جامعه صورت عملی می‌یابد.  

بیشتر بخوانید

 

Allport, Gordon W. 1954. The Nature of Prejudice. Reading, MA: Addison-Wesley. Devine, Patricia G. 1989. “Stereotypes and Prejudice: Their Automatic and Controlled Components.” Journal of Personality and Social Psychology 56:5–18

Dovidio, John F., Samuel L. Gaertner, and Kerry Kamakami. 2002. “Implicit and Explicit Prejudice and Interracial Interaction.” Journal of Personality and Social Psychology 82:62–68

Fiske, Susan T. and Shelley E. Taylor. 2007. Social Cognition. 2nd ed. New York: McGraw-Hill

Gaertner, Samuel L. and John F. Dovidio. 2000. “The Aversive Form of Racism.” Pp. 289–304 in Stereotypes and Prejudice: Essential Readings, edited by C. Stangor. New York: Psychology Press

Greenwald, Anthony G. and Mahzarin R. Banaji. 1995. “Implicit Social Cognition: Attitudes, Self-Esteem and Stereotypes.” Psychological Review 102:4–27

Jost, John T., Brett W. Pelham, and Mauricio R. Carvallo. 2002. “Non-Conscious Forms of System Justification: Implicit and Behavioral Preferences for Higher Status Groups.” Journal of Experimental Social Psychology 38:586–602

La Pierre, Richard T. 1936. “Type-Rationalizations of Group Antipathy.” Social Forces 15:232–37

Pettigrew, Thomas F. and Linda R. Tropp. 2006. “A MetaAnalytic Test of Intergroup Contact Theory.” Journal of Personality and Social Psychology 90:751–83

Pittinsky, Todd L. and Stephanie Simon. 2007. “Intergroup Leadership.” Leadership Quarterly 18(6):586-605

Word, Carl O., Mark P. Zanna, and Joel Cooper. 1974. “The Nonverbal Mediation of Self-Fulfilling Prophecies in Interracial Interaction.” Journal of Experimental Social Psychology 10:109–20   

  [1] prejudice    

[2] cognitive misers 

[3] Kenneth B. Clark

[4] Mamie P. Clark

[5] contact hypothesis

[6] meta-analysis

  [7] conversion model

  [8] Bookkeeping model

[9] decategorization models

  [10] recategorization theories

  [11] allophilia

 

 

  

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید