بردهداری
بیگمان، بردهداری[1] نظریهای بود که تقریباً بر همۀ جنبههای زندگی سیاهپوستان در جهان غرب اثر گذاشت. از سدۀ شانزدهم، بردگان در تجارت بینالمللی به کالایی مهم بدل شدند و تجارت برده از افریقا، سبب شد شمار زیادی از سیاهپوستان مجبور به مهاجرت به سایر نقاط جهان شوند. سیاهپوستان که در نظامی از بندگی اجباری گرفتار آمده بودند که تا نیمۀ سدۀ نوزدهم ادامه داشت، دریافتند که بردهداری شالودۀ حیات نهادی در ایالات متحده را تا به امروز ریخته است. درواقع، دانشوران همچنان دربارۀ اهمیت، دامنه و گسترۀ تاریخی و دلالتهای سیاسی و اقتصادی بردهداری بحث میکنند.
امروزه، آوارگی افریقاییها به همۀ قارهها کشیده شده و نتیجه آنکه، سیاهان در تقریباً همۀ گروههای قومی جهان حضور دارند. این تنوع قومیتهای امریکایی، اروپایی، کارائیبی و/یا قومیتهای گوناگون افریقایی را در برمیگیرد. سیاهپوستان با قارۀ سیاه، وحشی و اسرارآمیز افریقا پیوند خوردهاند و بهسان قارۀ افریقا و تاریخ، فرهنگ و حیات افریقا کمتر فهم شدهاند.
مهاجرت و بردگی اجباری از همان آغاز، منزلت سیاهپوستان در ایالات متحده را تعیین کرد و میراثی از نژادپرستی بهجا گذاشت که همچنان وجود دارد. منزلت سیاهپوستان، به سان منزلت بومیان امریکا، چندان شباهتی به منزلت آسیاییها یا گروههای قومی سپیدپوست ندارد، چنانکه جای چندانی برای مقایسه باقی نمیماند. سیاهپوستان تنها گروهی بودند که ناچار بودند برای تغییر جایگاه، از دارایی به شبهشهروند تلاش کنند. داغ بردهداری در محرومیت، طرد و خصومتی که سیاهپوستان تجربه کردند، نقش داشت و بیشتر آنان را وامیداشت که در شرایط خطرناک، پیشرفت اقتصادی و اجتماعیشان را پیگیرند.
کشتزار بردگان، نهادی بیهمتا و نوعی بنگاه کشاورزی کاربر بود و بردگان سیاهپوست منبع اصلی نیروی کار آن بودند. زندگی در کشتزارها، متضمن محدودیت شدید و نظارت همیشگی سپیدپوستان بود. سیاهپوستان که نقش نهادینشدۀ کارگر خدمتکار را ایفا میکردند، تقریباً امیدی به اعطای آزادی از سوی اربابشان نداشتند. دبلیو.ای.بی. دوبوا، در کتاب منع تجارت بردگان افریقایی[2] (1897)، هر کوششی برای بهحداقل رساندن سرشت غیرانسانی بردهداری را به نقد کشید. به همین قیاس، بسیاری اثر اقتصادی کار بردگی سیاهپوستان بر اقتصاد ایالات متحده را بهطور کامل نفهمیده بودند. ایالات متحده، جامعۀ سرمایهداری نوپا، بدون کار بردگی چه جایگاهی پیدا میکرد؟ چهبسا آن قدرت اقتصادی که هست نمیشد.
بردهداری حاکی از رفتار غیرانسانی انسان در قبال انسان است و همسنگ هولوکاست یهودیان، نسلکشی بومیان امریکایی، بازداشت ژاپنی-امریکاییها و بازگشت اجباری امریکاییهای لاتینتبار. جنبش الغای بردهداری و سپس جنبش حقوق شهروندی، عمیقاً بر استدلالهای اخلاقی در ضدیت با نهاد بردهداری متکی بودند. استدلالهای حقوقی در ضدیت با بردهداری، معمولاً این مسئله را انسانیتزدایی میکنند، حال آنکه استدلالهای اخلاقی، معمولاً وجدان سپیدپوستان را به یاری میطلبند. این استدلالهای اخلاقی مبنایی را برای حضور اجتماعهای دینی سپیدپوستان در جنبش الغای بردهداری بهدست داد.
گونار میردال[3] در کتاب دوراهی بغرنج امریکایی[4] (1944)، برآن بود که این نوع برخورد با سیاهپوستان «بزرگترین شکست امریکا» و نیز «فرصتی بیاندازه مغتنم برای آینده» بود. وقتی به گذشته مینگریم، درمییابیم بردهداری با آرمانهای مندرج در «اعلامیۀ استقلال» مغایرت داشت و امروزه همچنان لکۀ سیاهی بر تاریخ ایالات متحده است. بقایای بردهداری همچنان در آگاهی امریکاییها و جهانیان باقی است. بهرغم همۀ قوانین حقوق شهروندی، عزم چندانی برای پایاندادن به پیامدهای بردهداری برای همیشه وجود ندارد و دعوت میردال به مبارزه، تاکنون جامۀ عمل نپوشیده است.
امریکاییهای سیاهپوست، در بحران هویتی همیشگی که در بردهداری ریشه دارد، به سر میبرند. امریکاییهای سیاهپوست کیستند؟ سیاهپوستان همیشه با تضاد سیاهپوستبودن از یکسو و امریکاییبودن از سوی دیگر، کلنجار میروند. دانشوران نیز گرفتار این دوراهی بغرنج هستند. دبلیو.ای.بی. دوبوا، این ایده را مطرح کرد که سیاهپوستان «افریقاییهای پیوندی» هستند. نزد دوبوا، بسیاری از جنبههای فرهنگ افریقایی نهاد بردهداری را حفظ کردهاند و بدین ترتیب، مبنایی برای هویت افریقایی-امریکایی بهدست دادند. دوبوا فرض را بر آن میگذارد که افریقا نه امریکا، حیات سیاهپوستان را رقم میزند. در مقابل، ای.فرانکلین فریزر[5]، استدلال کرد که سیاهپوستان فرآورده امریکا هستند. امروزه، سیاهپوستان بومی نقطۀ اشتراک اندکی با زبان، فرهنگ و حیات افریقایی دارند و این امر در جدایی فرهنگی میان سیاهپوستان امریکازاده و افریقازاده مشهود است. جنبش افریقامدارانه دهۀ 1960، تلاش کرد که سیاهپوستان و تبار افریقاییشان را دوباره پیوند دهد. بااینحال، حیات سیاهپوستان بیشتر با فرهنگ اروپایی پیوند خورده است تا قارۀ افریقا.
بردهداری بهعنوان بستر حیات سیاهان در امریکا، تأثیری شگرف بر حیات نهادی سیاهان داشته است. جداسازی نژادی و قشربندی تا حدود زیادی تجربۀ سیاهپوستان ایالات متحده را رقم زده است. سیاهپوستان که ناچار بودند در دو جهان زندگی کنند -یکی جهان سیاهان و دیگری جهان سپیدپوستان- نهادهای اجتماعی موازی خود را پدید آوردند: ساختارهای خانوادگی، کلیساها، مدارس، کسبوکارها و سازمانهای اجتماعبنیاد سیاهان. این نهادها آیینۀ جامعۀ بزرگترند. حیات سیاهان بهسبب منزلت محرومیتآورش در اقتصادی سرمایهدارانه، تا حدود زیادی قشربندی شده است.
اصلاحاتی که برای برطرفکردن پیامدهای بردهداری صورت گرفته، آکنده از مناقشه و بنابراین تا حد زیادی ناموفق بوده است. شکست این اصلاحات، معلول توافقهای سیاسی لیبرالهای سپیدپوست و محافظهکارهای سپیدپوست هستند. از سوی دیگر، لیبرالهای سپیدپوست، معمولاً با آغوش باز از جبرانهایی مانند غرامت حمایت میکنند. حامیان غرامت استدلال میکنند که غرامت، جبران حقوقی ظلم فاحش دولت به شهروندان است، اما نظرسنجیها همواره نشان میدهند که بیشتر امریکاییها مخالف دادن غرامتاند. تا زمانی که جملگی سیاهان همان سطح از پذیرش و فرصتهای زندگی را تجربه نکنند که گروههای دیگر از آن برخوردارند، میراث ننگین بردهداری همچنان جزئی از جامعۀ ایالات متحده باقی میماند.
و نیز ببینید: تبعیض؛ نژاد؛ بدنمایی نژادی؛ نژادپرستی؛ غرامت
بیشتر بخوانید
- Engerman, Stanley L. and Eugene D. Genovese. 1992. Race and Slavery in the Western Hemisphere. Princeton, NJ: Princeton University Press
- Genovese, Eugene D. 1992. From Rebellion to Revolution: Afro-American Slave Revolts in the Making of the Modern World. Baton Rouge, LA: Louisiana State University Press
- Knottnerus, J. David, David L. Monk, and Edward Jones. 1999. Pp. 17–28 in Plantation Society and Race Relations: The Origins of Inequality, edited by T. J. Durant and J. D. Knottnerus. Westport, CT: Praeger
- Thompson, Vincent. 1987. The Making of the African Diaspora in the Americas, 1441–1900. Harlow, Essex, England: Longman
[1] slavery
[2] Suppression of the African Slave Trade
[3] Gunnar Myrdal
[4] An American Dilemma
[5] E. Franklin Frazier