بیابان­‌زایی

 شاید در میان همه مسایل  مسائل زیست ­محیطی جهانی، مهم ترین  تهدید برای ساکنان فقیر روستاها بیابان ­زایی[1] است. بر اساس پذیرفته­ ترین تعریف از بیابان­ زایی،  این مفهوم به معنای فرسایش زمین در نواحی خشک و نیمه نیمه‌خشک  و خشکِ نیمه  نیمه‌مرطوب (که از این پس «زمین ­های خشک[3]»  نامیده می­ شود) در نتیجه عوامل مختلف، از  ‌جمله  تغییرات آب‌وهوایی و فعالیت ­های انسانی است. زمین­های خشک تقریباً 40 درصد از سطح  کل زمین­ های دنیا را در برمی­ گیرند و تقریباً حدود یک میلیارد انسان در بیش از صد کشور  در این نواحی ساکن هستند. این مردم شامل بسیاری از آسیب ­پذیرترین آسیب‌پذیرترین،  حاشیه ­ای ­ترین و نیز به لحاظ  به‌لحاظ سیاسی ضعیف­ترین  شهروندا نند. با وجود پیشرفتی که در فهم ابعاد زیست ­محیطی این پدیده حاصل شده است، بهزیستیِ  تعداد اندکی از جوامع، به­واسطه هزاران برنامه و فعالیت انجام انجام‌گرفته  توسط سازمان‌های محلی، ملی و منطقه ­ای به­ ویژه در آفریقا رفاه بهبود یافته است. مجموعه  روزافزونی از شواهد نشان می­دهد که نگاه نزدیک­ تر به نظام اجتماعی و نقش عناصر  آن برای درک این نتایج اساسی است.

  مشخصه زمین­ های خشک کمبود آب است که ریشه در تقارن عرضه کم آب (یعنی بارش) و تقاضای بالا برای آب (یعنی تلف­ شدن آب جو زمانی که آب به واسطه  به‌واسطه عمل تبخیر از خاک بخار شده و از سیاره خارج می­ شود) دارد. بارش در زمین­ های خشک سالانه بسیار متغییر است و  به صورت  به‌صورت رخدادهایی نادر، نامنسجم و تا حد زیادی غیر قابل پیش­ بینی رخ می­ دهد. در عوض، تقاضای بالا برای تبخیر در جو، که نتیجه دمای بالای هوا، رطوبت کم و تابش فراوان خورشید است، تعیین می­ کند که دسترس ­پذیری آب، عامل کنترل­ کننده اصلی برای فرایندهای زیستی از قبیل رشد گیاهان و بهره­وری جانوران علفخوار است. بنابراین زمین­ های خشک، اگرچه لم ‌یزرع نیستند، زیست­ بوم­ هایی هستند که ظرفیت بهره ­وری در آنها پایین و به شدت  به‌شدت متغیر و امکان سکونت انسان‌ها در آنها اندک است و نسبت به اختلال ایجاد ایجاد‌شده در اثر عملکرد انسان آسیب­ پذیرند.

علل تقریبی بیابان ­زایی پیچیده و از منطقه ­ای به منطقه دیگر متفاوت است. منطقه مدیترانه­ ای اروپا دارای تاریخی طولانی از استفاده نادرست انسان است. جنگ، شهرنشینی، کشاورزی و گردشگری، در طول سال­ ها، حیات گیاهی را به اندازه­ای تغییر داده است که هم هم‌اکنون زیست گیاهی طبیعی عملاً وجود ندارد و فرسایش خاک همه جا را فرا گرفته است. برعکس، زمین های خشک استرالیا تنها همین اواخر فرسایش گسترده زمین را تجربه کرده است. آغاز نگهداری حیوانات اهلی توسط اروپائییان در اواخر دهه 1880، همراه با حصارهای مورد استفاده برای گردآوردن این حیوانات و فرونشاندن آتش، وفور چمنزارهای دائمی را به نحوی اساسی کاهش داد، خاک را بیشتر در معرض فرسایش آب و باد قرار داد و سبب دست ­اندازی به بوته‌ها شد. در مناطق ساحلی آفریقا، جایی که مفهوم بیابان­ زایی نخستین نخستین‌بار در آغاز قرن بیستم مصطلح شد، جایگزینی زیست ­گیاهی اصلی با محصولات کشاورزی، افزایش فشار فوق­ العاده بر مابقی زمین­ها، و جمع­ آوری چوب برای سوخت، به کاهش بهره ­وری زیستی یا اقتصادی زمین منجر شد. به‌طور خاص، استفاده نامناسب از ماشین­ آلات سنگین، طرح­ های آبیاری ناکارآمد و شیوه‌های مدیریت چراگاه به فرسایش، شوری خاک و چرای بیش از حد منجر شد.

هرگونه تلاش برای ارزیابی اثرات بیابان ­زایی بر جوامع بشری بر تفاوت بین شیوه‌هایی که بوم­ نظام ­های دارای محدودیت آب، عملکرد نظام­های اجتماعی و اثرات خود بیابان­ زایی را شکل می­ دهد اذعان دارکند. بیابان­ زایی به به‌واسطه کاهش بیشتر کالاهای محدود شده بوم­ نظام (مثل غذا، الوار و آب) و خدمات (مثل حفاظت از خاک، کنترل فرسایش و تجزیه کربن) ناشی از زمین­های خشک، محدودیت­ های اضافی بر بهزیستی انسان تحمیل می­ کند. ناتوانی در رسیدگی به این تفاوت می­تواند سبب برآرورد افراطی از اثرات بیابان­ زایی می­شود. به‌علاوه، مظاهر بیابان­ زایی نیز بسته به ظرفیت هر کشور برای تسکین اثرات آن به‌طور گسترده­ای متنوع است. برای مثال، بیابان­ زایی در آفریقا به تنزل بهره­ وری و تشدید ناامنی غذایی و قحطی ­های فراگیر منجر شده است، در در‌حالی حالی‌که در مناطق مدیترانه­ای بیابان ­زایی، به‌طور جدی منابع آب را تهدید می ­کند، در همان حال بسیاری از مناطق شمال اروپا در حال تجربه افزایش گرد گرد‌و غبار ناشی از فرسایش خاک در شمال آفریقا است. در کشورهای فقیر که نسبت بزرگی از قلمرو کشور، مناطق خشک و نیمه­ خشک است، بیابان ­زایی ممکن است سبب مارپیچی نزولی شود که طی آن بخش عمده منابع مالی و انسانی یک ملت وقف مبارزه با اثرات بیابان­ زایی شود، و منابع کمتری را برای سرمایه­ گذاری در بهداشت، آموزش، صنعت و نهادهای دولتی باقی بگذارد. بنابراین، شرایط اجتماعی پرمخاطره، نهایتاً به مهاجرت، توسعه بی­رویه و وخیم وخامت مناطق شهری منجر می‌شود و نزاع­ های فراوان اجتماعی، اخلاقی و سیاسی درونی و نیز بین مرزها را ایجاد می‌کند.

   رویکردها به مسئله بیابان­ زایی به دو دیدگاه رقیب تقسیم می­شوند: گفتمان غالب  مدیریت محیط زیست جهانی (جی.ای.ام) [4]  و گفتمان پوپولیستی. در حالی که  درحالی‌که گفتمان نخست به ارزش­ های  نولیبرالی و تفکر مالتوسی مبتنی است، ریشه‌های فلسفی دیدگاه دوم به مدافعه خوداتکاء  برمی­گردد که از مکتب‌های وابستگی در دهه‌های 1970 و 1980 مشتق  شده است. گفتمان غالب مدیریت محیط ­زیست جهانی، ازدحام پیش از حد جمعیت در زمین­ های  خشک را  به عنوان  مسئله  اصلی توصیف می­ کند که به فرسایس بوم­ نظام‌هایی که این افراد  به آنها وابسته هستند منجر می­ شود. چنانکه در گفتمان مدیریت محیط­ زیست جهانی می ­بینیم،  مسئله جهانی بیابان­ زایی مستلزم راه­ حلی جهانی است. بنابراین، حامیان این گفتمان،  راه­ حل بالا  بالا‌به ‌پایین،  مداخله ­گر و فن­ محور را ترویج می­ دهند که از طریق کنوانسیون ­ها و نهادهای بین ­المللی،  همانند کنوانسیون مقابله با بیابان­ زایی سازمان ملل متحد[5] اجرا  می­گردشود.  برخلاف آن، گفتمان پوپولیستی- پوپولیستی به این مفهوم که اقدامات مردم محلی را به  شکل مثبتی به تصویر می­ کشد- تأکید دارد که حاشیه­ ای‌ نموکردن  مالکان کوچک و روستانشینان در، طی دوران  استعماری شروع شد و متعاقب آن توسط سرمایه ­داری جهانی، شرکت­ های بین­ المللی،  و مصرف­ کنندگان شمالی تعمیق شد که  علل اصلی استثمار بیش از حد و فرسایش زمین به به‌حساب  می ­آیند. کمک­ های بین­ المللی به شکل وام در برابر مبادله منابع طبیعی یا انتقال فناوری به مثابه  به‌مثابه بخشی از خود مسئله در نظر  گرفته می ­شود. در عوض، گفتمان پوپولیستی بر دانش محلی یا سنتی و اقدامات اجتماع-مبنا به عنوان  به‌عنوان منبع اصلی غلبه بر مشکلات  زیست ­محیطی تأکید می ­کند. با وجود این وجود، علی علی‌رغم  تبیین ­های  به شدت  به‌شدت مخالف  از مسئله بیابان ­زایی، هیچ گفتمانی بحران تهدیدکننده ناشی از بیابان­ زایی را انکار  نمی ­کند.

  چرا تقریباً یک قرن بعد از آنکه برای نخستین نخستین‌بار بیابان­زایی کشف شد، هنوز جزءِ مهمترین مسایل  مسائل زیست­محیطی قرار دارد که بشر با آن مواجه است؟ اگرچه هیچ پاسخ واحدی به این پرسش وجود ندارد، اما برخی استدلال ­های دیگر نیز برای طرح پاسخ وجود دارد. مسلماً پیچیدگی ذاتی پدیده بیابان­ زایی مانع از طرح هر نوع مرحله با توالی منجر به ممانعت یا کنترل یک مسئله زیست­ محیطی (یعنی کشف اولیه، بازشناسی کلی، توافق بر سر مقررات) می ­شود. برای نمونه، یک دوره  طولانی بین زمانی که جنگل­بانان فرانسوی نخستین نخستین‌بار موفق به درک چیزی شدند که آن را «پیشروی بیابان» نامیدند، و شیوع گسترده تراژدی بیابان­ زایی در مناطق ساحلی آفریقا که بعد از مجموعه ­ای از سال­ های خشکسالی در آغاز دهه 1970 اتفاق افتاد، یک دوره طولانی ‌وجود دارد؛ امروزه بهبود فهم ما از عملکردهای مراتع و تغییر­پذیری آب‌وهوا اجازه کشف و جلوگیری سریع‌تر را فراهم نموده  کرده است. این پیشرفت­ ها نشان می­ دهد که پویایی­ های حیات گیاهی در زمین­های خشک، به ظاهر به‌ظاهر، ممکن است تحت تأثیر افزایش فشار استفاده از زمین باشد، ، تا اینکه تغییری ناگهانی در جهت وضعیت پایدار با بهره­وری کمتر ، با حوادث آب‌وهوایی اتفاقی، از قبیبل خشکسالی شدید که به عنوان  به‌عنوان محرک عمل می­کند. به ­علاوه، دانش علمی ناکافی و ناکامل، همراه با نیاز فوری به راه­حل­های یکپارچه برای وضعیت مناطق ساحلی آفریقا، ممکن است کنشگران را به سمت توسل به نخستین گزینه‌های عملی هدایت کند، که در طول زمان به مقررات نادرست منجر می­گرددمی‌شود. با این  وجود،با وجود این، مقرراتی از این دست، فقط به دانش علمی وابسته نیستند، بلکه به سازوکارهای فشار سیاسی نیز متکی هستند. بنابراین، تبیین شکست در دست­یابی به مقررات صحیح، مستلزم توجه به مسایل  مسائل سیاسی نیز هست.

سلطه گفتمان مدیریت محیط ­زیست جهانی، علی رغم  علی‌رغم عملکرد ضعیف راه ­حل­ های بالا بالا‌به ‌پایین برای مدیریت منابع «ناپایدار» می­تواند به واسطه  به‌واسطه تسهیلات آن برای منافع سه گروه اصلی درگیر در مسئله بیابان­ زایی توضیح داده شود: دولت­ های ملی، اهداکنندگان کمک­های بین ­المللی و دانشمندان. دولت­ های ملی نه تنها از کمک­ های خارجی سود می­‌برند بلکه همچنین از بیابان­ زایی به عنوان  به‌عنوان مبنایی برای کنترل اجتماعیِ  به شدت  به‌شدت سرکوبگرانه بهره می­ برند. اهداکنندگان و نهادهای بین ­المللی، مسئله بیابان ­زایی را دلیلی برای مداخله یافته ­اند، در حالی که   دانشمندان ممکن است ماهیت جهانی و شدت مسئله بیابان­ زایی را به منزله  به‌منزله ابزاری جهت کسب بودجه‌های تحقیقاتی برجسته سازند. برعکس، رویکردهای پایین پایین‌به ‌بالا که توسط گفتمان پوپولیستی ترویج شده است، متناسب با شرایط و وضعیت سرمایه­ گذاری دوجانبه یا چندجانبه متناسب نیست و   درعوض بر اصول مشارکت و تمرکز زدایی تأکید دارد.

واضح است که پیشرفت حاصله در فهم ما از بیابان ­زایی با بهبود مقرراتی که جهت کاهش تبعات آن ارائه شده منطبق نیست. در حالی که  درحالی‌که دانش  انباشته‌شده طی دهه‌های گذشته شواهدی را علیه انگاره‌های اصلی هر دو گفتمان ارائه می­ کند، با این وجود با این حال آنها در حوزه‌های عملی و سیاسی مؤثر باقی مانده­ اند. کمک­ های آتی به حل مسئله بیابان­ زایی مستلزم ترکیب پیشرفت ­های اخیر اجتماعی و بوم­ شناختی در قالب چارچوب ترکیبی جدیدی است که بر محدودیت­ راه­ حل­ های تحمیل تحمیل‌شده از جانب گفتمان­ های مدیریت محیط­زیست جهانی و پوپولیستی غلبه کند. دانشمندان اجتماعی اظهار امیدواری کرده ­اند که یک پارادایم جدید بیابان­ زایی- یعنی، پارادایم توسعه زمین­ های خشک، که نشان­ دهنده همگرایی بینش ­های هر دو گفتمان است- ظهور کند.

همچنین نگاه کنید به: جنگل­زدایی؛ بوم­ نظام؛ تخریب محیط­ زیست.

منابع برای مطالعه بیشتر:

Adger, W. Neil, Tor A. Benjaminsen, Katrina Brown, and Hanne Svarstad. 2001. “Advancing a Political Ecology of Global Environmental Discourses.” Development and Change 32:681–715

Herrmann, Stefanie M. and Charles F. Hutchinson. 2005. “The Changing Contexts of the Desertification Debate.” Journal  of Arid Environments 63:538–55

Reynolds, James F. and D. Mark Stafford-Smith. 2002. Global  Desertification: Do Humans Create Deserts? Berlin: Dahlem University Press

Verón, Santiago R., José M. Paruelo, and Martín Oesterheld. 2006. “Assessing Desertification.” Journal  of Arid Environments 66:751–63

 [1]. Desertification

   [2].  Santiago R. Verón

   [3]. drylands

   [4].  global environmental management (GEM)

   [5]. UN Convention to Combat Desertification

   

   

     

 

 

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید