بازنشانی

 تعریف واژه‌نامۀ انگلیسی آکسفورد از واژۀ «بازنشانی[1]  » بدین قرار است: «سکونت یا اسکان در محلی متفاوت». این تعریف به‌طور ضمنی، تصدیق می‌کند که جابه‌جایی ممکن است اختیاری یا اجباری باشد. جابه‌جایی اختیاری را عموماً مهاجرت  و جابه‌جایی اجباری را پناهندگی می‌نامند.

کشورهای بازنشان، معمولاً مایل به انتخاب مهاجرانی هستند که بیش از دیگران قابلیت بهره‌بخشی به کشور را دارند و بتوانند مشروعیت تقاضای پناهندگی‌شان را اثبات کنند؛ اما پس از گزینش، به آنچه پس از گشودن درهایشان رخ می‌دهد، توجه کمی می‌کنند.

بازنشانی در کشوری جدید، همواره امری متغیر و به گزارش برخی از مقامات، فرایندی مادام‌العمر است. این فرایند متضمن تثبیت استقلال اقتصادی و اجتماعی، خلق قابلیت‌هایی برای ساختن آینده، تشکیل خانواده و شبکه‌های محلی و بهبود ابزارهایی مانند زبان که حضور در جامعۀ بزرگ‌تر را میسر می‌سازد، است.

گرچه کسی دربارۀ اینکه یکپارچه‌گری هدف غایی بازنشانی موفق است، چون‌وچرایی ندارد، اما تعاریف مختلف از این اصطلاح، سردرگمی و آشفتگی ذهنی به‌بار می‌آورد. دولت‌ها که معمولاً دل‌مشغول منافع اقتصادی و جمعیتی مهاجرت هستند، یکپارچه‌گری را کاربست سرمایۀ انسانی تعریف می‌کنند. سطح مهاجرت ناخالص سالیانه کانادا، معادل تقریباً 0.7درصد کل جمعیتش و این رقم به رقم 0.3درصد مهاجرت ناخالص سالیانه ایالات متحده نزدیک است. هر دو کشور از یکپارچگی سود خالص اقتصادی بهره می‌برند؛ خانواده‌های مهاجر به‌طور میانگین بیش از میزان بهره‌مندی‌شان از خدمات و مزایا، مالیات می‌دهند. مهاجران اقتصادی (معادل کانادایی اصطلاح «مهاجران شغلی» در ایالات متحده)، معمولاً موفقیت چشمگیری دارند؛ مردان ظرف 2 سال و زنان ظرف 5 سال به‌لحاظ اقتصادی با کانادایی‌های بومی هم‌سطح می‌شوند. این امر تا اندازه‌ای بدین دلیل است که مهاجران برمبنای سرمایه‌های انسانی چون تحصیلات و مهارت‌های شغلی گزینش می‌شوند. بااین‌حال، گزینش تضمینی برای موفقیت نیست. به‌رغم سطح عموماً بالای تحصیلات و مهارت‌های شغلی خانواده‌های مهاجر، نزدیک یک‌سوم آن‌ها پیش از آنکه به برابری اقتصادی با بومیان ایالات متحده و کانادا برسند، دست‌کم یک‌دهه در فقر به سر می‌برند.

نزدیک به یک‌چهارم بازنشاندگان جدید، به‌عنوان مهاجر اقتصادی وارد خاک ایالات متحده و کانادا می‌شوند. بقیه، ازجمله مهاجران «خانوادگی» و پناهندگان، به کندی با جامعۀ میزبان یکپارچه می‌شوند و به‌طور کلی، حتی بیش از مهاجران اقتصادی با بداقبالی و درهای بسته روبه‌رو می‌شوند.

خدمات‌رسانان بیشتر دل‌مشغول عواملی مانند توانایی زبانی و سلامت هستند، نه تنها بدین دلیل که این عوامل از اساس مهم‌اند، بلکه چون آن‌ها در تضمین موفقیت بازنشانی نقش دارند. برای مثال، تسلط به زبان کشور محل اسکان، یکی از مؤثرترین عوامل در پیش‌بینی موفقیت اقتصادی فرد در یکپارچه‌شدن است. بنا به گزارش سرشماری سال 2000 ایالات متحده، 21 میلیون نفر انگلیسی را «خیلی خوب» صحبت نمی‌کنند. آموزش زبان، آشکارا مهم است، اما در ایالات متحده کمتر از نیمی از نیازها با آموزش زبان برآورده می‌شود. به‌طور کلی، وضع سلامت مهاجران از ساکنان بومی کانادا و ایالات متحده بهتر است. بااین‌حال، سلامت برخی از مهاجران، با گذشت زمان، به شکل چشمگیری روبه‌وخامت می‌رود. ترکیبی از این عوامل ممکن است در بروز چنین رخدادی نقش داشته باشند: گرایش به غذاهای ناسالم یا در معرض آن‌ها قرارداشتن؛ بیماری‌زاهای محیطی جدید و عادت به کم‌تحرکی. مهاجرانی که در امریکای شمالی و اروپا، به‌شدت در معرض ابتلا به سل هستند، بیماری که هم سلامت خودشان و هم سلامت عمومی را به‌شدت به خطر می‌اندازد. مهاجران و پناهندگان از خدمات سلامت پیشگیرانه و درمانی کمی استفاده می‌کنند و بدین ترتیب عوامل سلامت‌زا را تشدید می‌شود.حامیان حقوق شهروندی مایل‌اند بر یکپارچه‌سازی اجتماعی تمرکز کنند که موضوعاتی چون برابری، هویت و مشارکت مدنی را در برمی‌گیرد. نزدیک یک‌پنجم مهاجران اقلیتی، از تجربۀ تبعیض در پنج‌سالۀ نخست ورودشان خبر می‌دهند؛ این رقم در سیاه‌پوستان 1 نفر از هر 3 نفر است. تجربۀ تبعیض، معمولاً هویت قومی را تشدید می‌کند و از پیشرفت هویت ملی جلوگیری می‌کند.  در جهان پس از 11 سپتامبر، سیاست هویت اهمیت روزافزونی پیدا کرده است. نگرانی‌ها حول موضوعاتی مانند این موضوع می‌گردد که آیا تشویق نگهداری میراث‌های فرهنگی و مجازشمردن بیش از یک ملیت، سد راه پیشرفت ملی‌گرایی مدنی[2] می‌شود یا خیر. کانادا، با آن خط‌مشی‌های «تلفیقی[3]» و چندفرهنگی دیرینه‌اش و ایالات متحده، با آن ایدئولوژی، به اعتراف خود، «دیگ‌ذوبش» به کرات به‌عنوان آزمایشگاه‌هایی طبیعی برای مطالعۀ اثرات ارزش‌های ملی بر یکپارچه‌گری معرفی شده‌اند. مهاجران کانادا، بیش از مهاجران ایالات متحده، احتمال دارد که شهروند شوند، شناختی از زبان یا زبان‌های رسمی کشور میزبان پیدا کنند، با اقوام دیگر پیوند دوستی برقرار کنند و در سیاست حضور داشته باشند. بااین‌حال، با این یافته‌ها نمی‌توان سخن دقیق و قطعی دربارة منافع نسبی چندفرهنگ‌گرایی گفت. زیر سطح خط‌مشی‌های رسمی، مهاجران و گروه‌های اقلیتی ساکن کانادا و ایالات متحده، با کژفهمی‌ها و دشواری‌های مشابهی روبه‌رو هستند. 

گرچه فقر، ناروانی زبانی و تبعیض دشواری‌های بزرگ، بازنشانی هستند، ولی مدلی معیوب که تنها بر فشارها تمرکز می‌کند، نمی‌توان حق مطلب را دربارۀ پیچیدگی فرایند بازنشانی ادا کند و بی‌گمان نمی‌تواند علت این را توضیح دهند که روایت‌های موجود از بازنشانی، بیشتر روایت موفقیت در یکپارچگی است نه شکست در آن. به‌عنوان مثال، فقر احتمالاً مهم‌ترین عامل اجتماعی است که با نظر به آن می‌توان وضع سلامت روان و مشکلات رفتاری کودک در آینده را پیش‌بینی کرد؛ اما به‌رغم این واقعیت که در کانادا کودکان مهاجر و پناهنده تقریباً سه‌برابر کودکان بومی در معرض زندگی فقیرانه هستند، کمتر از کودکان بومی اختلال‌های عاطفی و رفتاری دارند. منابع شخصی و اجتماعی، بازنشاندگان جدید جزئی مهم، اما بدفهم‌شدۀ تبیین این قضیه‌اند. در سال‌های نخست بازنشانی، مهاجرانی که به اجتماع قومی بزرگی دسترسی دارند، از مهاجرانی که از این مزیت آشکار محروم‌اند، وضع سلامت روان‌شان بهتر است. حمایت عاطفی و حفظ عزت نفس، احتمالاً سازوکارهایی تبیین‌گر هستند.

مردم همه‌جا در حال جابه‌جایی هستند. پژوهش‌ها و دانش موجود می‌توانند و بایستی در آسان‌نمودن هرچه بیشتر بازنشانی برای مهاجران و پناهندگان و به حداکثر رساندن منافع آن برای کشورهای مهاجرپذیر نقش داشته باشند. جریان‌های تازه‌تر، مانند تراملی‌گرایی و نگرانی‌ها دربارة اینکه مهاجران چگونه جوامع محل بازنشینی‌شان را دگرگون می‌کنند، به همراه تداوم مشکلاتی چون فقر مهاجران و تبعیض اجتماعی دادوستد میان پژوهش، خط‌مشی روشن‌بینانه و بحث عمومی آگاهانه را ضروری می‌سازند.

و نیز ببینید: فرهنگ‌پذیری؛ همگون‌شدن؛ سرمایۀ فرهنگی؛ تبعیض؛ گروه قومی؛ قومیت؛ قوم‌مداری؛ مهاجرت؛ چندفرهنگ‌گرایی؛ بدنمایی نژادی؛ نژادپرستی؛ پناهندگان؛ خانواده‌های تراملی

بیشتر بخوانید

- Beiser, Morton. 1999. Strangers at the Gate: The “Boat People’s” First Ten Years in Canada. Toronto, ON:

University of Toronto Press

———. 2005. “The Health of Immigrants and Refugees in Canada.” Canadian Journal of Public Health 96(suppl. 2,

March/April): S30–S44

- Hiebert, Daniel. 2006. Beyond the Polemics: The Economic Outcomes of Canadian Immigration. Working paper series no. 06–15. Vancouver, BC: Vancouver Centre of

Excellence, RIM, Research on Immigration and Integration in the Metropolis

- Reitz, Jeffrey, ed. 2003. Host Societies and the Reception of Immigrants. San Diego, CA: University of California, Center for Comparative Immigration Research

- Renshon, Stanley A. 2005. The 50% American: Immigration and National Identity in an Age of Terror. Washington, DC: Georgetown University Press

  - United Nations High Commissioner for Refugees. “UNHCR Statistical Yearbook 2005. Trends in Displacement, Protection and Solutions.” Retrieved December 31, 2007 (http://www.unhcr.org/statistics/STATISTICS/464478a72. html)

[1] resettlement

 [2] civic nationalism

   [3] mosaic

 

 

  

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید