اقتصاد سرریزشی

 سرریزش اصطلاحی سیاسی-اقتصادی است که از آن برای توصیف نظریه‌ها و خط‌مشی‌های اقتصادی معینی استفاده می‌کنند. این اصطلاح دلالت بر آن دارد که خط‌مشی‌هایی که مستقیماً به‌نفع ثروتمندان است، تأثیر مثبتی در طبقات متوسط و پایین خواهد داشت و ثروت و بذل و بخشش توانگران به‌سوی این دو طبقه سرریز می‌کند.

مقصود از خط‌مشی‌های به‌اصطلاح سرریزشی کمک به ثروتمندان است. اگر از این منافع چیزی به فقرا سرریز کند چه خوب، اما مسئلۀ اصلی کمک به ثروتمندان است. بنابراین، مخالفان این نظریات را با انگ سرریزش به نقد می‌کشند؛ انگی منفی که هیچ‌کس تمایل ندارد آن را در مورد نظریه‌اش به‌کار برند. در مقابل، مدافعان این قبیل نظریات و سیاست‌ها بر این مسئله تأکید می‌کنند «سرریزش» توصیف دقیقی از آنچه روی می‌دهد نیست؛ برای مثال، استدلال می‌کنند طرح ریگان ‐ یعنی طرح کاهش مالیات طرف‌عرضه و یکی از نمونه‌های بسیار نقل‌شدۀ اقتصادهای سرریزشی ‐ اقتصاد را توسعه داد و به همۀ طبقات اقتصادی نفع رساند. به‌جای آنکه منافع به طبقات پایین‌تر سرریز کند، رشد پایدار اقتصادی‌ای رخ داد که در آن همگان مشارکت چشمگیری داشتند.

تأثیر ظاهری کاهش مالیات برای شرکتی ثروتمند نمونۀ کلاسیک اقتصادهای سرریزشی[1] است. اگر حکومت مالیات‌های ثروتمندان را کاهش دهد، آن‌گاه این شرکت‌ها منافع مستقیم و بلاواسطه‌ای را در قالب سود بیشتر به‌دست خواهند آورد. «سرریزش» زمانی روی می‌دهد که این کسب‌و‌کار تولید خود را بیشتر می‌کند و کارگران بیشتری را به خدمت می‌گیرد؛ کارگرانی که منافع مالی خود را در قالب دستمزد دریافت می‌کنند. دلارهای حاصل از کاهش مالیات، به‌این‌ترتیب، به کارگران هم سرریز می‌کند؛ درست همان‌طور که آب مرحله‌به‌مرحله سرریز می‌شود تا سرانجام به پایین‌ترین نقطه برسد.

 دیوید استاکمن[2]، مدیر «دفتر مدیریت و بودجهٔ ریگان[3]»، در ردیه‌اش بر دیدگاه‌هایی که زمانی مدافع آنها بود، خط‌مشی‌های طرف‌عرضهٔ ریگان را سرریزشی توصیف کرد. ایدهٔ ریگان آن بود که نرخ مالیات ثروتمندان را به‌طرز چشمگیری کاهش دهد و نیز مالیات بر عواید سرمایه‌ای را هم پایین بیاورد. غرض از طرح این ایده افزایش انگیزه‌های ثروتمندان برای سرمایه‌گذاری بود تا به رشد اقتصادی بیشتر منجر شود. به‌جای سرریزشی که به طبقات اقتصادی پایین‌تر منتهی شود سیلی از کالاها و خدمات همگان را دربر می‌گیرد. بااین‌حال، استاکمن این خط‌مشی‌ها را به ریشخند گرفت و اظهار داشت مقصود واقعی اصلی از این کارها کاهش نرخ مالیات بر درآمد بالادستان (یعنی نفع مستقیم رساندن به ثروتمندان) بود و اینکه اشاره به آنچه به طبقات کم‌درآمد سرریز می‌شود، صرفاً تلاشی ناپخته بود برای توجیه این خط‌مشی‌های ذاتاً ثروتمندنواز.  کاهش مالیات سرمایه‌گذاری از سوی دولت جورج دبلیو. بوش در سال 2003 نیز اقتصاد سرریزشی خوانده شده است، زیرا بیشتر عواید آن به جیب کسانی رفته است که درآمد سالانه‌شان بیش از ۱ میلیون دلار است. بوش هم، همانند ریگان، این کاهش مالیات را با گفتن این سخن توجیه کرد که این خط‌مشی‌ها سرمایه‌گذاری را تقویت می‌کند و رشد اقتصادی را شتاب می‌بخشد. اما، منتقدان این سخنان مبتنی بر این ادعا را که این خط‌مشی‌ها سویۀ دیگر توزیع درآمد را هم منتفع می‌سازد، صرفاً تلاشی مذبوحانه برای جلب حمایت گسترده برای برنامه‌ای اساساً ثروتمندنواز می‌انگاشتند.

و نیز ببینید: رویکردهای محافظه‌کارانه؛ ثروت مصرف‌‌کنندگان امریکایی؛ نابرابری ثروت.

بیشتر بخوانید

Etebari, Mehran. (2003). “Trickle-Down Economics: Four Reasons Why It Just Doesn’t Work”, United for a Fair Economy, July 17. Retrieved January 12, 2008. (http://www.faireconomy.org)

Reich, Robert. 2003. “Trickle-Down Pain.” American Prospect, March 1, Retrieved January 5, 2008, (http://www.prospect.org/cs/articles?article=trickledown_pain)

Sowell, Thomas (2001). “The ‘Trickle Down’ Economics Straw Man”, Capitalism, September 1. (http://capmag.com)

    [1] Tricke-down economics  

 [2] David Stockman

  [3] Office of Management and Budget

 

 

  

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید