آموزش، خط‌مشی و سیاست

 جایگاه حرفه‌ای آموزگاران در جامعۀ ایالات متحده، به‌طور خاص، محل مناقشه است و این وضعیت نقش آن‌ها در تدوین خط‌مشی آموزشی در سطح ملی، ایالتی و حتی محلی را تضعیف می‌کند. درنتیجه، تصمیم‌هایی که گرفته می‌شوند، اغلب ملاحظات سیاسی را بازمی‌تابانند، نه بینش‌های حرفه‌ای و تحصیلی را.

آموزگاران مدارس دولتی که بزرگ‌ترین و مشهودترین بخش این حرفه‌اند، مصداق بارز جانیفتادن ویژگی‌های معرف منزلت حرفه‌ای این تخصص و بی‌بهرگی آموزگاران، از منزلت حرفه‌ای یا لطمه‌دیدگی این منزلت است. مورخان و مفسران اجتماعی، از زمان دوتوکویل، در خصوص اینکه چرا آموزگاری جایگاه رشته‌هایی چون پزشکی، حقوق، پرستاری، داروسازی و غیره را به‌دست نیاورده است، دلایلی اقامه کرده‌اند که عبارت‌اند از: شمار زیاد اشخاصی که در مدرسه دولتی درس می‌خوانند، خاستگاه محلی و کنترل این مدارس؛ این باور متکبرانۀ رایج که ایفای نقش تدریس به هیچ دانش تخصصی نیاز ندارد؛ و رسم اجازه‌دادن به افراد آموزش‌ندیده برای تدریس در شرایط «اضطراری». همچنین مرز میان آموزگارانی که دورۀ تخصصی دیده‌اند و مدرک دارند و کسانی که مدرک ندارند یا موضوع تدریس‌شان ربطی به رشته‌شان ندارد، مبهم است؛ بنابراین، بسیاری به شکل سرسری از اصطلاح «آموزگار» برای اشاره به کسانی استفاده می‌کنند که هرچه دستشان بیابد تدریس می‌کنند و در مقابل به هر کسی عنوان پزشک، وکیل و پرستار نمی‌دهند. آموزگارها از حیث کمیت نیرومندند، اما هویت اجتماعی واضحی ندارند که به آن‌ها درک درستی از منزلت حرفه‌ای‌شان دهد.

در سطحی گسترده، این اوضاع گریبان استادان آموزش و به‌طور خاص، کسانی را که در تربیت آموزگار نقش دارند نیز گرفته است. استادان آموزش نیز به‌سان آموزگاران پرشمارند و این مسئله باعث شد، قدری اثرگذار باشند. بااین‌حال، (اگر از اصطلاح خود این رشته استفاده کنیم) «پایگاه معرفتی»[1] آن‌ها، دست‌خوش بحث‌های درونی بسیار است و از بیرون نیز اصل وجودش را به پرسش می‌گیرند؛ حتی پرسش از نیاز به ‌رشته ای برای تربیت آموزگار، همچنان مورد بحث است. نیازی نیست که استاد این رشته باشیم تا به پدیده‌هایی که این رشته را به پرسش می‌گیرند، پی بریم. برای مثال، هیچ نهاد مجوزدهندۀ عام و اجباری برای آماده‌سازی آموزگار وجود ندارد. نهادهای مجوزدهندۀ رقیب، در صدور مجوز رویکردهای به کلی متفاوتی را در پیش گرفته‌اند. افزون‌براین، بسیاری از ایالت‌ها راه‌های بدیل گرفتن مجوز را پذیرفته‌اند. چنین راه‌های بدیلی، ممکن است مانند نیازمند چیزی بیشتر از داشتن مدرک کارشناسی و قبولی در آزمون استاندارد دانش عمومی نباشد. آموزگاران پاره‌وقت بدون مدرک پایان دوره یا مدرک تخصصی، در برنامه‌های «پیشخوان» مشغول تربیت آموزگارند. به‌ تازگی جنبشی به راه افتاده که آموزگاران ابتدایی را در دانش‌سراهای محلی نام‌نویسی می‌کند. این جنبش، بازگشتی است به استاندارد آماده‌سازی پیش از جنگ جهانی دوم. این چالش‌های پیش روی تربیت آموزگار، بی‌همتایند: هیچ رشتۀ مهم دیگری با چنین هجمه‌ای از خطرِ تخصص‌زدایی یا مهارت‌زدایی مواجه نیست.

پدیده‌های این‌چنینی، اثری عمیق بر خط‌مشی آموزشی و سیاست دارند و در چرخه‌ای ویرانگر بر این حرفه اثر می‌گذارند. آموزگارانی که منزلتی پایین دارند و برای یافتن هویتی مبهم تلاش می‌کنند، در تدوین خط‌مشی‌هایی که بر شغل آن‌ها اثر می‌گذارند، بیشتر از سوی مقامات منتخب، کنار گذاشته می‌شوند. چنین رفتاری، آموزگاران را از غلبه بر چالش‌های هویت و خودآیینی باز می‌دارد و راه را بر هجمه‌های بیشتر هموار می‌سازد. چنین گمان می‌رود که آموزگاران منزلتی پایین و شبه‌حرفه‌ای دارند و برای تصدی آموزگاری، حداقل آمادگی کافی است. این چرخه خود را در سطح تربیت آموزگار و تدوین خط‌مشی بازتولید می‌کند.

رخدادهایی که به تازگی در خواندن روی داده است، مثالی مهم از این قضیه است. مؤسسه‌های ملی سلامت به پشتوانۀ ویژه «مؤسسۀ ملی سلامت کودک و توسعۀ انسانی»[2]، در سطح فدرال، مجموعه‌ای از پژوهش‌ها را در زمینه خواندن گرد آوردند. این پژوهش‌ها با اعلام اینکه سواد دغدغه‌ای است در زمینۀ سلامت، خود را از آموزگاران و متخصصان خواندن جدا کرد. این پژوهشگران که «پنل ملی خواندن»[3] نام گرفتند، پارادایم‌هایی را تشویق کردند که به روان‌شناسی آموزشی نزدیک، اما از ورزۀ تدریس خواندن دور بودند. این پنل گزارشی پرطول‌وتفصیل و تجویزی دربارۀ آموزش خواندن ارائه داد. در تکمیل این گزارش، یک چکیده و یک چکیدۀ اجرایی تهیه شد که هر دو از محتوای گزارش منحرف شده بودند و پنل ملی، هیچ‌یک را بررسی نکرد. این گزارش به سرعت بر خط‌مشی و تأمین بودجۀ خواندن در سراسر ایالات متحده اثر گذاشت؛ حتی به رغم اینکه اجتماع علمی متخصصان خواندن، این گزارش (به‌ویژه چکیده‌ها) را زیر سؤال بردند، وزارت آموزش‌و‌پرورش امریکا، به‌سرعت دست به کار تشویق تأمین بودجۀ خواندن برمبنای پیشنهادهای آن دو چکیده شد و بدین‌وسیله خط‌مشی‌ها و ورزه‌ها را در سطح ایالت‌ها و نواحی محدود کرد. نتیجۀ نهایی این شد که بودجۀ فدرال به برنامه‌های تجویزی و متن‌محوری که شرکت‌های فعال در جهان لابی‌گران واشینگتون تدوین‌شان می‌کردند، سرازیر شدند. شعارسازی با عباراتی چون «جنگ بر سر خواندن» و «آواشناسی در برابر کل زبان»، بحث دربارة بهبود سواد را به جنگ تبلیغاتی فروکاست که جای بحث عمومی از محتوا و ظرافت موضوع مورد بحث را گرفت.  ایراد این فرایند چیست؟ این فرایند در جریان انتخاب پنل و نیز شیوه‌های رایزنی آن، از فرایندهای علمی کمک گرفت. بعدها، این فرایند در زمان شهرتش اعتبار این گزارش را زیر سؤال برد و نسخه‌های تحریف‌شده‌ای از این گزارش را ارائه کردند تا بر تدوین خط‌مشی‌ها اثرگذارند. علم سیاست و روابط عمومی، به دانشی بدل شدند برای «رأی جمع کردن» برای مدافعان آواشناسی و هدایت بودجۀ دولت به سوی کارزارهای سیاسی. تجربه، تخصص و چشم‌اندازهای آموزگاران، نادیده گرفته شد، مگر اظهار نارضایتی یکی از اعضای پنل که خود آموزگار خواندن بود. در اظهارات و دیدگاه‌های دانشوران خواندن، نگرانی‌های جدی در خصوص ادبیات وجود دارد، اما این نگرانی‌ها از اساس در اجتماع پژوهشی دانشگاهی باقی می‌ماند و تأثیر ناچیزی بر پیاده‌سازی خط‌مشی دارد.  در مثالی دیگر، در سطح ایالتی، قانون‌گذاران به «کمیسیون کالیفرنیا صدور مجوز آموزگاری»[4] دستور دادند تا مجموعه‌ای از اهداف را در زمینۀ خواندن برای آموزگاران دورۀ پیش از خدمت تدوین کنند و نیز آزمونی استاندارد که دروازۀ ورود به این حرفه است را طراحی کنند. کمیسیون با معرفی فهرستی از انتظارات و ارزیابی، به‌نام «ارزیابی شایستگی آموزش خواندن»[5] -که از آزمون‌های استاندارد سنتی که توانمندی در حرفه را مشخص می‌کند- این فرایند را تداوم بخشید. بااین‌حال، استادان آموزش، در دوره‌های روش خواندن، به ناگاه با برنامۀ درسی تجویزی روبه‌رو شدند که بیشتر دورۀ پیش از خدمت‌شان را در برمی‌گرفت. این نمونه‌ای دیگر از فرایندی است که به دانشگاه‌ها این پیام را می‌دهد که قانون‌گذار تا چه اندازه می‌تواند بر برنامه‌های درسی اثر بگذارد. در چنین مواردی، به‌ندرت مقاومت یا واکنشی از سوی دانشکده‌های آموزش یا آموزش عالی ظهور می‌کند، بااین‌حال، آسیب‌پذیری دانشکده‌های آموزش در برابر تحمیل جهان سیاسی، توجه همۀ دانشکده‌ها را به خود جلب می‌کند.

مشخصۀ خط‌مشی و سیاست آموزش در ایالات متحده، دور نگه‌داشتن آموزگاران حرفه‌ای از فرایند مشورت و تصمیم‌گیری است؛ حتی اگرچه اتحادیه‌های آموزگاران در میان رأی‌دهندگان اصلی به حزب دموکرات‌اند، اما نظرهای آموزگاران و مربیان آموزگار و سازمان‌های آنان، به شکل چشمگیری هم در تدوین خط‌مشی و هم در بحث‌های منتج به قانون‌گذاری، غایب است. امروزه، در دوره‌ای که ورود شگردهای روابط عمومی به سیاست شدت گرفته، وجه ممیز خط‌مشیی چون پوشش آموزشی همۀ کودکان (ان.سی.ال.بی)، نه تنها نادیده گرفتن متخصصان آموزشی، بلکه تضعیف پایه‌های آموزش عمومی است.

خط‌مشی آموزشی، از تصمیم‌گیری آگاهانه و مشترک آموزگاران و سیاسیون فاصله گرفته است و به تمهیدی برای ایجاد مسائل بغرنج در حیات سیاسی و ابزاری برای دستکاری خزانۀ عمومی در راستای منافع انتشارات و کارزارهای سیاسی بدل شده است و در این میان، هیچ مسئولیت حرفه‌ای نسبت به دانش‌آموزان و جامعه وجود ندارد.

آستانه‌های به‌لحاظ آماری، پرسش‌برانگیز پیشرفت سالانه، ان.سی.ال.بی را به بازی محکوم به شکستی برای آموزش عمومی بدل کرده که در آن، راه‌های شکست بی‌شمار و راه‌های پیروزی کم و نامحتمل است. این سناریوی پرمخاطره با وضع استانداردهای بالا، بدون حمایت مالی بیشتر که برای وقوع اصلاحات معنادار لازم و ضروری است، سنت فدرال دستورهای بدون حمایت مالی را گسترش داد. همچنین ان.سی.ال.بی به آنچه نابرابری‌های مزمن و بی‌رحمانۀ نظام بودجۀ مدارس در ایالات متحده شناخته می‌شود، دامن زد؛ نظامی که بودجۀ سرانۀ دانش‌آموزان را به‌نحوی به غایت نامنصفانه توزیع می‌کند، طوری که به‌صورت خاص، دانش‌آموزان اقلیتی شهرنشین، بی‌نصیب می‌مانند.

اگر آموزگاران حرفه‌ای در تدوین خط‌مشی جایگاهی مهم و پذیرفته‌شده نیابند و مسائل در حضور قانون‌گذاران و عامۀ مردم صادقانه مورد موشکافی و بحث قرار نگیردند، خط‌مشی و سیاست آموزشی همچنان دستمایۀ اهداف سیاسی خواهد بود، نه سازوکاری برای بهبود رفاه کودکان و جوانان. از آنجا که نابسندگی‌های عصر سیاسی کنونی، همچنان در سطح ملی و بین‌المللی، موضوع نقد و بحث عمومی است، آموزگاران ممکن است فرصت داشته باشند تا جایگاه به‌حق خود، به‌عنوان متخصصانی آگاه و باتجربه را در عرصۀ تدوین خط‌مشی و فرایند سیاسی به‌دست آورند. بااین‌حال چنین پیشرفتی رخ نخواهد داد، مگر آموزگاران و استادان آموزش و سازمان‌هایشان در پیگیری احترام و خودآیینی حرفه‌ای سرسخت و جسور باشند.

و نیز ببینید: آموزش و عملکرد تحصیلی؛ آموزش و مدارس مرکز شهر؛ آموزش و خصوصی‌سازی مدارس؛ آموزش و خاموشی‌گزینی؛ انصاف آموزشی؛ قانون پوشش آموزشی همۀ کودکان؛ ترک‌تحصیل؛ بودجۀ مدارس؛ بن تحصیلی

بیشتر بخوانید

Apple, Michael. 2006. Educating the ‘Right’Way: Markets, Standards, God, and Inequality. 2nd ed. New York: Routledge

Cochran-Smith, Marilyn and Kenneth M. Zeichner, eds. 2005. Studying Teacher Education: The Report of the AERA Panel on Research and Teacher Education. Mahwah, NJ: Erlbaum

Garan, Elaine M. 2004. In Defense of Our Children: When Politics, Profit and Education Collide. Portsmouth, NH: Heinemann

 [1] knowledge base

 [2] National Institute of Child Health and Human Development

[3] National Reading Panel

 [4] California Commission for Teacher Certification

[5] Reading Instruction Competency Assessment

 

 

 

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید