چکیده مقالات همایش خویشکاوی ایرانیان در دوران مدرن
مقدمه
مجلۀ مسایل ایران در شمارۀ بهمن 1342 به صاحبنظران فراخوان داد که ویژگیهای یک ایرانی آن روز را ترسیم نمایند. از میان کسانی که به این دعوت پاسخ گفتند سرشناسترینشان محمدعلی جمالزاده بود. وی مقالهای بلندبالا نوشت که بعدها مجله آن را شایستۀ چاپ به صورت کتاب دید. این گونه شد که در فروردین 1345 کتاب خلقیات ما ایرانیان به چاپ رسید تا امروز به مناسبت پنجاهمین سالگرد انتشارش گرد هم آییم و کیفیت تأمل ایرانیان نسبت به خویش را به بحث گذاریم.
اهمیت خلقیات ما ایرانیان از چند جنبه است. نخستین اهمیت کتاب در نویسندۀ آن است. جمالزاده در سال 1300 در برلین نخستین مجموعۀ داستان کوتاه ایرانی را با نام یکی بود یکی نبود منتشر کرد. او را پدر داستان کوتاه فارسی و همچنین آغازگر سبک واقعگرایی در ادبیات فارسی میدانند. اهمیت دیگر جمالزاده در این است که وی را در کنار بزرگ علوی و صادق هدایت، سه بنیانگذار اصلی ادبیات داستانی معاصر فارسی محسوب میکنند. دومین اهمیت کتاب این است که نخستین کتابی است که یک نویسندۀ ایرانی منحصراً در باب خلقیات ایرانیان به رشتۀ تحریر درآورده است. اگرچه پیش از جمالزاده متفکرین ایرانی دیگری هم در باب ویژگیهای ملّی ما نظرورزی و نظرپردازی کرده بودند، اما خلقیات ما ایرانیان نخستین کتابی است که فقط و فقط در این موضوع به رشتۀ تحریر درآمده است. البته مقالۀ بلند مهندس مهدی بازرگان، سازگاری ایرانی، نیز مضمونی شبیه به خلقیات ما ایرانیان داشت و در همان سالهای ابتدایی دهۀ 1340 نگاشته شد اما هیچ گاه به اهمیت کتاب جمالزاده دست پیدا نکرد و تأثیرات بعدی آن نیز به اندازۀ کار جمالزاده نبوده است.
اهمیت بعدی کتاب در تبدیل شدنش به مهمترین منبع خلقیاتنویسی ایرانیان است. اگر نویسندگان پیش از جمالزاده برای نقل توصیفات خلقیات ایرانیان لابد به رجوع به سفرنامههای خارجی بودند، جمالزاده با گردآوری گزینشی برخی از این توصیفات، کار را برای نویسندگان بعدی سادهتر ساخت تا بتوانند از اقتدار نام او به عنوان سند نقل قولهای خود سود جویند. بدین ترتیب، متن وی به پایانۀ مرکزی تبدیل میشود که توصیفِ، البته گزینشیِ، سفرنامهنویسان و دیپلماتهای خارجی از ویژگیهای ایرانیان در آن جمع و سپس در شکلهای مختلف به مقاصد دیگر ارسال شده است. و نهایتاً، این کتاب عملکردی بسیار فراتر از توصیف خلقیات ایرانیان پیدا کرده و آن برجسته کردن انواعی از نظریۀ ارتباط فرهنگ و شخصیت با توسعه است که معتقدند رمز عقبماندگی ایرانیها را بایستی بیش از همه در خلقیاتشان جستجو کرد. این رویکرد امروز همچنان داغ است و در متون پراقبال حسن نراقی، علیمحمد ایزدی، حسن قاضی مرادی، علی رضاقلی، و محمود سریعالقلم به شکل برجسته ای نمایان است.
برپا ساختن همایشی به مناسبت پنجاه ساله شدن کتاب خلقیات ما ایرانیان، فارغ از قضاوت دربارۀ اعتبار محتوای اثر، صرفاً بهانهای است برای هماندیشی دربارۀ تأمل اندیشمندان ایرانی نسبت به خودمان. هرچند اثر جمالزاده در همان زمان انتشار ممنوع شد و مشکلاتی نیز برای خود او به وجود آمد، که بخشی از آن به دلیل مخالفت او با حکومت پهلوی و دفاع از مشروطه بود، و هرچند شور انقلابی دهۀ 1350 و امید به تغییر و توسعه، و سپس انقلاب اسلامی و دفاع مقدّس توجه بر خلقیات ما ایرانیان را به محاق بردند اما پس از حدود 35 سال و از ابتدای دهۀ 1380 نظریۀ ارتباط فرهنگ و شخصیت با توسعه و نیز توصیفات جمالزاده از ویژگیهای منش ایرانی مورد اقبال اندیشمندان ایرانی منش ملّی و مخاطبان آنها قرار گرفت. جمع حاضر در این همایش، گروهی از اندیشمندان هستند که با نگاهی ژرف، انتقادی و چندبعدی موضوع تأمل ایرانیان دربارۀ منش ملّی خویش را واکاوی میکنند، باشد تا از این رهگذر به بصیرتهای تازهای دست یابیم و مطالعات منش ملّی را قدمی به پیش بریم.
آرمین امیر
دبیر همایش
چکیده مقالات همایش
تقی آزاد ارمکی[1]
جایگاه این اثر در میان آثار تولید شده در نیمۀ اول قرن بیستم در ایران نیز قابل توجه میباشد. کتاب صرفاً جمع شدۀ مجموعهای از داوریها و ادعاهای خودیها و بیگانگان در مورد مردم و فرهنگ و جامعۀ ایرانی است. این کتاب در ادامۀ سنّت کتاب نویسی است که در دورۀ پهلوی اول در میان صاحبان قلم و کتاب و اندیشه شکل گرفت. رویکرد غالب در این دوره بیش از طرح مسائل بنیادین مربوط به فرهنگ و جامعۀ ایرانی و جهان مدرن، توجه به ارائه سیمای کلی از جامعه و فرهنگ ایرانی و غربی در غالب مجموعهای از «دایرهالمعارفها» بود. بدین لحاظ اکثر صاحبان قلم در این دوره به شکلی درگیر تهیۀ دایرهالمعارفی شده و بعضی از آنها توانستهاند دایرهالمعارف زبان و ادبیات یا علم و دانش و شعر یا ... به دست ناشر بسپارند. در این هیاهوی به اصطلاح فرهنگی و علمی است که جمالزاده هم در این راه افتاده و به دلیل در حاشیه فرهنگی قرار گرفتن، شروع به اتود اولیه در تهیه دایرهالمعارف اجتماعی (بخش اول آن نگاه دیگران به ما و نگاه خودیها به خودمان) کرده است. حاصل این اتود اولیه می شود کتاب خلیقات ما ایرانیان. همین و بس. این کتاب به لحاظ تأسیجویی از رویکرد دایرهالعمارفی، در حد جمعآوری سطحی و سریع و محدود داوریها و قضاوتهای رسمی دیگران و خودیها (آن هم بخشی از آنها) در مورد خلقیات ایرانیان است.
به نظر میآید خلقیات ما ایرانیان در حد یک نوشتار روزنامهای است و ارزش کتاب شدن هم نداشته است. نمیدانم منطق صاحبان مجلۀ مسایل ایران چه بوده است که مقالهای طولانی و روزنامهای را به صورت کتاب چاپ کردهاند. من این متن را در حد یک کتاب نمیدانم. کتاب نه بر اساس سؤالی بنیادین شروع شده و نه پاسخ دقیقی به سؤال پنهانی که در نزد مؤلف بوده است، در آن دیده میشود.
در مقابل ادعای فوق، گفته میشود کتاب دغدغۀ فهم و درک علمی در مورد خلقیات ایرانیان را دارد. این ادعا در حد یک گزارۀ سیاسی و روزنامهای باقی مانده است و کمترین شاهدی برای اثبات آن وجود ندارد. مؤلف در این اثر از حد یک ادعای عمومی گذر نکرده و صرفاً داعیههای طرح شده به واسطۀ دیگران را تکرار کرده است. بدین لحاظ، بیش از اینکه به فهم علل و زمینهها و شرایط ظهور تلقی خاص در مورد ایرانیان برسد، به بیان زوایای متعدد فرهنگ ایرانی اقدام کرده است. این زوایا را بیشتر از نگاه دیگران جستجو کرده است، نه اینکه صحت و سقم آنها را بازگو کند. او بیشتر در نقش راوی و ناقل داعیهها ظاهر میشود تا منتقد و تجزیه و تحلیل کنندۀ آنها. و این همان فرض و داعیۀ شرقشناسانهای است که جمالزاده آن را با مستندات متعدّد بازگو کرده است. عنوان کتاب بیش از اینکه بیانکنندۀ نگاه تحلیلی باشد، نشان از قضاوت فرهنگی در مورد ایرانیان است. عنوان کتاب «خلقیات ما ایرانیان» است اما به شناخت ابعاد و زمینهها یا علل شکلگیری بدفهمی در مورد خلقیات ایرانیان نمیپردازد. به همین دلیل هم هست که میشود این کتاب را زمینه و اساس نگارش بسیاری از کتابهایی دانست که با رویکرد سیاسی و ایدئولوژیک نسبت به ایران نگارش یافته است. به عبارت دیگر، ما بعد از این کتاب با ظهور جریانی اندیشهای روبرو هستیم که باید آن را «جمالزادهایها» نامید. جمالزادهایها راوی قضاوتها و داوریهای غلط و درست در مورد فرهنگ و اخلاق و مردم ایران هستند. بدون اینکه طرح مسئلهای داشته باشند و بدون اینکه جهت تاریخی و نظری و فرهنگی خاصی را پیگیری کرده باشند، با سنخ شناسی آن هم با ارجاع و تکیه بر افراد یا گروهها تا جریانهای فکری و اندیشهای، از اخلاق و خلقیات ایرانی سخن گفتهاند. به همین دلیل است که کار جمالزاده اصلاً با هیچ کار تتبّعی در حوزۀ مطالعات تاریخی و ایرانشناسانه همطراز نیست. این اثر، کاری سطحی است. به لحاظ روشی دارای اشکالات بسیاری است. نمیتوان این اثر را به عنوان اثری تاریخی قلمداد کرد، زیرا بدون هیچ دقّتی اطلاعات و دادهها را نقل کرده است. هم چنین مؤلف در این اثر بدون توجه به منابع و اسناد به ذکر اطلاعات اقدام کرده است. این اثر در سطح آثار مردمشناسی یا جامعهشناسی توصیفی هم نیست. زیرا از دقّت مفهومی بهدور می باشد و همچنین با کمترین توجه و عنایتی به شرایط اجتماعی و فرهنگی، به ذکر اقوال افراد اقدام کرده است. این اثر، متن ادبی هم نیست زیرا مشخصات متن ادبی را به لحاظ ظرافتهای ادبی و رعایت اصول و قواعد نگارشی ندارد و در عین حال بازگو کنندۀ بخشهای ادبی به لحاظ تاریخی در مورد فرهنگ و اخلاق ایرانی هم نیست. در نتیجه بهتر است اثر را در حد یک گزارش سادۀ رسانهای برای مخاطب با تکلیف؛ کسانی که با کلیشههایی معین در مورد ایران زیست میکنند، قلمداد کرد و اجاز داد تا آنها با ارجاع به این متن به جمعآوری مجموعهای از اتهامات و توهّمات در مورد جامعه و فرهنگ ایرانی اقدام کنند.
برای فهم مطلب مورد نظرم، بهتر است نگاهی به نقشی که مقالههای طولانی بزرگان اندیشه در دیگر جهانها در تحوّل اندیشه داشتهاند بیندازیم. در دورۀ رنسانس و بعد از آن میتوان به نقش کتاب خیلی ساده و معمولی و جمعآوری شدهای تحت عنوان نامههای ایرانی مونتسکیو و در دورۀ جدید به نقش مقالۀ طولانی توماس کوهن تحت عنوان ساختار انقلابهای علمی بیندازیم. هر دوی این مقالهها و نوشتههای طولانی به کتاب تبدیل شدهاند. به دلیل پرخواننده بودنشان و البته مسئلهمحور بودنشان هر یک به گونهای متفاوت در تحوّلآفرینی اندیشه و نظام اجتماعی و سیاسی نقش عمدهای داشتهاند. جهان اجتماعی بعد از انتشار این دو مقالۀ بلند در قالب کتاب، بسیار متفاوت از جهان اندیشه قبل از آن میباشد. این اتفاق در مورد مقالۀ طولانی فارابی نیز صادق است. فارابی طی مسافرت از حلب، مقاله مطوّلی تحت عنوان آراء اهل مدینۀ فاضله مینویسد. این مقالۀ طولانی توانسته است بعد از او در شکل دهی به تفکر اجتماعی جهان اسلام نقش عمدهای بازی کند. این کتاب هم مسئلهمحور است و داعیۀ فهم جهان را به گونهای دیگر دارد. با توجه به این سه مورد، این سؤال مطرح است که «آیا مقاله طولانی جمالزاده که در کتابی تحت عنوان خلقیات ما ایرانیان به چاپ رسیده است توانسته است نقشی نزدیک یا شبیه به مقالههای فارابی، مونتسکیو، و کوهن در دورۀ خودش بازی کند؟». شواهد نشان از بداثری این مقالۀ طولانی در شناخت و تفسیر فرهنگ و جامعه و اخلاقیات ایرانیان داشته است. اتفاقاً مدافعان و تابعان جمالزاده با طی مسیری که او شروع کرده بود، بیراهههای جدیدی در فرهنگ و جامعه و اندیشۀ ایرانی ایجاد کردند. آنها مانند جمالزاده به جای فهم منطق فرهنگی ایرانیان، و درک علل و شرایط تحوّل فرهنگی و نتایج آن، به ارائه مجموعهای از تفاسیر ناروا در مورد ایران و ایرانیان اقدام کردند و مردم ایران را «نخبهکش»، «استعمار زده»، «استبداد زده»، «جاهل»، «غیر مدنی»، «شاه دوست»، و «گذشتهگرا» قلمداد کردند. این گروه از منتقدان و شارحان اجتماعی، استبداد و استعمار و ظلم و بی عدالتی و جهل و تحجّر را حقّ مردم ایران دانسته و در مقابل به تمجید تجدّد و مدنیت غربی اقدام کردند. آنها به جای فهم علل شرایط پیش آمده برای ایرانیان، به جای فهم علل بداخلاقی مردم ایران، به جای میل به گذشته تا آینده، به تحقیر فرهنگی مردم ایران اقدام کردند. این نتیجۀ عمدهای است که از خواندنهای مکرر بی دلیل از مقالۀ طولانی جمالزاده که نه سؤال در آن هست و نه پاسخی به سؤال مستتری در ذهن و زندگی جمالزاده، برای ایرانیان باقی مانده است.
نصراله پورمحمدی املشی [2]
خویشکاوی در تاریخ ایران در واقع نقد عملکرد اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و غیره از منظر کنشگرانی است که در شکل دادن شاکلۀ نظام اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی یک کشور نقش داشتند و ارزیابی خلق و خوی نسبتاً پایداری است که در یک ملّت دیده میشود. توجه به علّت ظهور، چگونگی و چرایی آن همواره از موضوعاتی بوده است که در حوزههای مختلف علوم انسانی میتواند مورد مطالعه قرار گیرد. ایران با دارا بودن بیش از دو هزار سال تاریخ مکتوب و برخورداری از پشتوانههای میراث فکری در قالب متون مختلف دینی، سیاسی، فرهنگی دور از انتظار نخواهد بود که از جنبههای گوناگون در ادوار مختلف نگاهی به خویشتن و عملکرد خویش داشته باشد. اگر پژوهش مستقلی تا زمان خلقیات ما ایرانیان صورت نگرفته است به این معنا نیست که ایرانیان هرگز به خصلتها و خلق و خوی خویش توجه نداشتهاند. بررسی تاریخی نشان میدهد از نظر نوع و میزان مطالب بیان شده، خویش کاوی ایرانیان بعد از اسلام را به دو دوره میتوان تقسیم نمود؛ یکی از آغاز ورود اسلام به ایران تا جنگهای ایران و روس و دیگری از جنگهای ایران و روس تا کنون.
اگر چه بعد از شکست ایران در جنگهای ایران و روس، آثار ارزشمندی در این زمینه به نگارش در آمده است ولی چون یکی از اهداف این مقاله بررسی خویشکاوی ایرانیان قبل از جنگهای ایران و روس نیز هست ضروری میدانم تا به خویشکاوی اندیشمندان و اندیشهورزان ایرانی بعد از اسلام بپردازم. از منظر گونهشناسی، چهار نوع منابع تاریخی در این مطالعه مورد توجه هستند:
- متون جغرافیایی (مسالک الممالکها و البلدانها)
- متون تاریخنگارانه
- سیاستنامه و اندرزنامهها
- متون ادبی (نظم و نثر)
اگر چه سیاست در تاریخ ایران نقش اول را ایفا نموده است و سیاستنامهها باید نقش کلیدی در این زمینه داشته باشند اما به دلیل اینکه در متون جغرافیایی، گزارشهای خویشکاوی با صراحت بیشتری بیان شدهاند. لذا در ابتدا به مطالعۀ خویشکاوی ایرانیان در متون جغرافیایی توجه شده است. ضمن اینکه باید توجه داشت مصادیق و موارد این خویشکاوی به الگوهایی ارتباط پیدا میکند که در جهانهای متفاوت مورد توجه ایران و ایرانی بوده است. بدون تردید اولین الگو بعد از اسلام نوع دین و مذهب بوده که در قالب الگوی امّت اسلام دیده شده است و به دنبال آن میتوان به خصیصههای فردی و اجتماعی مانندِ راستی، درستی، پشتکار، وفا و غیره توجه داشت تا اینکه بعد از آشنایی ایرانیان با تمدن غربی به خلاقیت، توسعه و پیشرفت منتهی میگردد.
آرمین امیر[3]
محمود سریع القلم دکترای روابط بین الملل از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی و استادتمام دانشکدۀ علوم اقتصادی و سیاسی دانشگاه شهید بهشتی است. وی از اوایل دهۀ 1370 گمانهزنیهایی دربارۀ نظریۀ فرهنگ و شخصیت آغاز کرد. هرچند مجموع متون سریعالقلم دچار پراکندگی در موضوع علّت غالب عدم توسعۀ ایران و تقدم اقتصاد یا فرهنگ در آغاز روند توسعۀ حقیقی است؛ اما رویۀ پررنگتر آثار او عامل اصلی توسعهنیافتگی ایران را فرهنگ ایرانی میداند که بارزترین شکل آن را بایستی در ویژگیهای شخصیتی ایرانیان جستجو کرد. بر همین اساس هم میتوان او را احیاء کنندۀ نظریۀ فرهنگ و شخصیتی دانست که جمالزاده در خلقیات ما ایرانیان بدین شکل بیان کرده بود: «... اگر درست دقیق شویم و با صداقت و مصلحتبینی واقعی قضیه را در ترازوی سنجش بگذاریم و به قول مولوی با دیدۀ علّتشکاف و با نظرِ سبب سوراخ کُن در اسباب و علل عقبماندگی خودمان بیندیشیم قطعاً به این نتیجۀ معقول و منطقی خواهیم رسید که همین معایب و نقایص اخلاقی است ... که مانند تختهسنگهای زمخت و خارهای مغیلان پرآزار و پُرزیان قدم به قدم در طول مسیر و جادۀ ما راه ترقّی و سیادت و رستگاری را بر ما دشوار ساخته است و رویهمرفته
علّتالعلل این که ما ایرانیان با آن همه گذشتههای تاریخی نتوانستهایم شانه به شانه و همرکاب ملتهای نوخاسته جلو برویم و همچنان که دارای صفات و مواهب معنوی و درونی تمدن هستیم از نعمات مادی و ظاهری آن نیز برخوردار باشیم همین معایب اخلاقی و امراض روانی ما بوده است و امروز هم اگر بخواهیم آرزوی قلبی خود را عملی بسازیم و در طریق ترقی و رفاه و عافیت قدمهای مؤثری برداریم قبل از همه چیز باید به دفع و رفع این موانع سهمناک بپردازیم ...». علاوه بر این شواهد، سریعالقلم در مقدمۀ کتاب فرهنگ سیاسی ایرانیان ابراز تمایل میکند که پژوهش او ادامۀ کاری باشد که جمالزاده در خلقیات ما ایرانیان آغاز کرده بود.
بنابر یافتههای سریعالقلم، کیفیت ویژگیهای شخصیتی ایرانیان به گونهای بوده و هست که روند توسعه را کند و گاه متوقف میکنند. از جمله این ویژگیها، که به اعتقاد وی در غالب طول تاریخ ما حضور داشتهاند عبارتند از استفادۀ کم از تدبیر و عقلانیت، زندگی کردن با غریزه و مشتقات آن، عدم یادگیری از تجربیات دیگران، ناتوانی در تأسیس سیستم، فقدان اجماع، فردگرایی منفی، جلوگیری از رشد دیگری، تضعیف دیگران، خصوصیات عشیرهای، بیاعتمادی، ضعف در پیگیری اهداف جمعی، آشنا نبودن با قواعد رقابت، تمایل به آزار و تحقیر و تخریب دیگران، فرهنگ عمومی غیرعقلایی و غیره. برای غلبه بر عدم توفیق در فرایند توسعهیافتگی، نقطۀ آغاز نیز تغییر ویژگیهای شخصیتی ما است که سریعالقلم در نقش یک روشنفکر در قالب ویژگیهای سیگانه درصدد بسط آنها است. در این که ملّتی با این ویژگیها دچار عدم امکان یا کندی بسیار در توسعه میشود کمتر میتوان تشکیک کرد. اما آیا ایرانیها واقعاً واجد ویژگیهایی که سریعالقلم برمیشمارد هستند؟ برای پاسخ به سؤال اخیر به سراغ سه کتاب اصلی ایشان در این حوزه- فرهنگ سیاسی ایران، اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار، عقلانیت و آیندۀ توسعهیافتگی ایران- میرویم تا ببینیم نویسنده بر اساس کدام روشها و مستندات ویژگیهای ذکر شده و بسیاری ویژگیهای دیگر را به ایرانیان نسبت داده است.
محمدرضا جوادی یگانه[4]
از سال 1824 که جیمز موریه، منشی و کاردار انگلیس در ایران، کتاب حاجی بابای اصفهانی را نوشت، حاجی بابا به عنوان نمایندۀ شخصیت ایرانی شناخته شد. سیّاحانی که پس از آن به ایران آمدند، در همه جا نشان از حاجی بابا یافتند (برای نمونه دو بُد، فرد ریچاردز، سکویل-وست)، همچنین برخی دیگر (از جمله گوبینو در داستانهای آسیایی) تلاش کردند تا داستانی مانند حاجی بابا بنویسند. نگاهی به محتویات کتاب موریه نشان میدهد که این شخصیت مرکزی (و آنچه در پیرامون او رخ میدهد) تماماً نشان دهندۀ جهالت و شرارت حاجی بابا است و نگاه موریه به ایرانیان، در میان تمام سیّاحان و کارگزارانی که به ایران سفر کردهاند، یکی از منفیترین نگاهها است و جز معدودی صاحب منصب روس، دیگر نمیتوان نظیری برای آن یافت.
اما این داستان سراپا نقد (و حتّی توهین) به ایران و ایرانی، از همان ابتدای انتشار نزد ایرانیان با استقبال زیاد روبرو شد، تا آنجا که برخی موریه را فقط یک مترجم دانستند که نوشتۀ یک ایرانی را به نام خود منتشر کرده است. و مهمتر اینکه ایرانیان در دورههای بعد که به نقد خویش و بررسی شخصیت و خلقیات ایرانی پرداختند، این کتاب را به عنوان یک متن مهم پذیرفتند و آن را به عنوان توهین تلقی نکردند.
صاحبنظران ایرانی، مانند یک کتاب ادبی برجسته، انواع تحقیقات را دربارۀ اینکه اولین مترجم کتاب کیست انجام دادند و انواع صنایع ادبی بکار رفته در آن را بررسی کردند. و جالب اینکه حاجی بابا توسط ادیبان برجستهای چون جمالزاده و مدرّس صادقی تصحیح شده است. وجود جمالزاده در میان مصحّحین از این نظر اهمیت دارد که وی نویسندۀ یکی از مهمترین متون خودانتقادی ایرانیان است.
چرا ایرانیان، از این کتاب توهین آمیز نرنجیدهاند و آن را به خود نگرفتهاند؟ نظر ما این است که این کتاب، از نظر جامعۀ ایران، نقد جامعۀ ایران نیست بلکه نقد سیاسیون و حاکمان جامعۀ ایران است و لذا بجای رنجش از آن، از آن استقبال هم کردهاند. از این رو، میتوان حاجی بابا را نماد درخشان کارگزاران دولت ایران در دورۀ قاجاریه (به ویژه میرزا ابوالحسن خان شیرازی، ملقب به ایلچی) دانست. در سطح دیگری، میتوان این کتاب را معرّف رفتارهای همۀ ایرانیان در حوزههای اقتصادی و سیاسی، یا گزلشافتی دانست.
ایلچی، اولین وزیر خارجۀ ایران، گنجینهای از انواع مفاسد بوده و سی و پنج سال از انگلستان رشوه میگرفته است. معاشرت مداوم موریه با ایلچی در سفر از ایران به انگلستان، اقامت در انگلستان و بازگشت به ایران از طریق ینگه دنیا و هند، تصویری جاندار از سیاسیون ایرانی در موریه ایجاد کرده است. مشابه این تصویر را هم صادق هدایت در حاجی آقا زنده کرده است با نامی بسیار شبیه به حاجی بابا. حاجی بابای موریه و حاجی آقای هدایت، ترکیب سیاستمدار-تاجری است که در هر دو، دستش آلوده است؛ و این صنف است که مورد طعن جامعۀ ایرانی بوده است.
در این مقاله، تلاش میشود تا این دو فرضیه (بویژه فرضیۀ اول) با توجه به متن دو سفرنامۀ جیمز موریه به ایران (1812 و 1819)، و دو داستان حاجی بابای اصفهانی (1824) و حاجی بابا در لندن (1828) نوشتۀ موریه، و با مقایسه با دو سفرنامهای که میرزا ابوالحسن خان ایلچی از سفر به انگلیس و روسیه (حیرت نامه، 1224 قمری؛ دلیل السفراء، 1228 قمری) نوشته است، بررسی شود.
مقصود فراستخواه[5]
برنامۀ پژوهشی در باب خلقیات ایرانی، فارغ از ارزش نظری میتواند دلالتهایی نیز برای کنشگران و مصلحان داشته باشد؛ در سیاست اجتماعی، حکمرانی خوب، فعالیتهای مدنی، سازمانهای مردم نهاد، تعلیم و تربیت، مدیریت، آینده نگاری، پویشهای جمعی و غیره.
یک مشکل جدی در این برنامۀ پژوهشی، شاخصها وسنجههایی است که برای بررسی نیاز داریم. در مطالعات جهانی، نمایهها و نشانگرهای مختلفی برای پژوهش در فرهنگها و جوامع به کار رفته است. بحث حاضر میکوشد سه نمونه از این مطالعات را با تأکید بر مورد ایران مرور و تأمل بکند.
الف. تیپولوژی هافستید
گيرت هافستيد از جمله نظريهپردازاني است كه فعاليتهاي خود را دربارۀ تحليل اطلاعات مربوط به تفاوتهاي فرهنگي در سطح بينالمللي از اواخر دهۀ 60 و اوايل دهة 70 سدۀ بيستم ميلادي آغاز كرد. براساس اطلاعاتي كه از صد هزار نفر در چهل كشور جهان گردآوري و تحليل كرد و نيز مطالعات اضافي بعدي (در زمينة كاركنان و مديران چيني) هافستيد پنج شاخص براي تفاوتهاي فرهنگي تعريف كرد. بعدها شاخص ششمی نیز افزوده شد. یک: شاخص فاصله قدرت (PDI)، دو: شاخص فردگرايي (IDI). سه: شاخص فرهنگ مردانگی (MAS)، چهار: شاخص اجتناب از نااطميناني و عدم قطعيت (UAI)، پنج: شاخص جهتگيري دراز مدت (LTO)، شش: شاخص سختگیری در مقابل سهلگیری (IVR).
ب. تیپولوژی شوارتز
شوارتز تفاوتهای فرهنگی را در سه محور پیوستاری مقایسه کرده است. محور اول: خودگردانی فردی (عقلانی یا عاطفی)/ادغامگرایی فردی، محور دوم: میل به برابری/سلسله مراتب، محور سوم: همنوایی و هماهنگی/برتری و خودبیانگری. وی از این طریق هفت خصوصیت فرهنگی را به مقایسه می نهد.
ت. مطالعۀ گلوب
هاوس و همکاران رابطۀ خصوصیتهای رهبران سازمانی 62 کشور با فرهنگ آن کشورها را بررسی کردهاند با عنوان اثربخشی رفتار رهبری و سازمان در جهان. فرهنگ در این مطالعه معادل ارزشها، انگیزهها و باورهای مشترک و معانی و نمادها و خاطرات و هویت جمعی در یک سازمان و یا جامعه تلقّی شده است. در نُه مؤلفه که برخی مشابه یا نزدیک به شاخصهای هافستید است به علاوۀ نشانگرهای تازهای مانند جهتگیری معطوف به عملکرد، اظهار و جرأت، جهت گیری معطوف به انسانیت و جمعگرایی نهادی یا درون گروهی؛ جاویدان ودستمالچیان، از همکاران پروژۀ گلوب، پژوهشی میدانی و با استفاده از پیمایش در ایران انجام دادهاند.
در کنار این مطالعات، پژوهشگران و نویسندگان ایرانی نیز مشخصههای ملّت خویش را سنجیده و توصیف کردهاند. پس از شرح پژوهشها و شاخصهای یاد شده، شیوۀ خویشکاوی ایرانیان را با این مطالعات نمونهای به مقایسه گذاشته و تفاوتها را نمایان میکنیم. در واقع آنچه مطمح نظر ما است فاصلۀ خویشکاوی ایرانیان با این پژوهشهای روشمند و قاعده مند است.
سید حسین مجتهدی[6]
پاسخ به پرسش«من کیستم؟»، در طول تاریخ بشر یکی از بنیادیترین چالشهای ذهنی و روانی انسان بوده است. در تاریخ معاصر یکی از اصلیترین حوزههایی که به این مسئله میپردازد، حوزههای در پیوند با روانپژوهی است. ازآن جایی که «من» در پیوند با «دیگری» و «دیگریها» لایههای معنایی عمیقتری مییابد، روانپژوهی در سطوح فردی و اجتماعی به این مسأله میپردازد. از این روی در غرب، پژوهشگران و نظریهپردازان حوزههای جامعهشناسی، روانشناسی و روانشناسی اجتماعی، دههها است که پیرامون مفاهیمی چون منش ملّی، ویژگیهای قومی، روح ملّتها، اخلاق ملّی و نظایر آن، یک ملّت را به عنوان واحدی مستقل از جهت منشها و ویژگیهای روانشناختی و رفتاری مورد بررسی قرارداده، شخصیتی جمعی را برای آن ملّت فراتر از تفاوتها در سطوح فردی متصور میگردد، که منش و خلق و خوی و صفات جمعی آنان را توصیف میکند و بر پایۀ آن تحوّلهای اجتماعی و تاریخی و سیاسی در آن مرز و بوم تحلیل میگردند، و مطالعه و بررسی در مورد آنها صورت میگیرد. نکتۀ مهم آن است که در غرب حتی اگر این پژوهشها به صورتبندی نظریههای متقابل انجامیده است، اما به هر حال بستر آن، بستر کاری علمی و روشمند در چهارچوبهای نظری بوده است. در ایران ولی مسأله به گونهای دیگر بوده است. طیفی از شناخته شده ترین آثار در این زمینه توسط افراد غیر متخصص در حوزههای علمی یاد شده نگاشته شده است.
باید در این جا به این نکته نیز اشاره کرد که یک رکن اساسی چنین پژوهشهایی، نگاه دیگری است. از گزنفون (قرن 4 پیش از میلاد) که در فصل پایانی کوروشنامه در مورد برداشتاش از خلق و خوی ایرانیان سخن گفته تا دوران معاصر که بسیاری از سیّاحان برداشتهای خود را نگاشتهاند و یا پژوهشگرانی که از بیرون به این مسأله پرداختهاند، منابعی در دست است که شایستۀ تحلیل محتوا با نگاهی غیرگزینشی است. در آثار موجود اگر هم اشارهای شده است، بیشتر گزینشی است، تا پژوهشی شامل همۀ نگاههای موجود.
پرداختن به بررسی، تحلیل و نقد این آثار با توجه به تعدّد و تنوعشان، خود میتواند موضوع یک رشته از پژوهشها باشد اما در این گفتار کوشیده میشود از منظر روانپژوهی فردی و اجتماعی، نگاهی تبیینی - انتقادی به آثاری که توسط غیرمتخصصان در حوزههای روان - جامعه پژوهی انتشار یافته و مورد اقبال بوده است، افکنده شود و برخی نکتهها عنوان گردد از جمله:
1. نقد روشهای استنتاج در چنین آثاری از منظر روانشناسی و نیز روششناسی علمی مطرح گردد.
2. به نقش مؤلفههای میانفرهنگی و اهمیت آنها در روانشناسی بین فرهنگی جهت مطالعههای تطبیقی اشاره شود.
3. تمایز و تعامل مسایل فرهنگ زدوده و فرهنگ بسته در چنین پژوهشهایی مورد بحث قرار گیرد.
4. به کاستیهای نظری تحلیلها و مسألۀ روایی محتوایی آنها پرداخته شود.
5. چند عاملی ندیدن مسأله و تکمحوری بودن این نگاهها اجمالاً مورد بررسی قرار گیرد.
6. به کاستی غیاب نگاههای روان – زبان - تاریخ پژوهانه اشاره شود.
برخی فرضیه های روانشناختی پیرامون علل اقبال جامعه به برخی از این آثار مورد تحلیل قرار گیرد.
[1]. استادتمام جامعه شناسی، دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران. ایمیل: azadarmaki@gmail.com
[2]. دانشیار تاریخ دانشگاه بینالمللی امام خمینی قزوین. ایمیل: poor_amlashi@yahoo.com
[3]. دکترای جامعه شناسی نظری و فرهنگی. پژوهشگر پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات. amir.sociologist@yahoo.com
[4]. دانشیار جامعه شناسی، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران. myeganeh@ut.ac.ir
[5]. دانشیار برنامه ریزی توسعه/آموزش عالی. مؤسسۀ پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی. m_farasatkhah@yahoo.com
[6]. دکترای روانشناسی از دانشگاه هامبورگ، مدرس دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی. shm1675@gmail.com