همخانگی
همخانگی [1]همسکنایی موقتی است و مبتنی بر توافق غیررسمی که نه مستلزم تعهدی مادامالعمر به باهمبودن است نه دال بر آن. بنابراین، شاید چنین بنماید چنین پیوندی نسبت به ازدواج بهمراتب شکنندهتر است. همخانگان هیچ مسئولیتی در قبال حمایت مالی از شریک خود ندارند و اغلب منابع مالی را یککاسه نمیکنند. همخانگان بیش از متأهلان به ارزشنهادن به فراغت جداگانه و مستقلزیستن گرایش دارند و نیز کمتر احتمال دارد این افراد همانند متأهلان تکهمسر باشند. همخانگان ممکن است این نوع از زندگی را انتخاب کنند به این دلیل که با خود هیچ قیدوبند یا مسئولیت رسمیای بههمراه ندارد.
شمار بسیاری از زوجهای همخانه برنامهٔ قطعی برای ازدواج دارند و این زوجها تمایل دارند همانند متأهلان رفتار کنند. برخی دیگر از آنها هیچ برنامهای برای ازدواج ندارند و روابط موقتی و نامتعهدانهشان کاملاً شکننده است. سرشت موقتی، غیردائم، و بهلحاظ اجتماعی حمایتناشدهٔ این نوع دوم همخانگی مانع دستیابی به بسیاری از منافع ازدواج رسمی میشود، زیرا طرفین رابطهٔ همخانگی معمولاً زندگیهای کموبیش جداگانهای را پی میگیرند. این عدمقطعیت دربارهٔ ثبات و دوام این رابطه سرمایهگذاری و تعمیق رابطه با شریک همخانه را برای این زوجها، خانوادهٔ گسترده، دوستان و اجتماعات آنها مخاطرهآمیزتر از ازدواج کرده است. فقدان اشتراک در این نوع ازدواجها بیشتر به ضرر زنان و کودکان این خانوادههاست تا مردان، زیرا زنان نوعاً کمتر از مردان درآمد دارند؛ این مسئله خصوصاً در خصوص مادران صادق است. بهنظر میرسد همخانگی افراد را از برخی نهادهای اجتماعی مهم خاصه دین سازمانیافته دور میسازد. زنان و مردان جوانی که خودشان را «دیندار» تعریف میکنند، کمتر محتمل است به همخانگی تن دهند و آنهایی هم که تن میدهند، دینداریشان کمتر میشود.
پدری/مادریکردن و رابطهٔ جنسی
همخانگی بستری مهم ‐ اما کمتر توصیفشده ‐ برای پرورش فرزند است. یکچهارم خانوادههای ناتنی[2] کنونی دربردارندهٔ زوجهای همخانهاند و بخش مهمی از خانوادههای «تکسرپرست»، در واقع، خانوادههاییاند با دوسرپرست همخانه. نقش پدری/مادری هریک از شرکای همخانه در قبال کودک(ان) شریک دیگر زیاده مبهم است و فاقد حمایت اجتماعی و قانونی است.
مردان و زنان همخانه اندکی بیش از متأهلان فعالیت جنسی دارند. اما، این افراد کمتر از متأهلان محتمل است که تکهمسر باشند، اگرچه عملاً همهٔ آنها میگویند انتظار دارند رابطهٔ جنسیشان منحصر به همان رابطه باشد.
تعهد و کار خانگی
مطالعات نشان میدهد همخانگانی که هیچ برنامهای برای ازدواج ندارند، در قیاس با متأهلان بهطور معناداری به شریک خود و به خود شراکت تعهد کمتری دارند. هیچ گروهی به اندازهٔ مردان همخانهدار کمتعهد نیست.
یک مطالعه نشان داد زنان متأهل 14 ساعت بیش از مردان متأهل و زنان همخانه 10 ساعت بیشتر از مردان همخانهدار کار خانگی میکنند. از این بعد، همخانگی در قیاس با ازدواج برای زنان معاملهٔ بهتری است. برخی از اقتصاددانان استدلال میکنند شوهران کار خانگی زنان را با سهیمکردن زنان در درآمد خود جبران میکنند، اما زنان همخانهدار عموماً در درآمد شریک خود سهیم نیستند و از اینرو زنان همخانهدار ممکن است کارخانگی بیشتری بکنند بیآنکه از این بابت پولی بگیرند.
ثروت و بهروزی عاطفی
زوجهای متأهل سرنوشت شان، از جمله اموالشان، را به هم گره میزنند. در میان خانوادههای صاحب فرزند، زوجهای همخانه پایینترین میانگین ثروت را دارند و به خانوادههای مادرسرپرست نزدیکاند. خانوادههای دستنخوردهٔ دوسرپرستی و خانوادههای ناتنی بالاترین میانگین ثروت را دارند و پس از آن با فاصله خانوادههای پدرسرپرست قرار دارند. برخلاف خانوادههای تکسرپرست، زوجهای همخانه دو نانآور بالقوه دارند. بنابراین، سطوح بسیار پایین ثروت آنها بهویژه برای کودکانی که در این خانوادهها زندگی میکنند، جای نگرانی دارد. عدمقطعیت مالی، خاصه درآمد پایین مرد، احتمال ازدواج زوجهای همخانه را کاهش میدهد.
افسرگی و نارضایتی از زندگی در زوجهای همخانه در قیاس با زوجهای متأهل بیشتر است. بهنظر میرسد پاسخ این مسئله را باید در تصوری سراغ گرفت که زوجهای متأهل از دوام رابطهشان دارند. طرح و توافق ازدواج معطوف است به رابطهای بلندمدت و متأهلان بیش از همخانگان مایلاند به رابطهشان به چشم رابطهای پایدار نگاه کنند. ناپایداری رابطه اغلب مایهٔ پریشانی است و به اضطراب و نشانههای افسردگی میانجامد. از اینرو، همخانگانی که هیچ برنامهای برای ازدواج ندارند، محتمل است کمتر از متأهلان بهروزی روانشناختی داشته باشند. نگرانی از اینکه رابطه از هم خواهد پاشید، خصوصاً برای زنان همخانهدار صاحب فرزند، مایهٔ پریشانی است و در نتیجه آنان سطح بسیار بالایی از افسردگی دارند.
چهکسی همخانگی میکند؟
بیشتر همخانگان میگویند از مهمترین دلایلی که آنها همخانگی را برمیگزینند این است که پیش از ازدواج میخواهند مطمئن شوند با هم سازگارند. اما، افرادی که نخست همخانگی و سپس ازدواج میکنند، بیشتر در معرض طلاقاند تا آنهایی که پیش از ازدواج همخانگی نمیکنند. همخانگان ویژگیهای دیگری دارند که هم آنها را در وهلهٔ نخست بهسمت همخانگی سوق میدهد و هم آنها را برای ازدواج اشخاصی نامناسب میسازد و همین ویژگیهاست که نرخ بالاتر طلاق را برای همخانگان رقم زده است. اما، برخی دانشوران استدلال میکنند خود تجربهٔ همخانگی است که ازدواج متعاقب آن را ناپایدارتر میسازد.
توافق زوجهایی که بدون برنامهٔ قطعی برای ازدواج باهم زندگی میکنند، با توافق زوجهای متأهل یا همخانگان نامزد متفاوت است. این توافق دقیقاً «ازدواج» نیست و «شبهازدواج» است؛ بدینجهت که زوجها فقط زندگی جنسی فعال و خانه یا آپارتمانی را با هم شریک میشوند. مردان همخانهدار هیچ تعهدی به این رابطه ندارند؛ زنان همخانهدار صاحب فرزند از آیندهٔ خود کاملاً نامطمئناند. درآمد و ثروت زوجهای همخانه از زوجهای متأهل کمتر است و این احتمالاً بهضرر کودکان آنان تمام شود. از سوی دیگر، زوجهای همخانهای که قصد ازدواج دارند، در بیشتر ابعاد با زوجهای متأهل فرقی ندارند.
و نیز ببینید: طلاق، همخانگی قانونی؛ فشار نقش.
بیشتر بخوانید
Booth, Alan and Ann C. Crouter (2002). Just Living Together: Implications of Cohabitation for Children, Families, and Social Policy, Mahwah, NJ: Erlbaum
Smock, Pamela J. (2000). “Cohabitation in the United States: An Appraisal of Research Themes, Findings, and Implications”, Annual Review of Sociology 26: 1-20
Waite, Linda J. and Maggie Gallagher (2000). The Case for Marriage: Why Married People Are Happier, Healthier, and Better Off Financially, New York: Doubleday
[1] cohabitation
[2] stepfamilies