همجنس گراهراسی
در سال 1972، جورج وینبرگ[2] در کتاب جامعه و همجنس گرایان سالم[3] اصطلاح همجنس گراهراسی[1] را برای اشاره به هراس روانشناختی از همجنس گرایان و همجنس گرایی وضع کرد. با وجود این، آن تعریف محدود است چراکه منابع ساختاری گسترده تری که در پشت تابوی روابط جنسی با همجنس قرار دارد و نگرش های منفی و عدم مدارا در قبال هر نوع ناهمنوایی جنسیتی یا جنسی در جامعه را نادیده می گیرد. افزون بر این، این مفهوم باید نمودهای درونی خودبیزاری[4] در جیالبیتی آیکیوها (مردان و زنان همجنس گرا و دوجنس گرا، تراجنسیتی ها، میانجنسیتی ها[5] یا جنسیت جویان[6]) را نیز شامل شود، آن هم به دلیل داغی که با جنسینگی یا گرایش جنسیتی شان پیوند خورده است.
اصطلاحات جدیدتری نظیر هژمونی دگرجنس گرایی[7]، بیان بهتری برای توصیف نظامی ایدئولوژیک است که هر شکل از رفتار، هویت، رابطه یا اجتماع غیردگرجنس گرایانه را انکار و بدنام می کند و بدان داغ می زند. مسئلۀ مورد بحث پیشداوری جنسی است، یعنی نگرش های منفی مبتنی بر گرایش جنسی، خواه هدف این نگرش ها همجنس گرایی باشد خواه دوجنس گرایی یا دگرجنس گرایی (مثلاً رواج واژۀ «اُبنهای» بر زبان پسران). اصطلاح پیش داوری جنسی برخلاف همجنس گراهراسی هیچ فرض پیشینی را در خصوص خاستگاه ها، پویش ها و انگیزه های نگرش های ضد همجنسگرایی مردان افاده نمی کند. همچنین، استفاده از برساختۀ پیش داوری جنسی مستلزم این قضاوت ارزشی نیست که نگرش های ضدهمجنس گرایی مردان ذاتاً غیرعقلانی یا شریرانه اند.
همجنس گراهراسی دربردارندۀ سوگیری برضد اشکالی از خانواده است که با هنجارینگی دگرجنس گرایانه[8] همنوا نیستند. یکی از مصداق های آورده شده برای این سوگیریها تهدید وزیر آموزش ایالات متحده، مارگارت اسپلینگ[9] به توقف کمک مالی به یکی از نمایشهای برنامۀ کودکانۀ پیبیاس به نام کارت پستال هایی از باستر[10]، به سبب یکی از قسمت های جنجال برانگیزش بود. پخش قسمت «ساعت خوش![11]» (که «سرزمین شکر[12]» هم خوانده میشد) در سال 2005 متوقف شد چون زوج مؤنث همجنس گرایی را نشان میداد که به همراه خانوادهشان در مزرعه نیشکر در ایالت ورمونت بهسر میبردند. این نمایش درباره شخصیتی کارتونی به نام باستر بود که با خانواده های واقعی گوناگونی که در مناطق، ادیان و گروه های نژادی/قومی مختلف در سرتاسر ایالات متحده وجود داشتند روبه رو می شد. سوگیری در جامعه ایالات متحده علیه ازدواج با همجنس نیز صورت دیگری از همجنس گراهراسی است، به ویژه وقتی در خط مشی «دفاع از ازدواج»، استدلال می شود که این نوع خانواده ها به نابودی جامعه می انجامند.
دیگر نمونه های ساختاری همجنس گراهراسی عبارتند از: خط مشی های «نپرس، نگو[13]» که ارتش برای ممنوعکردن همجنس گرایی استفاده کرده است؛ عدم صیانت قانونی در برابر تبعیض و دشمنی علیه مردان همجنس گرا، در زمینۀ اشتغال، فرزندپذیری، حضانت، بیمه سلامت، مسکن و دیگر خدمات؛ درمان مجزای همجنس گرایان و دوجنسخواهان مبتلا به اچآیوی یا ایدز، و وجود قوانین منع لواط[14] در بیش از یک سوم ایالت های امریکا. اشکال افراطی همجنس گراهراسی را در جنایات نفرت پراکن[15] و خشونت علیه مردان همجنس گرا نظیر قتل متیو شپارد[16] و بیلی ری گیتر[17] به سبب گرایش جنسیشان میتوان یافت.
این واقعیت که برخی افراد باور دارند که رفتار همجنسگرایانه گناه است هر گونه حمله به همجنسگراهراسی یا بحث از آن را دشوار میسازد. چنین باوری لزوماً همجنس گراهراسانه نیست اما زمانی که یک همجنس گرا نسبت به این پیش داوری حساس می شود ممکن است در واکنش بدان اتهام همجنس گراهراسی بزند. اینکه برخی مایل به پذیرش سبک زندگی یا گرایشی که بدان باور ندارند یا آن را درک نمی کنند نیستند مسئله ای بغرنج است که جامعۀ ما با آن مواجه است، اما چه بسا در این طرز فکر همجنس گراهراسی ای نباشد. میان پایبندماندن به ارزش های اخلاقی و تلاش برای تحمیل ارزش ها و قضاوت ها بر دیگران تفاوت وجود دارد.
همجنس گرایی تا سال 1973 در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات ذهنی (دیاسام)[18] «انجمن روانپزشکی امریکا[19]» در فهرست بیماری های روانی قرار می گرفت. بسیاری هنوز از گفتار درمانی جنسی (جنسیت گردانی[20]) به عنوان درمان آنچه همچنان اختلالی هویتی انگاشته میشود دفاع می کند. مشخصۀ این اختلال هویتی رنج برآمده از سردرگمی فرد در خصوص گرایش جنسی یا جنسیتی اش یا از فشار بیرونی جامعه یا خانواده برای تغییر گرایش جنسی است. پژوهش ها نشان می دهند که مردان و زنان همجنس گرا و دوجنس گرا به سبب داغ و استرسی که با آنها مواجه اند بیشتر در معرض خطر ابتلا به بیماریهای روانی قرار دارند. نرخ خودکشی در میان مردان همجنس گرا یا نوجوانان جنسیت جو در قیاس با همآلانشان کمابیش بالاست.
حامیان غیردگرجنس گرایان اصرار دارند که واقعاً نیاز است که جامعه شیوۀ چارچوب بندی جنسینگی و گرایش های جنسیتی را تغییر دهد چراکه کژفهمی های بسیاری در باب مسئلۀ «طبیعت/تربیت» در امر گرایش جنسی (مثلاً آیا همجنس گرایی والدین بر بهروزی فرزندانشان تأثیر میگذارد؟) و نیز بدفهمی هایی دربارۀ جنسینگی (مثلاً آیا همجنس گرایی با کودک آزاری جنسی پیوند دارد؟) وجود دارند. برخی پیشنهادات برای امحای داغ و پیش داوری جنسی عبارت اند از: آموزش؛ شناختن مردان و زنان همجنس گرا و دوجنس گرا و تراجنسیتی ها و خانواده هایشان (مثلاً از طریق سازمان «والدین، خانواده و دوستان زنان و مردان همجنس گرا (پیفلگ)[21]») با گوشدادن به سرگذشت ها و تجاربشان؛ ایجاد شبکه های ائتلافی در میان دگرجنس گرایان برای حمایت از دگرباش های جنسی.
و نیز ببینید: جرایم نفرتپراکن؛ همجنس گرایی؛ ازدواج همجنس ها؛ جنسینگی؛ گرایش جنسی
بیشتر بخوانید
Adam, Barry D. 1998. “Theorizing Homophobia.” Sexualities 1(4):387–404
“Assault on Gay America: The Life and Death of Billy Ray Gaither.” 2000. Frontline Video Archives. Retrieved
December 27, 2007 (http://www.pbs.org/wgbh/pages/frontline/shows/assault/)
Blumenfield, Warren J., ed. 1992. Homophobia: How We All Pay the Price. Boston: Beacon Press
Fone, Byrne. 2000. Homophobia: A History. New York: Picador
Herdt, Gilbert and Terry S. Stein, eds. 2004. “Homophobia and Sexual Prejudice.” Special Issue of Sexuality Research and Social Policy 1(2)
Sears, James T. and William L. Williams, eds. 1997. Overcoming Heterosexism and Homophobia: Strategies That Work. New York: Columbia University Press
[1]. homophobia
[2]. George Weinberg
[3]. Society and the Healthy Homosexual
[4]. self-hatred
[5]. intersexed
[6]. questioning
[7]. heterosexual hegemony
[8]. heteronormativity
[9]. Margaret Spellings
[10]. Postcards From Buster
[11]. Sugartime!
[12]. Sugarland
[13]. don’t ask, don’t tel
[14]. sodomy
[15]. hate crimes
[16]. Matthew Shepard
[17]. Billy Ray Gaither
[18]. Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders (DSM)
[19]. American Psychiatric Association
[20]. sexual reorientation
[21]. Parents, Family and Friends of Lesbians and Gays (PFLAG)