نقیصۀ دیلینگام

 نقیصۀ دیلینگام[1]، مفهومی به‌نسبت جدید برای توصیف پدیده‌ای چندصدساله است، منطقی نادرست که وقتی بومی‌گرایان حضور مهاجران در میان خود را سوءتفسیر می‌کنند و بدان واکنش نشان می‌دهند، آن‌را به‌کار می‌بندند. این منطق، تنوع را نادیده می‌گیرد و فرض را بر همگنی می‌گذارد و بدین‌وسیله برای منفی‌نگری دربارۀ تازه‌واردان چارچوبی پدید می‌آورد.

این اصطلاح، نامش را از کمیسیون ویژه‌ای گرفته است که در سال 1907، به دستور رئیس‌جمهور تئودور روزولت، به منظور پرداختن به «مشکل مهاجرت» تشکیل شد. این کمیسیون که ریاستش را سناتور ویلیام دیلینگام از ورمونت برعهده داشت، طی دوره‌ای 4 ساله، به شهادت رهبران، مربیان، عالمان اجتماعی و مددکاران اجتماعی گوش می‌داد و در جزیره الیس و شرق نیویورک، دیدارهای حضوری ترتیب می‌داد. در سال 1911، این کمیسیون از یافته‌های خود، گزارشی 41 جلدی منتشر کرد. شوربختانه این گزارش در کاربست و تفسیر داده‌های که این کمیسیون به‌ شکلی خستگی‌ناپذیر گرد آورده بود، معیوب بود. عالمان اجتماعی هم‌داستان‌اند که این کمیسیون به‌سبب استفاده از مقولات ساده‌انگارانه در مورد گروه‌های متنوع مهاجران، مرتکب خطا شد. اشتباه دوم این کمیسیون، قیاس نامنصفانۀ مهاجران «قدیمی» و مهاجران «جدید» است؛ به‌رغم تغییر ساختاری وضع‌وحال کنونی و مدت‌زمان طولانی‌تری که مهاجران قدیمی‌تر صرف همگون‌شدن و فراچنگ آوردن سطحی از امنیت اقتصادی کرده‌اند.

پس کاملاً معلوم است که اصطلاح نقیصۀ دیلینگام، به مقایسه‌های نادرستی که بر مقوله‌بندی ساده‌انگارانه و مشاهدات نابهنگام مبتنی است، اشاره دارد. این تفکر مغلوط ممکن است در ارزیابی گذشته، حال و آینده رخ دهد.

گذشته

به‌کار بستن طبقه بندی‌ها و یا حساسیت‌های مدرن در مورد زمانه‌ای که دیگر خبری از آن‌ها نیست یا اگر هم باشد، شکل یا معنایی دیگری به خود گرفته‌اند، نوعی از قضیه دیلینگام است. در این مثال، ما دریافت‌های مدرن‌مان را به منظور تبیین گذشته‌ای که به چشم هم‌عصرانش جور دیگری می‌نمود، به‌کار می‌گیریم. به‌عنوان مثال، اصطلاح امروزی «بریتانیایی»، به جملگی مردم بریتانیای کبیر (انگلیسی‌ها ، ولزی‌ها، اسکاتلندی‌ها و اسکاتلندی-ایرلندی‌ها)، اشاره دارد. بااین‌حال، در سدۀ هجدهم، بریتانیایی به دلایل روشن، به معنای بسیار محدودتر و برای اشاره به انگلیسی‌ها به‌کار می‌رفت. انگلیسی‌ها، اسکاتلندی‌ها و اسکاتلندی-ایرلندی‌ها، ممکن است انگلیسی زبان باشند، اما تفاوت‌های فرهنگی و مذهبی چشمگیری در میان آن‌ها وجود دارد و آن‌ها یکدیگر را مشابه خود نمی‌بینند. این فرض که بریتانیای استعماری، حتی فقط انگلیس استعماری، موجودیتی واحد و منسجم بود و درنتیجه 13 مستعمرۀ انگلیسی همگن بودند، نزد ما به معنی گرفتارآمدن در نقیصه دیلینگهام است.

به همین قیاس، ما زمانی که دربارۀ بردگان افریقایی یا امریکایی‌های بومی، به مثابۀ موجودیت‌های واحد و یکپارچه سخن می‌گوییم، در این دام می‌افتیم. چنین تعمیم قوم‌مدارانه‌ای از تصدیق این واقعیت عاجز است که این گروه‌ها به‌واقع از جمعیت‌های گوناگونی که هریک زبان، فرهنگ و الگوهای رفتاری متمایز خود را دارد، تشکیل شده‌اند. به همین قیاس، مهاجران اروپایی، به‌رغم آنکه به‌وسیله جریان اصلی جامعه در گروهی واحد گنجانده شدند، همانند نبودند. همۀ این گروه‌ها (افریقایی-امریکایی‌ها، بومیان امریکایی و مهاجران)، مردمی بودند با وجوه اختلاف بسیار.

حال

فرد ممکن است برداشت‌های غلط مشابهی نیز درمورد زمانۀ خود داشته باشد و اغلب این‌گونه است. در اینجا، منطق غلط دربارۀ گذشته که توصیف آن رفت، به منظور ارزیابی حال به‌کار می‌رود. افراد با مقدمه‌ای غلط دربارۀ همگون‌سازی سریع و همگنی فرهنگی در گذشته آغاز می‌کنند و سپس آنچه را که به باورشان مقایسه‌ای ابژکتیو با حال -زمانه‌ای که به‌سبب ناهمگنی و گروه‌های ناهمگونش، آزارنده‌اش می‌یابند- به‌کار می‌زنند. آنان به‌سان کمیسیون سال 1907 ریاست‌جمهوری (که پیش‌تر در این مدخل بدان اشاره شد)، مستعد برداشت های اشتباه دربارۀ «تهدیدی» هستند که مهاجرانی جدید با حضور و رفتاری متفاوت با حضور و رفتار مهاجران اولیه به همراه دارند.

معمول‌ترین نمونه‌های این برداشت‌های غلط، دیدگاه‌هایی هستند که نشان می‌دهند افزایش افریقایی‌ها، آسیایی‌ها، اسپانیایی‌ها و مسلمانان در ایالات متحده، معرف چالشی بی‌سابقه است که پیش روی جامعه‌ای یکپارچه قرار دارد. بومی‌گرایان به این افزایش حضور تازه‌واردان رنگین‌پوست که به زبانی خارجی صحبت می‌کنند و بسیاری از آن‌ها تباری غیریهودی و غیرمسیحی دارند -حتی در محیط‌های غیرشهری- واکنشی منفی نشان می‌دهند و به این تغییرات جمعیتی با نگرانی می‌نگرند. چنین هراس‌هایی ما را یاد هراس‌هایی می‌اندازد که دربارۀ گروه‌های مهاجر پیشین وجود داشت، مانند واکنش‌های نژادپرستانه به حضور فیزیکی اهالی جنوب اروپا یا واکنش‌های ضدیهودی به یهودیان اروپای شرقی. در عالم واقع، پژوهش‌ها پیوسته از یادگیری سریع زبان انگلیسی در میان جملگی گروه‌های مهاجر و نرخ بالاتر گرفتن تابعیت در میان غیرغربی‌ها خبر می‌دهند.

آینده

استفاده از مقوله‌بندی‌های زیادی ساده‌انگارانه و تحمیل حساسیت‌های امروزی -که جوهرۀ نقیصۀ دیلینگام است- ممکن است زمانی که افراد برآوردهای جمعیت‌شناختی می‌کنند نیز روی دهد. به‌عنوان مثال، اداره آمار ایالات متحده برآورد کرده است که لاتین‌تبارها در سال 2050، نزدیک یک‌چهارم از کل جمعیت آمریکا را تشکیل خواهند داد. بااین‌حال، نظر به الگوهای گذشته و جریان‌های کنونی، نمی‌توان مطمئن بود که مقوله‌های امروزین از گروه‌ها، مانند لاتین‌تبارها، همچنان در آن زمان معتبر باشند.

به تازگی، بیشتر امریکایی‌های سپیدپوست، تبارشان را به اروپاییان می‌رسانند، اما دو نسل قبل‌تر، امریکایی‌هایی که تبارشان به جنوب، مرکز و شرق اروپا می‌رسید، به مراتب بیشتر احتمال داشت که از ملیت و دینی واحد باشند. هویت واحدشان به هویت‌های چندگانه تکامل یافت، چراکه ازدواج میان‌گروهی در مقیاس بزرگ، ترکیبی از افراد پدید آورد که سبب شد فرق «سپیدپوستان» و «امریکایی‌های اروپایی‌تبار» از میان برود. افزون‌براین، در حال حاضر، بیشتر احتمال دارد که تبار چندنژادی منفعلانه پذیرفته شود، مگر برای جشن‌های نمادین گه‌گاهی. این تبار مختلط، دیگر مؤلفه‌ای از قومیت، مشارکت خرده‌فرهنگی و یا منزلت اقلیتی روزمره نیست.

هرساله میان گروه‌های قومی، نژادی و دینی، ازدواج‌های برون گروهی بیشتری رخ می‌دهد؛ بنابراین، برای مثال، نظر به افزایش هرسالۀ لاتین‌تبارهایی که با غیرلاتین‌تبارها ازدواج می‌کنند، غیرمنطقی نیست که بر آن باشیم طی دو نسل بسیاری از اخلاف لاتین‌تباران امروزین، مدعی تباری چندنژادی -که نیمی لاتین و نیمی غیرلاتین است- شوند. این برآوردها که مدعی‌اند در اواسط سدۀ بیست‌یکم، یک‌چهارم جمعیت ایالات متحده لاتین‌تبار خواهد شد، دلالت بر مقوله‌بندی جمعیت‌شناختی دارد که با واقعیت‌های امروز همخوانی ندارد.

در مورد گروه‌های دیگر نیز می‌توان استدلال مشابهی اقامه کرد، چراکه ازدواج‌های میان‌گروهی، همچنان بر جمعیت چندنژادی می‌افزاید. استفاده از مقوله‌های کنونی درخصوص امریکاییانی که در سال 2050 می‌زیند، ممکن است کاربست دیگری از نقیصۀ دیلینگام باشد. پیش‌بینی آیندۀ دور بر اساس دریافت‌های کنونی و فاصلۀ اجتماعی کنونی میان گروه‌ها بر این فرض مبتنی است که این وضع درآینده هم پابرجا خواهد بود. مقوله‌های کنونی ما ممکن است نزد فرزندان ما نابسنده یا بی‌ربط به‌نظر بیایند.

و نیز ببینید: فرهنگ‌پذیری؛ امریکایی‌سازی؛ همگون‌سازی؛ بومی‌گرایی؛ بیگانه‌هراسی

بیشتر بخوانید

Parrillo, Vincent N. 1994. “Diversity in America: A Sociohistorical Analysis.” Sociological Forum 9:523–35

———. 2008. Diversity in America. 3rd ed. Thousand Oaks, CA: Pine Forge

[1] Dillingham Flaw

 

 

  

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید