نظریۀ شکلگیری نژادی
نظریهٔ شکلگیری نژادی[1] رویکردی نظری است که مایکل امی[3] و هاوارد وینانتِ[4] جامعهشناس ایجاد کردند. این نظریه بر روابط نژادی در ایالات متحدهٔ امریکا تأکید دارد. آنها با نظریهٔ شکلگیری نژادی به فرآیندهای تاریخی-اجتماعیای اشاره میکنند که بهواسطهٔ آنها دستهبندیهای نژادی خلق، تثبیت، دگرگون، و تخریب میشود. آنها مفهوم نژاد را بهمثابهٔ موضع میانی مابین برساخت اجتماعی افراطی و تعریف زیستشناختی خشک و انعطافناپذیر قلمداد کردند. امی و وینانت معتقدند برساختگرایی اجتماعی افراطی هم از سوی ایدئولوژی چپ و هم ایدئولوژی راست مورد پذیرش قرار گرفته است که به کتمان این حقیقت منجر شده است که جامعهٔ امریکا تا حد عمیق نژادپرست شده است. از سوی دیگر، آن دو معتقدند طرفداران ایدهٔ نژاد بهمنزلهٔ یک مفهوم ثابت زیستشناختی ثبات، که طیفی از یک پیوستار سیاسی را دربر میگیرند، ماهیت متغیر و مناقشهبرانگیزِ ساختار و معانی دستهبندیهای نژادی را کمتر از میزان واقعی آن نشان میدهند. برای حل مشکل موجود در هریک از این دو موضع، امی و وینانت نظریهٔ شکلگیری نژادی را مطرح میکنند.
نظریهٔ شکلگیری نژادی دو بعد از نژاد را در ایالات متحدهٔ امریکا مفهومسازی میکند: 1- رقابت و کشمکش بر سر توزیع منابع، نهادها، و قدرت سیاسی در راستای مرزهای نژادی؛ و 2- رقابت و کشمکش بر سر معانی فرهنگی به کارگرفتهشده و علامت نژاد برای هویتها، موضوعات، و تجارت فردی. این دو فرآیند متمایز اما بههمپیوسته زمینهٔ آن چیزی است که امی و وینانت «پروژههای نژادی» نامگذاری میکنند. پروژههای نژادی شامل تلاشهایی برای بازتعریف هویت نژادی در سطح گروه و نیز تلاشهایی انجامشده برای بازتوزیع و بازسازماندهی منابع در راستای مرزهای تعیینشده توسط هویت نژادی است. پروژههای نژادی معنای نژاد را به سازمان ساختارهای جامعه متصل میکند. کنشگران اجتماعی مختلف همانند نخبگان، گروههای سیاسی، سازمانهای فرهنگی یا روشنفکران ممکن است پروژههای نژادی را آغاز کنند که هم در سطح کلان و هم سطح خرد رخ میدهد. هویت فردی در سطح خرد، با نژاد و در سطح کلان با ساختارهای جامعه در کنش متقابل قرار میگیرد؛ برای مثال، نابرابریها و بیعدالتیهای نژادی در سطح کلان، کنشگران را در سطح خرد به بسیج جنبشهای اجتماعی وامیدارد که نظم نژادی را به چالش میکشد. چنین پروژههایی معانی سیاسی-اجتماعی نژاد را بازسازماندهی و نظم نژادی نوینی را خلق میکنند. اما سپس، این نظم نژادی نوین خود به موضوع منازعهٔ آتی تبدیل میشود.
نظریهٔ شکلگیری نژادی بر نقش دولت در شکلدهی و ایجاد دستهبندیهای نژادی تأکید میکند، زیرا این دستهبندیها در طی زمان ثابت نمیماند. بهنحوی مهم، سیاستهای دولتی، قوانین، و نهادها دارای دستهبندیهای نژادی است که بهمنزلهٔ بنیانی برای تخصیص منابع عمل میکند؛ برای مثال، دستورالعمل مرجع مسکن فدرال[5] 1934 پرداخت وام به سیاهپوستان را محدود کرد، درحالیکه پرداخت این وامها را به امریکاییان اروپاییتبار در قالب اقدامی به نام «خط قرمزکشی»[6] تضمین کرد.
اندیشمندان از جنبههای گوناگون این نظریه را بهویژه تمرکز و تأکید زیاد آن بر دستهبندیهای نژادی و درعینحال نادیدهگرفتن مرکزیت و ماهیت نظاممند عمیقاً دار نژادپرستی [نوری،1] مورد انتقاد قرار میدهند. نظریهٔ شکلگیری نژادی نژادپرستی را بهمثابهٔ یک ایدئولوژی مفهومسازی میکند، بهجای اینکه آن را بهمثابهٔ یک نظام اجتماعی تلقی کند که نهادهای امریکایی پیرامون آن سازماندهی شدهاند. درحالیکه این نظریه برساخت دستهبندیهای نژادی را مورد تأیید قرار میدهد، پیدایش نژاد را در مستعمرههای امریکایی قرن هفدهم در هنگام ظهور سرمایهداری کماهمیت جلوه میدهد. نظریهٔ شکلگیری نژادی، ضمن قصور در اذعان به ابداع نژاد طراحی دستهبندیهای نژادی بهشکل ذاتاً نابرابر و سلسلهمراتبی، ایدهٔ دائمبودن آنها را ترویج و از این طریق نژاد را به امری عینی تبدیل میکند. اما، یکی از نقاط قوت این رویکرد اشاره به تغییر معنای نژاد در طول زمان و نیز توجه به نقش دولت نهتنها در شکلدهی این معناها، بلکه در توزیع منابع مبتنی بر آن معانی است.
همچنین نگاه کنید به: نژاد؛ نژادپرستی؛ خط قرمزکشی؛ نظریهٔ برساختگرایی اجتماعی.
منابع برای مطالعه بیشتر:
Feagin, Joe R. (2006). Systemic Racism: A Theory of Oppression, New York: Routledge
Omi, Michael. (2008). Racial Formation in the New Millennium, New York: Routledge
[1] Racial Formation Theory
[2] Thomas Volscho
[3] Michael Omi
[4] Howard Winant
[5] Federal Housing Authority Manual
[6] redlining