محرمآمیزی
محرمآمیزی[1]، به روابط جنسی بین اشخاصی اشاره دارد که رابطة نزدیکی باهم دارند. درجات خویشاوندی تعریفشده بهعنوان زانی با محارم متغیرند، اما تقریباً همه جوامع شناختهشده، داشتن تماس جنسی یا ازدواج پدر و دختر، مادر و پسر یا برادر و خواهر را ممنوع کرده است. تنها در دهههای اخیر، جامعه محرمآمیزی را بهعنوان یک مشکل اجتماعی به رسمیت شناخته است. پیشترها، علاقمندی اصلی به ممنوعیت فرهنگی، معطوف بود که با عنوان «تابوی محرمآمیزی»[2] شناخته میشد و به شکلی شایان توجه، موضوع دغدغة نظری بود. بسیاری از نظریهپردازان اجتماعی برجسته، ازجمله زیگموند فروید، امیل دورکیم و کلود لوی-اشتراوس، تابوی محرمآمیزی را برای سازمان اجتماعی بشر، بسیار اساسی تلقی کردند.
هماهنگ با ادراکات از این تابو، بیشتر مردم مدتها وقوع زنا با محارم را بسیار نادر میدانستند و تا دهة 1980، هیچ مطالعهای در مورد رواج محرمآمیزی صورت نگرفته بود. نزدیکترین چیز به دادههای پیمایشی از مطالعات عمومی رفتار جنسی، مانند مطالعات آلفرد کینزی، بهدست آمده بود، اما این مطالعات بر محرمآمیزی تمرکز نکرده بودند و بهطور مجزایی آنرا تعریف یا گزارش نکردند. درست است که محرمآمیزی ازلحاظ حقوقی در بیشتر دستگاههای قضایی ممنوع شده بود، اما میزان محکومیت مرتکبان محرمآمیزی بسیار پایین بود. برای مثال، در میانههای دهة 1960، میزان سالیانة محکومیت مرتکبان مذکور، از دو مورد در هر میلیون نفر در هریک از ایالات ایالات متحده فراتر نرفت. اندیشمندان اجتماعی، تشخیص دادند که وقوع واقعی محرمآمیزی، باید از میزان کشف توسط اجرای قانون بیشتر باشد. با این وجود، شواهد در دسترس و مطالعات بین فرهنگی بیانگر این است که تابوی محرمآمیزی به شکلی منحصربهفرد قوی بود. دیگر شکلهای خلافهای جنسی و آسیبهای جنسی مورد توجه متخصصان و گاهی عموم مردم بود، اما محرمآمیزی خیر.
مجموعهای از تحولات که در دهة 1960 آغاز شد، به تغییر آگاهی از خلافهای جنسی درون خانوادة هستهای و گسترده انجامید. ظهور خانوادهدرمانی بهعنوان یک تخصص بالینی در دهة 1960، برای توجه به کودکان قربانی محرمآمیزی اهمیت داشت. درمانگران خانواده، برخی از عناصر کلیدی روانکاوی فرویدی را رد کردند، بهویژه در رابطه با نقش فانتزیهای محرمآمیزی در حیات ذهنی و کارشان به نخستین مورد از برنامههای درمانی بسیاری انجامید که طی آن قربانیان کودک، مورد مشاوره قرار گرفتند. جنبش حفاظت از کودکان که در اصل برای جلب توجه به سوءاستفادة فیزیکی از کودکان راه افتاد و جنبش ضدتجاوز در اوایل دهة 1970، توجه عموم مردم و رسانههای جمعی را به کودکآزاری جنسی بهعنوان مشکلی اجتماعی جلب کرد. آنها همچنین قوانین جدیدی را برانگیختند، مانند قانون پیشگیری از کودکآزاری و درمان آن[3] در سال 1974 که طی آن اگر متخصصانی که روی کودکان کار میکنند و نیز مقامات عمومی که نمونههای مظنون به سوءرفتار با کودکان را گزارش نکنند، مرتکب شدهاند. این جنبشها، محرمآمیزی را در مقولة عمومیتر آزار جنسی طبقهبندی کردند -گاهی با استفاده از اصطلاحاتی چون «کودکآزاری جنسی دورنخانوادگی»- و تأکید کردند که اعضای خانواده و افراد آشنای دیگر، نه غریبهها، بیشترین سوءاستفاده را مرتکب میشوند. در سالهای بعد، مطالعات پژوهشی، پیمایشها و گزارشهای فزاینده تأیید کردند که محرمآمیزی بسیار رایجتر از آن چیزی است که تاکنون تصور میشد.
بااینحال، گسترة محرمآمیزی مورد سنجش دقیق قرار نگرفته است. انجام مطالعات دربارة این نوع رفتار ننگین، بسیار دشوار است و عدم گزارش کامل موارد آن، یک مشکل روششناختی جدی و مهم است. مسئلة مهم دیگر، عدم اجماع پژوهشگران در این مورد است که چه رفتارهایی و چه درجههایی از خویشاوندی، تجربة محرمآمیزی را تعریف میکنند. برخی از آنها تعاریف محدودی از تماس جنسی را بهکار میگیرند –لمسکردن یا دخول- درحالیکه برخی دیگر از تعاریف گستردهای استفاده میکنند که طیف گستردهای از فعالیتهای جنسی و جنسیشده را شامل میشوند، از دخول گرفته تا رفتارهایی غیر از لمسکردن، مانند عورتنمایی[4] و پیشنهاد مقاربت جنسی. همچنین خویشاوندان در پهنة گستردهای میگنجند، بهطوری که برخی پژوهشگران «پدرشوهرها» و برخی اشخاص غیروابسته را به آن میافزایند. اختلافهای اینچنینی، منجر به ناسازگاری شدید برآوردها از رواج محرمآمیزی شده است.
بهعلاوه، در مطالعات پهن دامنة خلافهای جنسی و رفتار جنسی، محرمآمیزی در میان بزرگسالان، بهطور مجزا گزارش نشده است و محرمآمیزی که شامل یک کودک باشد، بهعنوان شکلی از آزار جنسی تلقی شده است. پیشرفتهای اخیر در برخی از مقررات جنایی منعکس شده که طی آن، جرایم جنسی نسبت به کودکان توسط خویشاوندان، تحت قوانین سوءاستفادة جنسی، نه قوانین محرمآمیزی، مورد پیگرد قرار میگیرند. برای مثال، جامعترین منابع اطلاعات در مورد سوءاستفادة جنسی در ایالات متحده، متعلق به وزارت بهداشت و خدمات انسانی است. مطالعات سفارشی، ازجمله گزارشهای سالیانة بدرفتاری با کودکان[5]، بر اساس تلفیق دادههای سازمانهای خدماتی حمایت از کودکان، در هرکدام از ایالتها و مطالعات دورهای ملی وقوع سوءاستفاده و غفلت از کودکان[6]، بر اساس نمونههای معرف از افراد متخصص اجتماع که در سطح ملی انجام می شود، بهترین برآوردهای موجود دربارة وقوع آزار جنسی را فراهم میکنند. اگرچه این مطالعات، برحسب نوع متجاوز (برای مثال، والدین، دیگر اعضای خانواده)، تا اندازهای کاهش قربانیشدن را نشان میدهند، اما از محرمآمیزی بحث نمیکنند.
با افزایش نگرانی عمومی و حرفهای در دهههای اخیر، حجم گستردهای از پژوهشها در مورد آثار روانشناختی محرمآمیزی، پویاییهای خانوادههایی که محرمآمیزی در آنها رخ میدهد و روانشناسی خلافکاران انجام شده است. مطالعات دریافتهاند که محرمآمیزی میتواند تنوع گستردهای از پیامدهای منفی برای قربانی داشته باشد، هم در میانمدت و هم در بلندمدت؛ که البته به فراوانی، تداوم و نوع تماس جنسی، سن کودک، رابطه با فرد مرتکب این عمل و عوامل دیگر بستگی دارد. پیامدهای این عمل برای کودکان، میتواند شامل بزهکاری، دلهره، عزتنفس پایین، ضعف در عمل جنسی و مشکلات دیگر شود. در مورد بازماندگان بزرگسال، پیامدهای این مشکل، عباتاند از: افسردگی، رفتارهای خودمخرب و عوارض پس ضربه روحی. پژوهش در مورد خانوادههایی که محرمآمیزی در آنها رخ میدهد، بر پویاییهای تعامل پیچیده و اختلالها -درونروانی، رابطهای و موقعیتی- تمرکز کردهاند. مردان مسئول، اکثریت ارتکابهای محرمآمیزی تلقی میشوند و بخش اعظم پژوهشهای مربوط به مرتکبان بر انواع گوناگون شخصیت و انگیزههای آگاهانه و ناآگاهانة آنها تمرکز میکنند. بحث عمومی و جدالهای قانونی، از دهة 1980، در مورد مشکل اجتماعی ادعاهای مربوط به گزارشهای غلط در مورد محرمآمیزی، بهطور دورهای افزایش یافته است. گروههای والدین برای دفاع از خود در برابر گزارشهای، به قول معروف نادرست در رابطه با کودکان، بهویژه در موارد طلاق، حضانت و نیز اظهارات دختران یا پسران جوان، سازماندهی شده که مدعی هستند، بهدلیل اینکه در زمان کودکی قربانی محرمآمیزی شدند، دچار فراموشی ناشی از ضربه روحی شدهاند. در مورد اخیر، والدین از رواندرمانگران بهدلیل استفاده از هیپنوتیزم و دیگر فنون «تقویت حافظه» برای القای وضعیتی که آنها «سندروم حافظة کاذب»[7] مینامند، انتقاد میکنند. روانشناسان در حوزة ضربة روحی در مورد این ادعاها باهم اختلاف دارند.
جوزف ای. داویس[8]
و نیز ببینید: آزار جنسی کودکان؛ تجاوز
بیشتر بخوانید:
Davis, Joseph E. 2005. Accounts of Innocence: Sexual Abuse,Trauma, and the Self. Chicago: University of Chicago Press
U.S. Department of Health and Human Services, Administration on Children, Youth and Families. 2007
“Child Maltreatment 2005.” Washington, DC: U.S. Government Printing Office
[1] . Incest
[2] . incest taboo
[3] . Child Abuse Prevention and Treatment Act
[4] . exhibitionism
[5] . Child Maltreatment
[6] . National Incidence Studies of Child Abuse and Neglect
[7] . false memory syndrome
[8] . Joseph E. Davis