فرار سرمایه

   پدیدۀ فرار سرمایه[1] به جابه‌جایی پول ‐ در قالب سرمایه ‐ به خارج از مرزهای ملی اطلاق می‌شود. این پدیده می‌تواند به‌صورت خارج‌شدن پول از یک کشور برای سرمایه‌گذاری در دارایی‌های مالی کشور دیگر روی دهد، یا می‌تواند از جنس سرمایه‌گذاری مستقیم یک شرکت در ساختارها، تجهیزات، یا سازمان‌های کشوری خارجی (دارایی‌های غیرمالی) باشد. آنچه جابه‌جایی سرمایه را به «فرار» سرمایه مبدل می‌کند، ابعاد یا دلیل این جابه‌جایی است؛ از این روست که می‌گویند سرمایه از چیزی «می‌گریزد». به هر روی، دراین‌باره که این ابعاد و دلایل جابه‌جایی سرمایه چه باید باشد تا به جابه‌جایی سرمایه فرار اطلاق شود، اجماعی وجود ندارد. از این‌رو به‌طورکلی، ممکن است هر جابه‌جایی سرمایهٔ میان‌کشوری فرار سرمایه در نظر گرفته شود. 

زمانی‌که سرمایه میان دو کشور جابه‌جا می‌شود، تأثیرات اقتصادی متضادی را در این دو کشور بر جای می‌گذارد. این جابه‌جایی برای کشوری که پذیرای این سرمایه شده است، تأثیرات مثبتی به ارمغان می‌آورد. برای کشورهای میزبان، این جابه‌جایی اساساً سرازیرشدن پول به اقتصاد، قوت‌گرفتن آن، و گسترش فعالیت‌های اقتصادی را در پی دارد. بااین‌حال، اگر سرمایه فقط در دارایی‌های مالی سرمایه‌گذاری شود، ممکن است در حباب‌های سوداگرانه[2] از دست برود بی‌آنکه سود خالصی برای اقتصاد میزبان به‌همراه داشته باشد. از سوی دیگر، برای کشوری که سرمایه از آن خارج می‌شود، عمدتاً نتایجی منفی بر جای می‌ماند. افت سرمایه‌گذاری‌ آهنگ رشد اقتصادی را کند می‌کند و تقاضا برای نیروی کار را کاهش و از این رهگذر بیکاری را افزایش می‌دهد. پولی که به کشور دیگری سرازیر می‌شود، برابر با مقدار پولی است که نمی‌توان از آن برای پیشرفت اقتصاد داخلی بهره برد.

  نمونۀ بارزی از فرار سرمایه را می‌توان در بحران اقتصادی سال 1997 آسیای شرقی دید. این منطقه از جهان در نسل پیش از بروز این فروپاشی، با سرمایه‌هایی که از دیگر نقاط جهان به آنجا سرازیر می‌شد، پیشرفت چشمگیری کرد. بااین‌حال، در مقطعی از زمان، سرمایه‌گذاران بیمناک شدند و سرمایه‌های خود را بیرون کشیدند و کوشیدند از این به تصورشان کشتی در شرف غرق‌شدن خود را بیرون بکشند. در سال 1996، به‌طور خالص 93 میلیارد دلار به پنج کشور کرۀ جنوبی، اندونزی، مالزی، تایلند، و فیلیپین سرازیر شد؛ اما در سال 1997، این رقم به 12 میلیارد دلار رسید. این یعنی سرازیرشدن یا به دیگر سخن فرار سرمایه‌ای بالغ بر 105 میلیارد دلار به بیرون از مرزهای این کشورها ظرف مدت یک سال. عواقب اقتصادی این فرار سرمایه برای این کشورها سنگین بود؛ برای نمونه، اقتصاد اندونزی، در سال 1997، ۴٫۹ درصد رشد داشت و این رقم در 1998 ۱۳٫۷ درصد پایین آمد، هم‌زمان آهنگ رشد اقتصاد مالزی از ۷٫۸+ درصد در سال 1997 به ۶٫۸- درصد در سال 1998 رسید. وارونگی رشد در این ابعاد می‌تواند برای اقتصاد ویرانگر باشد. افزون‌بر‌این، دستمزدهای واقعی در این پنج کشور به‌شدت افت کرد؛ بیکاری به‌طرز چشمگیری افزایش یافت؛ و نرخ فقر به‌شدت بالا رفت. در اندونزی نرخ فقر از سال 1997 تا 1998 تقریباً سه برابر شد.

تهدید جابه‌جایی سرمایه ممکن است ابزاری باشد در دست سرمایه‌داران هم برای کنترل کارگران و هم پایین نگه‌داشتن هزینه‌های زیست‌محیطی. اگر کارگران حقوق و مزایای بیشتر یا شرایط کاری بهتری را بخواهند، سرمایه‌داران آنان را تهدید می‌کنند که سرمایۀ خود را به مکانی مناسب‌تر که کارگرانش دستمزدهای پایین‌تری می‌گیرند و مطیع‌ترند، منتقل می‌کنند. نظر به توزیع بغایت نابرابر درآمد و ثروت در جهان، این تهدید به‌راستی باورکردنی است؛ برای مثال، کارگری امریکایی که ساعتی 20 دلار درآمد دارد، با کارگری چینی رقابت می‌کند که ساعتی 50 سنت می‌گیرد. اگر آن کارگر امریکایی برای افزایش دستمزد مبارزه کند، کارخانه‌دار امریکایی برای به‌کارگیری کارگر چینی درنگ نمی‌کند؛ ساعتی 50 سنت می‌تواند کل مخارج و دشواری‌های مالی نقل‌مکان به خارج از کشور را جبران کند.

آنچه این رابطۀ نامتقارن را بیش از پیش مخدوش می‌سازد این واقعیت است که کارگران همان نوع تحرکی را که سرمایه دارد، ندارند. برای کارگر، مهاجرت به کشوری دیگر صرفاً برای یافتن کاری بهتر نامطلوب و قانوناً دشوار است؛ کارگران ذی‌روح نمی‌توانند به‌سهولت سرمایۀ بی‌جان تغییر مکان بدهند. هیچ‌ شکلی از «فرار نیروی کار» که قابل‌مقایسه با «فرار سرمایه» باشد، وجود ندارد. دشواری‌هایی که کارگران مکزیکی هنگام مهاجرت به ایالات متحده با آن روبه‌رو شدند، این عدم تقارن را برجسته می‌سازد.

نتایج فرار سرمایه در یک کشور ممکن است کاملاً محدود به منطقه‌ای خاص باشد؛ مثلاً در ۲۰ سال گذشته، شرکت‌های خودروسازی ایالات متحده بسیاری از کارخانه‌های مونتاژشان در ایالت میشیگان را بستند تا تولید را به مکان‌های کم‌هزینه‌تری در خارج از کشور منتقل کنند. نمونۀ مشهور این وضعیت شهر فلینت است. فلینت که زمانی شهر شاداب و سرزنده‌ای بود و بیش از ۸۰ هزار نفر از اهالی‌اش برای جنرال موتورز کار می‌کردند، امروز با نرخ فقر بیش از 25 درصد و بیکاری 12 درصدی روبه‌روست و تنها چند صد نفر از مردمش هنوز در جنرال موتورز کار می‌کنند. ویرانی‌ای که فرار سرمایه در فلینت به بار آورد، دردناک و تأسف‌بار است.

  پیمان‌های تجارت آزاد توانایی سرمایه‌داران برای انتقال آزادانۀ سرمایه‌هایشان از کشوری به کشور دیگر را افزایش داده است؛ برای نمونه در سال 1994، پیمان تجارت آزاد امریکای شمالی[3] محدودیت‌های تجاری را نه‌فقط در حوزۀ کالاها و خدمات که همچنین در حوزۀ انتقال سرمایه میان مکزیک، ایالات متحده، و کانادا برداشت. برداشتن تقریباً همهٔ موانع بین‌المللی از سر راه سرمایه‌گذاری مالی و هم سرمایه‌گذاری‌های مستقیم خارجی در را به روی سرمایه‌داران گشود تا به‌منظور کاهش هزینه‌ها و افزایش سود، سرمایه‌های خود را به هرکجا که می‌خواهند ببرند. در مقابل، محدودیت‌های جابه‌جایی نیروی کار برداشته نشد؛ بیشتر کارگران مکزیکی همچنان ناچارند غیرقانونی وارد خاک ایالات متحده شوند تا از دستمزدهای بالاتر این کشور برخوردار شوند.

  یکی از نتایج حذف محدودیت‌های جابه‌جایی سرمایه‌های مالی در پیمان تجارت آزاد امریکای شمالی، فروپاشی مالی مکزیک در سال 1994 بود. سرمایه‌گذاران در آغاز دهۀ 1990 سرمایه‌های خود را به مکزیک سرازیر کردند. اما با وضع این پیمان در سال 1994، فرار این سرمایه‌ها از مکزیک به محض ترکیدن حباب‌های مالی کاذب، به‌سادگی هرچه بیشتر صورت گرفت. کاهش تولید و اشتغال در مکزیک نتیجۀ فرار سرمایه بود.

تجویزهای آمرانۀ بازار آزاد به‌سوی جابه‌جایی آزادانه و بی‌محدودیت سرمایه رهنمون است. مدافعان بازار آزاد عموماً در کنار دفاع از تجارت آزاد کالاها و خدمات، به‌طورکلی از امکان جابه‌جایی تام و تمام سرمایه نیز دفاع کرده‌اند. این آزادی به‌نوبۀ خود احتمال فرار سرمایه را، خصوصاً آن بخشی از سرمایه که با سوداگری مالی پیوند خورده است، افزایش می‌دهد. بنابراین، فرار سرمایه به نتیجۀ منطقی تجارت آزاد بین‌المللی بدل شده است.


و نیز ببینید: جهانی‌‌شدن؛ شرکت‌های چندملیتی؛ افول شهری.


بیشتر بخوانید


Baker, Dean, Gerald Epstein, and Robert Pollin, eds. (1998). Globalization and Progressive Economic Policy, Cambridge, England: Cambridge University Press

Krugman, Paul (2000). The Return of Depression Economics, New York: Norton

Offner, Amy, Alejandro Reuss, and Chris Sturr, eds. (2004). Real World Globalization, 8th ed. Cambridge, MA

 [1] capital flight

[2] حباب‌های سوداگرانه (speculative bubble) وضعیتی است که در آن سرمایه‌گذاران بدون‌توجه به ارزش واقعی بازار کالایی خاص، اقدام به خرید هیجانی آن در بازار می‌کنند که این امر باعث جداشدن قیمت بازاری آن کالا از ارزش واقعی‌اش می شود. (مترجم)

 [3] North American Free Trade Agreement (NAFTA)


 


 


  

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید