شهرنشین

شهرنشینی[1] فرایندی است که طی آن شمار بیشتری از مردم طی زمان در شهرها متمرکز می­شوند. اما، شهرها به‌منزله زیستگاه‌های دائمی که در آنجا گروه‌های ناهمگن زندگی می­کنند، از دوران کهن وجود داشته­اند. وجود شهرها به شکلی وسیع با گسترش یک نظام کشاورزی کارا و فناوری، رابطه متقابل دارد که تولید محصولات اضافی فراتر از نیازهای فوری برای بقا را امکان­پذیر می­کند. این شرایط، همراه با وجود سازمان اجتماعی و محیط زیست جغرافیایی مطلوب، نقشی اساسی در تداوم هستی شهرها ایفا می­کند. اما، برای مثال، به دلیل وجود فناوری و نظام‌های کشاورزی و حمل‌ونقل ناکافی، شهرهای پیشامدرن، نسبتاً کوچک بودند و در مقایسه با شهرهای مدرن افراد اندکی در آنها زندگی می­کردند. بنابراین، گسترش واقعی شهرنشینی پدیده­ای جدید است. طی 200 سال گذشته، تعداد افرادی که در نواحی شهری در سرتاسر جهان زندگی می­کنند زیر 4 درصد بوده است. درحال‌حاضر، این رقم به 47 درصد می­رسد و به زودی از 50 درصد عبور خواهد کرد. جمعیت­شناسان پیش­بینی می­کنند که در حدود سال 2025 دو سوم جمعیت جهان در مناطق کلان­شهری زندگی خواهند کرد.

شهرگرایی مدرن و ورای آن

انقلاب صنعتی تفاوتی بارز در توسعه شهرهای مدرن ایجاد کرد. این انقلاب نقش مهمی در کشاندن مردم به شهرها، جایی که مشاغل متنوع غیرکشاورزی در دسترس بودند، ایفا کرد. اما مهم‌تر از همه، انقلاب صنعتی مبنای زیرساختی را برای توسعه ارتباطات بین نواحی دوردست و حمل‌و‌نقل افراد و منابع از مکانی به مکان دیگر ایجاد کرد. بنابراین، شهرهای پیشاصنعتی و شهرهای مدرن نه تنها از نظر کمّی بلکه به‌لحاظ نظری نیز از یکدیگر تفاوت دارند. شهرهایی با اقتصاد مدرن، تخصصی­شدن دقیق همراه با نظامی گشوده را فراهم کرد که در آن دستاوردها و نه وابستگی نقش مهمی را در تحرّک اجتماعی برعهده داشت. از نظر سیاسی، شهرهای مدرن به فضاهایی اجتماعی تبدیل شدند که در آنجا مفهوم شهروندی، جایگزین سوژگی[3]شد و به شکلی تمام‌عیار به نمایش درآمد. از نظر فرهنگی، شهرهای مدرن نه تنها به‌منزله مراکز آمیختگی متقابل فرهنگی عمل می­کنند بلکه مکان‌هایی نیز هستند که در آنجا خرده­فرهنگ‌های متنوع شکوفا شدند. این فرایندها به شهرهای مدرن امکان داد تا به نحوی تصاعدی رشد کنند. برخی از شهرهای مدرن به متروپلیس[4] تبدیل شدند؛ شهرهای مرکزی که شهرک‌ها و نواحی حومه شهرها با اقتصادی نسبتاً یکپارچه آنها را احاطه کرده­اند. گاهی تداوم شهرنشینی سبب خلق یک مگالوپلیس[5] شده است؛ تداوم گسترش ناحیه شهری که دسته­ای از متروپلیس‌ها را ایجاد می­کند، برای مثال، از بوستون تا واشنگتن دی.سی.

همچنین، شهرهای مدرن از نمونه‌های مشابه پیشامدرن خود از این نظر نیز متمایزند که شکل منحصربه‌فردی از رفتار اجتماعی هستند که درون آنها ظاهر شده­اند. جامعه­شناس شهری، لوئیز ورث[6]، این رفتار در حال ظهور را شهرگرایی[7] نامیده است، یعنی یک شیوه متمایز زندگی که توسط الگوهای اجتماعی مدرنیته روی داده است. به دلیل آنکه شهرنشینان در معرض افزایش تمایزیابی اجتماعی محیط شهری قرار دارند، آنها تمایل دارند تا گمنام و سطحی باشند و به شکل گزینشی نسبت به موضوعات اجتماعی واکنش نشان دهند و در عین حال پیوندهای عمیق خود را با گروه‌های اولیه در معرض نمایش بگذارند. بیش از ویرث، گئورگ زیمل نیز به ویژگی‌های بی­مانند انسان شهرونشین اشاره کرده بود. برخلاف برخی از متفکران اجتماعی مدرن که به دلیل ناپدید‌شدن زندگی اجتماعی افسوس می­خورند، زیمل بر ابعاد مثبت تجربه شهری بدون برجسته‌کردن مشکلات آن تأکید کرد. به جای تنگ­نظری افراطی و نظارت که ویژگی‌های شیوه سنتی زندگی محسوب می­شوند، مراکز شهری آزادی قابل قبولی را برای پرسه­زنان شهری فراهم کرده­اند. زیمل با پیش­بینی مفهوم «فشردگی زمان-مکان» از دیوید هاروی، توانست احساسات شدیدی را که شهرنشینان تجربه می­کنند توصیف کند. به گفته زیمل، شهرنشینان تا اندازه­ای، نگرشی واحد را بسط می­دهند که آنها را از برانگیختگی­های بیش از حد زندگی شهری مصون نگه می­دارد، نوعی برخورد شدید افراد و رویدادها را تجربه می­کنند که تاکنون غیرقابل تصور بوده است. شهرنشینان در نگرش ملول و وازده خود[8]، بی­تفاوتی نسبت به موقعیت‌های متعدد و توجه گزینشی به برخی از آنها، ممکن است سرد و محاسبه­گر به نظر برسند. اما ذهنیت ملول و وازده چیزی جز سازوکار بقا نیست که از طریق آن شهرنشیان بر چیزی که در فرایند رویارویی با مواجهه‌های زندگی شهری الزامی است تمرکز می­کنند.

اخیراً علمای اجتماعی فرایند برانگیختگی بیش از حد را که در موقعیت‌های شهری روی می­دهد به پیامد نهایی آن بسط داده­اند که طی آن نوع جدیدی از خود، خودپسامدرن ظاهر شده است. پسامدرن‌ها تصریح می­کنند که این خودِ جدید به‌طور مشخص از خودهای متقدم بر خود متفاوت است. برخلاف خودهای رمانتیک و مدرن -که ماهیت بنیادین آنها به ترتیب بر شور و احساس و خرد تمرکز داشت- خودپسامدرن، برخلاف بقایایی که از گذشته به ارث برده است، فاقد ذات، و مرکززدوده است. تا حدی که خود در آستانه انحلال قرار دارد، ساختارهای اجتماعی تأثیر محدودکننده خود بر فرد را از دست می­دهد. اما، خود ناپدید نشده، بلکه درعوض رابطه­ای‌شده و توسط فرصت اتصال اجتماعی تقویت شده است. علت تقریبی آن توسعه فناورانه است. در عصر پساصنعتی که در آن فناورهای ارتباطی سلطه دارند، خود دائماً توسط نشانه‌ها، تصاویر و تجربیات گوناگونی بمباران می­شود که بدون هیچ پایانی بر در آن می­کوبند. در نتیجه، افراد برای متعهد‌کردن خود به یک هویت واحد اصلی در دوران دشواری به سر می­برند. در نتیجه، افراد اشباع اجتماعی که «حلقه‌های منسجم هماهنگی» را تضعیف می‌کند، همانطور که کنت جی. گرگن[9] در خود اشباع‌شده[10] آنها را چنین می­نامد، چاره­ای ندارند جز نگاه تردیدآمیز به دیدگاه‌های غالب. به شکلی طعنه­آمیز، طبق برخی تحلیل‌ها، فرایند اشباع اجتماعی -برخلاف نظام اشتراکی تضعیف‌شده-روابط صلح­آمیز میان اعضای جامعه را تقویت می­کند.

  شهرنشینی و مسائل اجتماعی

به رغم اینکه شهرها به‌منزله سکوهایی برای تحقق قابل توجه مدرنیته عمل می­کنند، تصویر شهرنشینی به‌هیچ‌وجه امیدبخش نیست. مراکز شهری آکنده از بسیاری از مسائل اجتماعی هستند. این مشکلات بیش از همه در کشورهای درحال‌توسعه مشاهده می­شود که در آنجا میلیون‌ها نفر در شهرهایی معدود متمرکز شده­اند. رشد غیرقابل تصور شهرها در این کشورها به دلیل افزایش طبیعی جمعیت و مهاجرت مردم از نواحی روستایی به شهری روی داده است. در جهان درحال‌توسعه، بیش از 70 درصد از جمعیت شهری در فقر به سر می­برند. با وجود این، ساکنان روستاها به نواحی کلان‌شهرها گسیل می­شوند و می­کوشند تا از تأثیر نابودکننده فقر در نواحی سکونت خود بگریزند. مهاجرت نیز تا حدودی نتیجه سیاست‌های ناعادلانه توسعه است که سبب تقویت رشد شهری به قیمت [نابودی] بخش کشاورزی می­شود. در نتیجه، شهرهای واقع در کشورهای درحال‌توسعه باید با مسائل اجتماعی مأیوس­کننده­ای رو‌به‌رو شوند که غلبه بر آنها بیش از پیش دشوار می­شود. بیشتر این مسائل با بیکاری، آلودگی و فقدان مسکن پیوند خورده­اند. به دلیل در دسترس‌بودن «نیروی کار اضافی»، بسیاری از ساکنان شهرهای کشورهای درحال‌توسعه نه تنها بیکار هستند، بلکه شغل پاره‌وقت دارند و یا اینکه «به شکلی نادرست به‌کار گرفته شده­اند[11]» -در مشاغل پست نظیر روسپیگیری مشغول کار هستند. هرجا که کوشش‌ها در راستای حل‌وفصل مشکلات بیکاری در شهرها انجام شده است، پیامدهای ناخواسته صنعتی‌شدن و شهرنشینی را به دنبال داشته که آلودگی، برجسته­ترین آنها محسوب می­شود. میزان آلودگی هوا و آلودگی صوتی شهرهای کشورهای درحال‌توسعه نسبت به شهرهای توسعه‌یافته بیشتر است. به رغم این واقعیت که کیفیت زندگی در نواحی شهری به‌لحاظ کیفی در مقایسه با کیفیت زندگی در نواحی روستایی بهبود یافته، مسکن ناکافی یکی از مشکلات مزمن شهرهای کشورهای درحال‌توسعه است. بیش از 75 درصد از جمعیت شهری در محله‌های فقیرنشین پرجمعیت، سکونت­گاه‌های غیرمجاز و بیغوله‌ها زندگی می­کنند که به‌شدت مخاطره­آمیزند. در نتیجه، از آنجا که مشکل شهرهای کشورهای درحال‌توسعه وجود تعداد کثیری از مسائل، بدون ابزارهای اجتماعی برای غلبه بر آنهاست، بسیاری از علمای اجتماعی می‌ترسند که فروپاشی غول‌های شهری کشورهای درحال‌توسعه تنها در صورتی روی ­دهد که معجزه‌هایی اجتماعی از این قسم رخ بدهد.

  به رغم شمار خارق­العاده منابع در هنگام بیرون‌ریختن آنها، کشورهای بسیار صنعتی نیز از مسائل شهری خلاصی نیافته­اند. گرچه انواع مسائل مزمن که فریدریش انگلس در اثر قوم­نگارانه خود درباره منچستر انجام داده است، امروزه در دسترس نیست، شهرهای کشورهای بسیار صنعتی همچنان درگیر مسائل اجتماعی «قدیمی» (فقر، خشونت) و «جدید» (آلودگی، ترافیک) هستند. برای مثال، در آمریکا، فقر -که عمدتاً علت آن از دست‌دادن مشاغل تولیدی به دلیل فرایندهای جهانی‌شدن، مهاجرت شرکت‌های یقه­سفید و شرکت‌های تولیدی به حومه شهرها و عدول از سرمایه­گذاری در مرکز شهرهاست- یکی از مشکلات «قدیمی» است که ساکنان شهرها را گرفتار کرده است، به­ویژه ساکنان نواحی مرکزی شهرها و تعداد قابل توجهی از آنها به مقوله اجتماعی طبقه پایین سقوط کرده­اند. اعضای طبقه پایین صرفاً بخش تحتانی سلسله‌مراتب اجتماعی نیستند بلکه آنها زیر ساختار طبقاتی قرار دارند. اعضای طبقه پایین که متشکل از مادرانِ تنهای تحت حمایت مالی، نوجوانان و بی­خانمانها هستند، در عمل فاقد سرمایه اجتماعی و اقتصادی‌اند و در دام چرخه فقر گیر افتاده­اند و قادر به گریز از آن نیستند.


همچنین نگاه کنید به: اجتماع؛ آلودگی محیط زیست؛ بی­ خانمانی؛ پسامدرنیسم؛ گفت از فروطبقه؛ فروطبقه شهری.


منابع برای مطالعه بیشتر:


Gottdiener, Mark and Ray Hutchison. 2006. The New Urban Sociology. 3rd ed. Boulder, CO: Westview

Macionis, John J. and Vincent N. Parrillo. 2007. Cities and Urban Life. 4th ed. Upper Saddle River, NJ: Prentice Hall

Parker, Simon. 2004. Urban Theory and the Urban Experience: Encountering the City. New York: Routledge

UN Department of Economic and Social Affairs. “World Urbanization Prospects: The 2005 Revision Database.” Retrieved January 4, 2007 (http://esa.un.org/unup)

 [1]. urbanization

[2]. Alem Kebede

[3]. subjecthood

[4]. metropolises

 [5]. megalopolis

[6]. Louis Wirth

 [7]. urbanism

[8]. blasé

[9]. Kenneth J. Gergen

[10]. The Saturated Self

  [11]. misemployed


 


 


  

 


  

   

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید