سوسیالیسم

   سوسیالیسم[1] یکی از ایدئولوژی‌های غالب در قرن بیستم و نظریه‌ای است در باب سازمان‌دهی اجتماعی که در آن، ابزارهای تولید در مالکیت عمومی قرار دارد و به‌صورت اشتراکی مدیریت می‌شود و کالاها هم به‌صورت جمعی توزیع می‌شود. سوسیالیسم همچنین به ورزه‌ای اطلاق می‌شود که ‐ خواه در قالب جنبشی اجتماعی خواه در قالب نوعی حکومت‌ ‐ خواهان تحقق چنین نظریه‌ای است. 

سوسیالیسم در شکل مدرنش در سدهٔ نوزدهم زاده شد و معمولاً آن را با مارکسیسم پیوند می‌زنند. هرچند کارل مارکس یکی از شناخته‌شده‌ترین نظریه‌پردازان سوسیالیسم است، مبدع آن نیست. معمولاً، این‌گونه پنداشته می‌شود که این اصطلاح نخستین‌بار در سال 1826 و در نشریۀ تعاونی لندن[2] و برای اشاره به پیروان رابرت اوون[3]، سلف مارکس، به‌کار گرفته شد. پیروان اوون در سال 1841 این نام را رسماً اختیار کردند. هرچند در دهۀ 1840، سوسیالیسم برای نامیدن مکاتب آنری دو سن-سیمون[4] و شارل فوریه[5] در فرانسه نیز به‌کار گرفته می‌شد.

 خاستگاه آرمان‌های سوسیالیستی به پیش از سدۀ نوزدهم می‌رسد. این آرمان‌ها را می‌توان در جمهوری افلاطون و آثاری از عصر نوزایی مانند آرمان‌شهر تامس مور[6] در سال 1516 و شهر آفتاب توماسو کامپانلا در سال 1623 یافت. همچنین، این آرمان‌ها به آرمان‌های انقلاب فرانسه، یعنی آزادی، برابری، و برادری نیز مرتبط است. همچنین، سوسیالیسم در آرمان‌هایی مانند جماعت‌گرایی[7]، اخوت، دیگرخواهی با مسیحیت اشتراک دارد.

  سوسیالیسم واکنشی بود به تغییرات اقتصادی و اجتماعی پیوندخورده با انقلاب صنعتی و کار خود را با نقد انسان‌باورانه و اقتصادی سرمایه‌داری آغاز کرد. سوسیالیست‌ها در صدد غلبه بر فقر، نابرابری و تضاد اجتماعی، و نیل به خوشی، هماهنگی، و عدالت بودند. اصلی‌ترین معتقدات سوسیالیسم به‌طورکلی عبارت است از همکاری، مالکیت عمومی، و برابری در مقابل رقابت، منفعت شخصی، مالکیت خصوصی، و قشربندی اجتماعی که ویژگی‌های اصلی جامعۀ سرمایه‌داری بود. به‌لحاظ تاریخی، برنامه‌های عمل سوسیالیستی با هم فرق داشت؛ برخی از سوسیالیست‌ها (سن-سیمونی‌ها) با لغو مالکیت خصوصی مخالف‌ بودند و دیگران نیز در باب مالکیت عمومی و راه‌های رسیدن به برابری و پیشرفت بینش‌های گوناگونی ارائه کردند.

پیشگامان سوسیالیسم مانند اوون و فوریه سوسیالیسم در پدیده‌‌ای می‌دیدند که در اجتماعات سوسیالیستی کوچک در مناطق روستایی یا در مناطق پیشرفتهٔ صنعتی کوچک که در آنها نظم اجتماعی بر رفاقت، هماهنگی، و دیگرخواهی استوار است، ظهور می‌کند. مارکس آنان را «سوسیالیست‌های آرمان‌شهری»[8] ‌نامید و بر لزوم فهم قوانین تاریخی جامعه و اقتصاد تأکید کرد. بر اساس «سوسیالیسم علمی» مارکس، نیروهای اقتصادی تکامل تاریخی را که مناسبات اجتماعی و اقتصادی، ایدئولوژی، و نیز فرهنگ را شامل می‌شود، رقم می‌زند. بنا بر استدلال مارکس، سوسیالیسم از بطن کشاکشی طبقاتی، یعنی کشاکشی میان بورژوازی و طبقهٔ کارگر (پرولتاریا) سر بر خواهد آورد. این نزاع زمانی به سرانجام می‌رسد که نابرابری و استثمار در سرمایه‌داری‌های پیشرفته به اوج خود می‌رسد. کشاکش طبقاتی نوعی آگاهی طبقاتی انقلابی ایجاد می‌کند که به انقلاب پرولتری و پایه‌ریزی جامعه‌ای بی‌طبقه می‌انجامد. آخرین مرحلهٔ تاریخ کمونیسم خواهد بود که مشخصه‌های اصلی آن نبود بیگانگی، کنترل تولیدکنندگان بر ابزار تولید، کار آزاد و خلاقانه، و کفایت کالاها برای برآوردن نیاز همگان. مانیفست کمونیست که در سال 1848 به‌دست مارکس و فریدریش انگلس نوشته شد، بیانگر آغاز مارکسیسم بود. اندیشه‌های مارکس دربارهٔ سرمایه، بیگانگی، طبقه، ارزش و کالایی‌شدن، همچنان در نظریهٔ اجتماعی بهره‌بخشی‌های مهمی‌اند.

  اشکال متنوعی از سوسیالیسم پسامارکسیستی در سده‌های ۱۹ و ۲۰ پدید آمد؛ مانند مرحله‌باوری[9] و سوسیال دموکراسی (ادوارد برنشتاین[10] و «انجمن فابین»[11])، سوسیالیسم مسیحی (فردریک دنیسون موریس[12] و چارلز کینگزلی[13])، سوسیالیسم صنفی[14] در انگلستان (جرج داگلاس[15] هاورد کول[16]) یا سندیکالیسم در فرانسه (ژرژ سورل[17]). دو مکتب اخیر با کنترل کارگران بر امورشان از طریق اتحادیه‌های کارگری پیوند خورده‌اند. برنشتاین، مرحله‌باوران، و سوسیال دموکرات‌ها اصلی‌ترین مارکسیست‌های تجدیدنظرطلب بودند. برنشتاین خاطرنشان ساخت پیش‌بینی‌های مارکس دربارهٔ زوال سرمایه‌داری به‌وقوع نمی‌پیوندد. به گفتۀ برنشتاین در آلمان، سوسیالیسم از رهگذر اصلاحات و جلب حمایت عمومی طبقهٔ متوسط و پرولتاریا میسر می‌شود نه انقلاب. در انگلستان، سوسیالیسم تجدیدنظرطلب را انجمن فابیان رهبری می‌کرد که همچون برنشتاین، مدافع نیل به سوسیالیسم از رهگذر اصلاحات تدریجی و مردم‌سالارانه بودند.

 در سدهٔ نوزدهم، چندین اجتماع سوسیالیستی شکل گرفت؛ از جمله «استرالیای نو» ویلیام لِین[18] در پاراگوئه، جنبش «ایکاریا[19]» اتین کابه[20] در ایلینوی، مزرعهٔ «بروک» شارل فوریه در ماساچوست و «نیو هارمونی» رابرت اوون در ایندیانا. سرانجام همۀ این اجتماعات به‌دلایلی شکست خورد؛ از جمله نبود حمایت مالی، مهارت‌های کشاورزی و تعهد. پس از انقلاب بلشویکی در سال 1917، اتحاد جماهیر شوروی به نخستین کشور سوسیالیستی مبدل شد. ولادیمیر ایلیچ اولیانوف[21] یا لنین، رهبر بلشویک‌ها، برخلاف مارکس عقیده نداشت پرولتاریا آگاهی طبقاتی را به مرحلۀ انقلاب برساند. او در جستارش، با عنوان چه باید کرد؟ (1902) پیشنهاد کرد حزبی پیشگام از روشنفکران شکل گیرد تا انقلاب سوسیالیستی را رهبری کند. برخلاف مارکسیست‌هایی که فکر می‌کردند سرمایه‌داری پیشرفتهٔ صنعتی پیش‌شرط شکل‌گیری سوسیالیسم است، لنین در اندیشهٔ انقلابی سوسیالیستی در روسیه، کشوری پیشاسرمایه‌داری بود. بلشویک‌ها و بعدتر کمونیست‌ها مارکسیسم را به ایدئولوژی دولت شوروی بدل کردند.

سوسیالیسم تا پیش از جنگ دوم جهانی غالباً پدیده‌ا‌ی اروپایی بود. پس از جنگ، این ایدئولوژی به آسیا، امریکای لاتین، افریقا، و خاور نزدیک راه یافت؛ کشورهایی که شوروری را سرمشق خود ساخته بودند. این کشورهای سوسیالیستی را می‌توان از مالکیت عمومی ابزارهای تولید، حاکمیت تک‌حزبی، اقتصاد دولتی متمرکز، و ایدئولوژی یکپارچه‌شان شناخت. از زمان زایش سوسیالیسم، ایالات متحده تنها کشور پیشرفتهٔ صنعتی بوده که هیچ حزب سوسیالیستی یا کارگری مانا و مردمی‌ای نداشته است.

بهره‌کشی، نابرابری، و تضاد با سوسیالیسم از میان نرفت. در اتحاد جماهیر شوروی، صنعتی‌شدن و اشتراکی‌سازی تحمیلی، شیوه‌های سنتی زندگی و ارزش‌های سنتی را دگرگون کرد. در اتحاد جماهیر شوروی، این پناهگاه اصلی سوسیالیسم در سدهٔ بیستم، توسعه‌طلبی‌ ارضی، سرکوب سیاسی، بهره‌کشی اقتصادی، و کشتارهای جمعی اغلب به نام سوسیالیسم تمام می‌شد.

سوسیالیسم نزد بسیاری ایدئولوژی طبقهٔ کارگر است. باوجوداین‌، هم‌معنی طبقهٔ کارگر نیست، کارگرانی که برخی‌شان هیچ‌گاه هوادار آمال سوسیالیستی نبودند. در واقع، رهبران سوسیالیست قشرهای گوناگونی از مردم را جذب و گاه ارزش‌های بورژوایی‌ای مانند میانه‌روی و کنترل زاد ولد را به کارگران تحمیل کردند. سوسیالیسم هرچند مدافع ارزش‌های انسان‌باورانه بوده است، در اشکال گوناگونی از حکومت مانند اقتدارگرایی، فاشیسم، و دموکراسی پارلمانی که هرکدام به طرق مختلفی این ارزش‌ها را تقویت یا تضعیف کردند، نمود یافته است.

فروپاشی اروپای شرقی و دولت‌های کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1989 بسیاری از سوسیالیست‌های سراسر جهان را به بازنگری در مفهوم‌پردازی‌هایشان از سوسیالیسم واداشت، روندی که هنوز ادامه دارد.


و نیز ببینید: آگاهی طبقاتی؛ چشم‌انداز تضاد.


بیشتر بخوانید


Campanella, Tommaso. [1623] (1981). La Citta del Sole: Dialogo Poetico [The City of the Sun: A Poetical Dialogue], Translated by D. J. Donno. Berkeley, CA: University of California Press

Howe, Irving, ed. (1986). Essential Works of Socialism, 3rd ed. New Haven, CT: Yale University Press

Lenin, Vladimir I. [1902] 1932. What Is to Be Done? Burning Questions of Our Movement, New York: International Publishers

Marx, Karl and Friedrich Engels. [1848] (1999). The Communist Manifesto: With Related Documents, edited by John E. Toews. Boston: Bedford, St. Martin’s

More, Sir Thomas. [1516] (1966). Utopia, Leeds, England: Scolar

Verdery, Katherine (1996). What Was Socialism, and What Comes Next? Princeton, NJ: Princeton University Press

 [1] socialism

[2] London Co-operative Magazine

[3] Robert Owen

[4] Henri de Saint-Simon

[5] Charles Fourier

[6] Thomas More

[7] communalism

[8] utopian socialists

[9] gradualism

[10] Eduard Bernstein

[11] Fabian Society

[12] Frederick Denison Maurice and

[13] Charles Kingsley

[14] guild socialism

 [15] George Douglas Howard Cole

[16] Howard Cole

[17] Georges Sorel

[18] William Lane

[19] Icaria

 [20] Etienne Cabet

 [21] Vladimir Ilyich Ulyanov


 


 


  

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید