سرقت معنوی

 نشان دادن خود به‌عنوان نویسندة آثاری که درواقع، اثر کس دیگری هستند، سرقت معنوی است. سرقت معنوی ممکن است شامل «شبیه‌سازی غیرقانونی»[1] شکل یک اثر -برای مثال، واژه‌های دقیق یک قطعة نوشتاری- یا محتوای فکری یا هر دو باشد.

 سرقت معنوی، به‌عنوان یک مشکل اجتماعی جدی در محیط‌های دانشگاهی غربی است. تنها شرایط استثنایی، سرقت معنوی فردی خارج از حوزة دانشگاهی، توجه عموم را به خود جلب می‌کند. سرقت معنوی یک موضوع اخلاقی، نه قانونی، است و برابر با نقض حق تألیف یا ثبت اختراع نیست، البته گاهی وقت‌ها نیز ممکن است این دو شامل سرقت معنوی شوند. پیدایش اینترنت و پایگاه‌‌های داده‌های الکترونیک گسترده، این موضوع را در نهادهای دانشگاهی برجسته کرد که به روش‌های جدید هم سرقت معنوی و هم کشف آن می‌انجامد. ماهیت جهانی وب و افزایش آموزش فرافرهنگی، از طریق جابه‌جایی دانشجویان و پژوهشگران، آگاهی از بُعدی فرهنگی سرقت معنوی را افزایش داده است.

انواع سرقت معنوی

جدی بودن سرقت معنوی و ماهیت مسئله‌برانگیزش، به این احتمال بستگی دارد که هر نمونه از آن، یک عمل عامدانة فریبکاری است؛ بنابراین، تعریف سادة «شبیه‌سازی غیرقانونی»، به ملاحظة این امر تسری می‌یابد که چگونه چیزها، توسط چه کسی و برای چه هدفی «به شکل قانونی شبیه‌سازی» می‌شوند؛ بنابراین، سرقت معنوی در سه نوع اصلی قرار می‌گیرد، بسته به سطح آگاهی نویسندة اصلی از قصد فریبکاری:

1- نویسنده از فریبکاری آگاهی دارد

کار از جانب دیگری: نویسندة اثر، کار اصلی را به کس دیگری می‌دهد یا می‌فروشد که با اضافه‌کردن نام خودش، به‌خاطر آن اعتبار کسب می‌کند. رایج‌ترین مثال، سایت‌های دانشگاهی «فروش مقاله»[2] هستند که در آن‌ها، یک دانشجو، مقاله‌ای را می‌خرد که کس دیگری با هدف بازفروش برخط آن اثر، به آن سایت فروخته است. مثالی متفاوت، مربوط به نخست‌وزیر نیوزیلند، یعنی هلن کلارک، است، وی فردی را مأمور کشیدن تصاویری کرد و سپس آن‌ها را امضاء کرد و در مزایدة خیریه به فروش رساند. در هر دو مورد، نیت فریبکاری عامدانه بوده، هم از نظر شکل و هم از نظر محتوای سرقت محسوب می‌شود.

  تبانی: زمانی رخ می‌دهد که نویسندة محتوای معنوی و گاهی شکل ارائة آن محتوا، عضو گروهی است که ایده‌ها و اطلاعات را مبادله می‌کنند. عضو دیگر گروه، کل کار را به‌گونه‌ای ارائه می‌کند که گویی تمام آن متعلق به خود اوست. یک مثال می‌تواند دانشجویانی باشند که گرد هم می‌آیند تا در مورد تکلیفی بحث کنند، با این نیت که تکلیف‌شان را پس از بحث، به‌صورت فردی انجام دهند. هریک از آن‌ها بحثی را از جانب خود می‌نویسد، اما از ایده‌های یکدیگر استفاده می‌کنند. نیت ممکن است فریبکاری عامدانه باشد یا نباشد. در چنین مواردی، همیشه محتوا، سرقت معنوی محسوب می‌شود، اگرچه شکل آن سرقت نشده باشد.

2- نویسنده از فریبکاری آگاهی ندارد

برداشتن و چسباندن[3]: در این مورد، یک فرد شکل حاوی محتوای معنوی را رونوشت می‌کند، بدون اشاره به شکل، محتوا، یا هر دو این‌ها که به نویسندة اصلی تعلق دارد و درنتیجه، این تصور را ایجاد می‌کند که او مالک شکل، محتوا یا هر دوی آن‌هاست. نمونه آن، برداشتن یک پاراگراف از وب‌سایت و چسباندن آن در مقاله، بدون ذکر منبع اصلی است. مثالی دیگر، عدم استفادة استیون آمبروزی[4] مورخ، از علامت نقل‌قول در برخی از داستان‌هاست که این تصور را ایجاد می‌کند، او نویسندة شکل داستان است، حتی جایی که او نویسندة محتوا را ذکر کرده بود.

بازنویسی کردن[5]: در اینجا، فرد محتوای فکری را رونوشت می‌کند و شکل را بدون ذکر منبع اصلی تغییر می‌دهد. برای نمونه، روزنامه‌نگاری که مقاله‌ای را بر اساس یک بیانیه مطبوعاتی می‌نویسد و منبع را ذکر نمی‌کند یا استفاده الیستر کمپبل[6]، رئیس ارتباطات بریتانیا، از پایان‌نامه ابراهیم المرعشی[7] است که هم شامل برداشتن و چسباندن و هم بازنویسی است.

  استفاده از محتوا به تنهایی: این مقوله، به استفاده از محتوای معنوی در زمینه‌ای بدون استفاده از شکل اصلی ارائه است. نمونه‌های آن، تقاضای کمک هزینه تحصیلی توسط فردی بر اساس ایده‌های همکار سابق یا نگارش یک نمایشنامه بر اساس یک رمان، بدون ذکر نام آن است.

در تمام این موارد، نیت ممکن است فریبکاری باشد. بااین‌حال، ناآگاهی از قواعد ارجاع‌دهی یا عدم مهارت نیز اثرگذار است.

3- نویسنده مدعی بخشی از اعتبار است

این مقوله، گاهی در فضای دانشگاهی رخ می‌دهد، هنگاهی که نویسنده (نویسندگان) اصلی محتوا و شکل، ملزم به تقسیم اعتبار، به واسطة تألیف مشترک، با یک همکار یا مربی ارشد یا ناظر به‌دلیل جایگاه آن شخص در سازمان و نه به‌سبب سهم در نوشتن مقاله یا انجام پژوهش است. همکاری که مشارکتی نداشته، چون سبب شده که خواننده تصور کند او مسئول جزئی از محتوای معنوی است، مرتکب سرقت معنوی می‌شود.

تاریخچة مختصر سرقت معنوی

 مورخان ریشة اصطلاح معنوی در معنای فعلی‌اش را به شاعر قرن نخست پیش از میلاد، مارشال[8]، نسبت می‌دهند که گفت برای شاعری دیگر شرم‌آور است که به‌طور علنی شعرهای مارشال را بخواند و وانمود کند که آن‌ها را خود وی سروده است. واژه‌ای که او به‌کار گرفت، پلاگیاروس[9] بود که معمولاً به کسی اشاره دارد که شخص آزادشده‌ای را بدزدد و سپس او را به بردگی بگیرد. مارشال ممکن است ادعای مالکیت کرده باشد یا ممکن نیست، اما نسبت‌دادن مالکیت به کسی دیگر را تقبیح کرده که در مفهوم مدرن سرقت معنوی نیز چنین است.

 واردشدن این باور به روح غربی مدرن، مبنی بر اینکه فرد می‌تواند ایده‌ها و واژگانی داشته باشد، ممکن است از روشن‌اندیشی و ظهور فردگرایی برخاسته باشد. جدایی مخلوق از خالق، انتساب ایده‌ها به فرد به‌جای خدا را ممکن کرد. ظهور رسانه‌های چاپی، انتشار بیشتر این ایده‌ها را شدنی کرد که پیامدهایی از منظر اقتصادی و اشتهار به همراه داشت. قانون آنه[10] در سال 1710 در بریتانیا، نخستین قانون حق تألیفی است که مالکیت و حقوق انحصاری را به نویسندگان می‌دهد. از آن پس، اگرچه قوانین حق تألیف تغییر کرده‌اند، اما حق نویسندة یک قطعۀ ادبی یا اثری هنری که به‌‌عنوان نویسنده شناخته شده باشد، ثابت مانده و این پارادایم غربی حاکم است که مفهوم سرقت معنوی به آن وابسته است. درنتیجه، بسیاری از اصطلاح «دزدی» برای توصیف سرقت معنوی استفاده می‌کنند، نه به معنایی حقوقی، بلکه به‌عنوان استعاره‌ای برای تأکید بر اینکه مالکیت «ذی‌حق» برای شکل وجود دارد و افرادی که آن مالک را به رسمیت نمی‌شناسند، پایگاه اجتماعی پایینی دارند.

در فضای دانشگاهی

دانشگاه‌ها به دو دلیل به‌شدت با سرقت معنوی مبارزه می‌کنند. نخست، سرقت معنوی موجب بی‌ارزش‌ شدن حرفه‌ای مبتنی بر صداقت می‌شود؛ دوم، بافتار ترفیع را که در آن، به رسمیت شناخته‌شدن از طریق انتشار و استناد است، تضعیف می‌کند.

ناتوانی از استناد درست به یک همکار دانشگاهی دیگر، به منزله فریب فردی است که از یک حق واقعی برخودار است. عدم قدردانی، ممکن است ترفیع را آهسته کند و پیامدهای مالی برای فرد و نهاد داشته باشد. دانشگاهیان دریافتند که سرقت معنوی در هر نقطه‌ای از فعالیت حرفه‌ای‌شان، موجب توقف فعالیت آن‌ها می‌شود، همان‌طور که در مورد نایب‌رئیس دانشگاه موناش[11]، پروفسور دیوید رابینسون روی داد.

  این انتظار وجود دارد که دانشجویان با یادگیری و تبعیت از قواعد ارجاع‌دهی درون پارادایم دانشگاهی عمل کنند. شکست در انجام این کار، نه فقط بر فرد، بلکه بر ارزش مدرک در چشمان کارفرما اثر می‌گذارد. ازاین‌رو، سرقت معنوی تعداد اندکی از افراد، پیامدهای اجتماعی برای بسیاری از افراد در پی‌دارد.

فراوانی

مرکز یکپارچگی دانشگاهی[12]، بر اساس گزارش فردی 50000 دانشجوی امریکایی، نشان داد که نیمی از آن‌ها هرساله در تکالیف خود، مرتکب سرقت معنوی می‌شوند. دیگران برآورد می‌کنند که سرقت معنوی تکالیف نوشته‌شده، 10درصد است. اگرچه بسیاری تصور می‌کنند سرقت معنوی در حال افزایش است، اما واقعی‌بودن باید از طریق مطالعات طولی اثبات شود.

مسابقه تسلیحاتی سایبری

عوامل بازدارندۀ دانشجویان از برداشتن و چسباندن از اینترنت یا خرید مقاله از سایت فروش مقالات، موتورهای جست‌وجو و به‌ویژه نرم‌افزارهای ضدسرقت معنوی هستند. این نرم‌افزار، می‌تواند حتی بازنویسی را کشف کند و فقط محدود به رونوشت‌کردن کلی نیست.

رویکردها به سرقت معنوی، عبارت‌اند از: تنظیم مقررات و مجازات، اقناع و تغییر اجتماعی. برخی دانشگاهیان، به‌دلیل هزینة شخصی از نظر زمان و استرس فزاینده بر آن‌ها نسبت به انجام سرقت معنوی احتمالی، بی‌میل هستند؛ برخی دیگر، از نرم‌افزار کشف به‌عنوان یک عامل بازدارنده استفاده می‌کنند، حتی دانشجویان پیش از ثبت مقاله‌ها از آن استفاده می‌کنند. بیشتر دانشگاهیان می‌کوشند از طریق استفاده از موقعیت مقدر خود و مهارت‌های آموزش‌­شان، دیگران را به عدم سرقت معنوی، ترغیب کنند. برخی نهادها می‌کوشند ارزش‌های دانشجویان را از طریق، برای مثال، قواعد شرافت، تغییر دهند.

ابعاد فرهنگی

سرقت معنوی در غرب مرتبط با این فرض‌ است که افراد می‌توانند واژگان و محتوای خود را داشته باشند و دارند. این فرض به رغم فلسفه‌هایی چون شالوده‌شکنی و نسبی‌گرایی که به عدم پذیرش فرض مالکیت مطلق یک اثر گرایش دارند، استوار مانده است.

در بسیاری از فرهنگ‌های غیرغربی، افراد با روابط و جایگاه‌شان در جامعه ارزش می‌یابند، نه در ابراز خودشان. در چنین فرهنگ‌های جمع‌گرایی، سرقت معنوی یک خطای اجتماعی محسوب نمی‌شود. دانشجویان این فرهنگ‌ها که در دانشگاه‌های غربی مطالعه می‌کنند، گاهی نمی‌توانند اهمیت ذکر منبع واژگان یا ایده‌هایی خاص در دانشگاه‌های غربی را درک کنند. به‌علاوه، آن‌ها ممکن است از بازنویسی یا گنجاندن ایده‌های‌شان در یک مطلب نوشتاری اکراه داشته باشند، زیرا این امر ممکن است خودپسندی محسوب شود؛ بنابراین، جهانی‌شدن آموزش، فرض‌های مربوط به سرقت معنوی را به چالش می‌کشد.

 جان دبلیو. پیکرینگ[13]


   و نیز ببینید: نسبی‌گرایی فرهنگی؛ اندیشه‌ربایی


بیشتر بخوانید:


Callahan, David. 2005. The Cheating Culture: Why More Americans Are Doing Wrong to Get Ahead. New York: Harcourt

Center for Academic Integrity. (www.academicintegrity.org). McLeeme, Scott. 2004. “What Is Plagiarism? Special Report” Chronicle of Higher Education, December 17. Retrieved December 27, 2007 (http://chronicle.com/free/v51/i17/ 17a00901.htm)

Plagiary: Cross Disciplinary Studies in Plagiarism, Fabrication, and Falsification. (www.Plagiary.org)

Scollon, Ron. 1995. “Plagiarism and Ideology: Identity in Intercultural Discourse.” Language in Society 24:1–28

University of Queensland. 2006. “Plagiarism.” Assessment in Higher Education. Retrieved December 27, 2007 (http:// ahe.cqu.edu.au/plagiarism.htm)


[1] - passing off

[2] . paper-mill

[3] . Cut and Paste

[4] . Steven Ambrose

[5] - Paraphrase

[6] . Alistair Campbell

[7] . Ibrahim al-Marashi

[8] . Martial

[9] . plagiarus

[10] . The Statute of Anne

[11] . Monash University

[12] . The Center for Academic Integrity

[13] . John W. Pickering


 

  

   

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید