دین و سیاست

 دین و سیاست[1] در اجتماع، دغدغۀ مشترکی دارند: سامان‌دادن به آدمیان در جهان اجتماعی، به منظور جلوگیری از مشکل آشوب. اگر دست‌کم یک تعریف از «سیاست» آن باشد که سیاست وسیله‌ای است که ما از رهگذر صورت‌بندی و پذیرش مقررات، قوانین و نهادهای ناظر بر اجرای این مقررات و نهادها، اجتماع‌مان و حتی رفتار شخصی‌مان را سامان می‌دهیم، پس دین از رهگذر ساختاربندی جهان -هم درونی و هم بیرونی- به منظور پدیدآوردن یا اجرای نوعی نظم سامان‌بخش و دادن معنا به اجتماع، همیشه کارکردی سیاسی دارد. تلقی پیشامدرن و پیشاروشنگری از دین و حیات دینی، این ایده بود که افراد در نظم اشیایی گسترده‌تر جای گرفته‌اند، نظمی که به حکم تقدیری ماوراءطبیعی، از رهگذر پیوند با اقتداری متعالی، روابط اجتماعی و نیز نگرش‌های شخصی نسبت به اقتدار و قدرت اجتماعی را ساختار داده است. دین دقیقاً بدین دلیل کارکردی سیاسی دارد که برای حقوق و شیوه‌های اداره و سازمان‌دهی روابط اجتماعی در اجتماع، شالوده‌ای عقلانی به‌دست می‌دهد.­

از همه مهم‌تر اینکه، دین نوعی حس درونی تکلیف را در افراد پدید می‌آورد که اشکال خاصی از قدرت و سلسله‌مراتب اجتماعی را مشروعیت بخشید. در اغلب جوامعی دینی، سنت جدایی میان حیات درونی یا خصوصی و حیات بیرونی یا عمومی از میان رفت. درنتیجه، مناسک و باورها در خدمت هدفی سیاسی درآمدند، به این معنا که برای اقتدار مشروعیت فراهم کردند، چراکه قادر بودند سلسله‌مراتب سیاسی موجود در اجتماع را با طرح‌واره‌ای کیهان‌شناختی پیوند زنند؛ بنابراین، رابطۀ دین و سیاست، همیشه با مشکل جهت‌گیری ارزشی مواجه بوده است؛ افراد بایستی ارزش‌های سوژه‌ای‌شان را دست‌کم تا اندازه‌ای به پذیرش نظم موجودی که در آن می‌زیند، معطوف کنند. بدین ترتیب، هم دین و هم سیاست، در بستری مشترک، البته به شیوه‌های متفاوت، در پی آن هستند که افراد را به سوی نظمی اجتماعی سوق دهند و به شکلی آن نظم را مشروعیت بخشند.

  واژۀ «دین» ترکیبی از دو واژۀ لاتین ری[2] («دوباره») و لیگاره[3] («پیونددادن») شکل گرفته است. دین، به این معنا، بر ارتباطی قوی با خاستگاه‌ها و شالوده‌های کهن به‌عنوان مرجعی برای مبنابخشی و اعتباربخشی به زمان حال دلالت دارد؛ اما ارتباط دین با سیاست، زمانی واضح‌تر می‌شود که دریابیم اسم مفعول فعل «لیگاره»، واژۀ «لکس»[4] («حدود و ثغور») که معادل لاتین «قانون» است؛ بنابراین، دین به این معنا به چیزی فراتر از آموزه‌ای متافیزیکی بدل می‌شود، چراکه دین با «محدودکردن» اعضای اجتماع به اعمال و باورهای مشخص، نزد آنان جایگاه نوعی نظم را پیدا می‌کند؛ بنابراین، می‌توان گفت دین کارکردی سیاسی دارد، به این معنا که از رهگذر اخلاقی سوژه‌ای یا از طریق حقوق قدسی چارچوبی به‌دست می‌دهد که افراد را به سوی نظم اجتماعی خاصی سوق می‌دهد، نظمی اجتماعی که معمولاً مرجع متعالی (یعنی خدا یا خدایان) بدان اعتبار و مبنا می‌بخشد. در گذشته، دین و سیاست، یکدست‌تر بودند و -یکدیگر را سروشکل می‌دادند- بدان پایه که در پاره‌ای موارد، مانند مصر باستان، تمایز چندانی میان فهم دینی از عالم و نظم اجتماعی و اقتدار سیاسی وجود نداشت.

وقتی سیاست سکولار می‌شود، یعنی وقتی بنیان‌های معنای سیاسی و اقتدار، با جهان‌بینی‌های دینی هماهنگ نیست، رابطۀ دین و سیاست به مشکلی آشکار بدل می‌شود. در تاریخ سیاسی غرب، این ناهماهنگی در اواخر رنسانس و به‌وضوح با نوشته‌های تامس هابز که سیاست را بیرون از حدود و ثغور اقتدار دینی، عقلانی ساخت و کارهای بندیکت اسپینوزا که اقتدار قدسی آموزه‌های اخلاقی دینی را رد کرد، آغاز شد. دین دعوی اقتدار اخلاقیش را نه بر میثاق‌ها، نهادها و ارزش‌های اجتماعی که آفریدۀ خود آدمیان‌اند، بلکه بر خدا یا خدایان، به‌عنوان منابع متعالی اقتدار اخلاقی، بنا می‌کند. درنتیجه، دین و سیاست سکولار چه‌بسا با هم تضاد پیدا کنند، چراکه آن‌ها مبانی متفاوتی را برای ‌وظیفه و تکلیف اخلاقی به‌دست می‌دهند و نیز به شیوه‌های مختلفی، نظم اجتماعی-سیاسی را عقلانی می‌سازند.

ماکس وبر، در بحث خود از «دین زاهدانه آن‌جهانی»، بادقت این نکته را خاطرنشان می‌سازد. به‌زعم وبر، پرسش اصلی این بود که افرادی که به منظور عقلانی‌سازی جهان اجتماعی، به باور دینی تمسک می‌جویند با جهان سکولار به مشکل برمی‌خورند. تقدس میثاق‌های دینی با نهادها و ارزش‌های اجتماعی و دینی سکولار، ناسازگار می‌شوند. در حقیقت، نزد وبر، مشکلی اصلی «سکولارشدن» یا «افسون‌زدایی»[5] (انتزابرونگ) جهان از رهگذر گسترش عقل‌باوری و مدرنیته است؛ بنابراین، مواجهه با مدرنیته (یعنی با سکولاریسم، عقل‌باوری و غیره)، اقتدار سنتی جهان‌بینی‌های دینی را تضعیف می‌کند و کارکرد سیاسی دین، بایستی با خودآیینی سیاست سکولار رقابت کند. این مسئله چه‌بسا به ظهور افراط‌گرایی دینی و/یا اشکال دیگر، حیات و فعالیت دینی که به‌شکلی انتقادی، به حیات سیاسی و اخلاقی سکولار می‌تازد، بیانجامد.

  رویکردی متفاوت به رابطۀ میان دین و سیاست از کار امیل دورکیم مایه می‌گیرد. ایدۀ دورکیم دربارۀ دین، این بود که دین نظمی اجتماعی می‌سازد که در خدمت شکلی از نظم اجتماعی است. دین کارکردی اجتماعی دارد، چراکه باورهایی منسجم و پیوسته به‌دست می‌دهد که از رهگذر آن، نظم اجتماعی حفظ می‌شود. از این چشم‌انداز نظری، وقتی نهادها و ایده‌های سیاسی شروع به تغییر شکل انسجام می‌کنند، این دو به ترکیبی مشکل‌آفرین بدل می‌شوند؛ بنابراین، سکولارشدن به مشکل قیاس‌ناپذیری ادعاهای ارزشی می‌انجامد، چراکه ساختار مناسبات اجتماعی را به شکلی متفاوت با نظام‌های دینی، عقلانی می‌سازد.

بنابراین، گرچه بنیادگرایی دینی و افراط‌گرایی دینی باهم فرق دارند، هر دو در واکنش به بحران معنای اجتماعی و اشکال انسجام ظهور می‌کنند. وقتی نیروهای اشکال سکولار، سامان‌دهی اجتماعی شروع به چندپاره‌کردن اشکال دینی یا مقدس انسجام می‌کنند، دین از کارکرد سیاسی خود محروم می‌شود. پس با ظهور نهادهای اجتماعی و سیاسی سکولار و در اثر فشارهای فرهنگی و اجتماعی که رهاورد فرایند سکولارشدن هستند، اشکال سنتی انسجام سیاسی به پرسش گرفته می‌شوند. جهان‌بینی‌های دینی به پرسش گرفته می‌شوند و رفته‌رفته بحران معنا رخ می‌دهد. بازگشت رادیکال به ارزش‌های دینی، به منظور ستیز با ظهور جهان‌بینی‌های سکولار، به موضوع بحثی مهم بدل شده و گاهی با توسل به خشونت تضعیف می‌شود.

همچنین، فروپاشی رابطۀ دین و سیاست ممکن است علت ظهور اشکال کمتر رادیکال، بازگشت به دین باشد. در جوامع لیبرال، مسائلی همچون سقط جنین، کوشش برای گنجاندن اخلاقیات مذهبی در مدارس دولتی و کوشش‌های مرتبط دیگر در جهت درهم آمیختن سیاست و دین نیز واکنشی به این فروپاشی معنای جمعی هستند. از آنجا که جوامع لیبرال، از رهگذر مدارا و جداسازی کلیسا و دولت، به تکثر جهان‌بینی‌ها میدان می‌دهند، چنین تصور می‌شود که نوعی فروپاشی انسجام اخلاقی رخ می‌دهد. ظهور محافظه‌کاری دینی و افزایش فعالیت و نفوذش -مانند سیاست ایالات متحده در دهه‌های آخر سدۀ بیستم و پس از آن- را  به‌عنوان واکنشی به این «چندپارگی» معنای اخلاقی، آن‌گونه که از سوی جهان‌بینی‌های دینی تجویز می‌شود، می‌توان دید.

 بااین‌حال، واکنش دینی به حیات سیاسی، همیشه سرشتی منفعلانه یا محافظه‌کارانه ندارد. جهان‌بینی‌های دینی و اخلاقی نیز می‌توانند حیات سیاسی را در مسیر ترقی دگرگون سازند. گاهی، این واکنش ابزاری، خطابی است که در قالب استدلال‌های سیاسی سکولارتر در می‌آیند، مانند جنبش حقوق شهروندی در ایالات متحده، آنگاه که قدرت واعظان در اجتماع‌های سیاه‌پوست در برانگیختن مخالفت با جداسازی نژادی، به‌طور خاص، مهم بود. نقد بنیادی نهادهای آغشته به جداسازی نهادی، همیشه سرشتی لیبرال داشت، اما وقتی به زبان دینی درآمد، به نیروی محرکی مؤثر بدل شد. به همین قیاس، آنچه در امریکای لاتین به «یزدان‌شناسی رهایی»[6] معروف است، شکلی تازه‌ای از آموزه‌های کاتولیسیسم در راستای ارائۀ بینشی سیاسی دربارۀ رهایی از رژیم‌ها و نهادهای سیاسی جبارانه در دهۀ 1970 است. 

بااین‌حال، در پایان، رابطۀ سیاست و دین عبارت است از آنچه می‌توان «کارکرد سیاسی دین» خواند: توانایی دین برای ارائۀ تفسیری بدیل از نظم اجتماعی و جهت‌گیرهای ارزشی سوژه‌ای که مناسبات اجتماعی و سرچشمه‌های اقتدار اخلاقی را مشروع می‌سازد. تا آنجا که میان جهان‌بینی‌های دینی و جهان‌بینی‌های سیاسی سکولار، ناهماهنگی وجود دارد، امکان بروز مشکلات اجتماعی برآمده از رابطه دین و سیاست، همواره دغدغه‌ای ماندگار است.

و نیز ببینید: اسلام و مدرنیته؛ کارآفرینان اخلاقی؛ سیاست و مسیحیت؛ دین و تضاد؛ افراط‌گرایی دینی

بیشتر بخوانید 

Durkheim, Emile. [1912] 1995. The Elementary Forms of Religious Life. Translated by K. Fields. New York: Free Press

Ferry, Luc. 2002. Man Made God: The Meaning of Life. Chicago: University of Chicago Press. Gauchet, Marcel. 1997. The Disenchantment of the World

Translated by O. Burge. Princeton, NJ: Princeton University Press

Gutierrez, Gustavo. 1988. A Theology of Liberation: History, Politics and Salvation. Rev. ed. Maryknoll, NY: Orbis

Hobbes, Thomas. [1651] 1974. Leviathan. Harmondsworth, England: Penguin

Neumann, Erich. 1999. Origins and History of Consciousness. New York: Pantheon

Spinoza, Benedict. [1670] 1951. A Theological-Political Treatise. New York: Dover

Weber, Max. 1963. The Sociology of Religion. Translated by E. Fischoff. Boston: Beacon Press

 [1] religion and politics

  [2] re     

[3] ligare

   [4] lex     

[5] disenchantment

 [6] liberation theology      

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید