دارودسته‌ها

   دارودسته‌ها [1]متشکل از اشخاصی جوان و متمایز از سندیکاهای جنایی سازمان‌یافته هستند که در حدود میانة قرن نوزدهم در امریکا پدیدار شدند و از زمانی که برای نخستین‌بار ظاهر شدند، همواره دغدغه‌ای برای رهبران شهری بوده‌اند. نخستین اثر پژوهشی جدی در مورد این موضوع، کتاب فردریک ترشر[2] با نام دارودسته[3] بود که در سال 1927 منتشر شد. از آن پس، پژوهش در مورد این موضوع مرسوم شده است. 

با اینکه به سختی می‌توان خلاصه‌ای از رویکردها دربارة دارودسته‌ها ارائه کرد، اما به‌نظر می‌رسد در مورد دو نکته اجماع وجود دارد. نخست، احتمال اینکه دارودسته‌ها در «اجتماع‌های غیرسازمان‌یافته» مشاهده شوند، بسیار بیشتر است. در این اجتماع‌ها، نهادها و گروه‌های محلی، در صورت وجود، اندکی برای راهنمایی و مقیدکردن ساکنان‌شان، به‌ویژه افراد جوان وجود دارد؛ بنابراین، آن‌ها به شیوه‌هایی «عرفی»تر رفتار می‌کنند. یک نتیجة فرعی فرضیة بی‌سازمانی این است که افرادی که در «اجتماع‌های سازمان‌نیافته» زندگی می‌کنند، احتمالاً عضو یک جمعیت اقلیت هستند، اکثریت آن‌ها را فقرا تشکیل می‌دهند (یا قطعاً ثروتمند نیستند) و ارزش‌هایی مبهم یا پرسش‌برانگیز دارند. دوم، تنها راه کنترل دارودسته‌ها، قطع تأمین عضو یا گسستن گروه‌هاست. تلاش‌ها برای سرکوب فعالیت دارودسته‌ای، اغلب با طیفی از هویج‌ها (برای مثال، برنامه‌هایی که جوانان را جذب گروه‌ها و سبک‌های مرسوم رفتار می‌کند) و چماق‌ها (برای مثال، مزاحمت پلیس و حبس) همراه‌اند. گاهی کل محله یا اجتماع در معرض ریسک، هدف این برنامه‌های ابتکاری هستند. در مواقع دیگر، دارودسته‌ یا اعضایش، مدنظر قرار می‌گیرند.

گرچه افراد محلی، گاهی به اجرای برنامه‌های مقابله با فعالیت‌های دارودسته‌ای کمک می‌کنند، اما معمولاً سازمان‌ها و کارشناسان بیرونی هستند که بیشترین مسئولیت ایجاد راهبردهای مداخله و انجام آن‌ها را برعهده دارند. علت این موضوع این است که بخش عمدة پول حمایت مالی از این برنامه‌ها را یک سازمان دولتی فدرال، ایالتی یا محلی می‌پردازد و ساکنان غیرمجرم درون «نواحی دارودسته‌ای نشین»، اغلب تصور می‌شود که تقریباً به اندازه داردوسته‌ها و اعضایشان مسئله‌ساز هستند؛ اگرچه ممکن است چنین باشد، اما بیشتر برنامه‌های مرتبط با داروسته‌ها مؤثر نبوده است. در برخی موارد، استفاده از تدابیر سرکوب‌گرانه در عمل، اعضای دارودسته‌ها را جسور می‌کند یا سبب می‌شود که دارودسته‌ها از نظر اشخاص جوان جذاب‌تر به‌نظر برسند. در موارد دیگر، فعالیت دارودسته‌ها زمانی تشدید می‌شود که اهداف آن‌ها جهت تضعیف فعالیت دارودسته­‌ا یا کمک به کودکان برای دورماندن از دارودسته‌ها اجرا شده‌اند، کاهش‌یافته‌اند یا اینکه تلاش‌های قانونی برای زندانی‌کردن اعضای دارودسته‌ها به مدت چند سال با شکست مواجه ‌شده و اعضای این گروه‌ها از زندان آزاد شده‌اند.

  در دهة 1990، احساس اضطرار برای مقابله با دارودسته‌های جوانان احیاء شد؛ این دلیل که بسیاری از جمعیت‌های اقلیت جدید، وارد نواحی شهری شدند و کودکان‌شان دارودسته‌هایی را شکل دادند که هم از دارودسته‌های شکل‌گرفته توسط گروه‌های قومی پیشین تقلید کردند و هم از آنان جدا شدند. با اینکه امروز، در مقایسه با پایان قرن بیستم، چندان چیزی در مورد دارودسته‌هایی چون «کریپ‌ها»[4] و «بلادها»[5] به گوش نمی‌خورد، اما این سازمان‌ها هنوز وجود دارند و دارودسته‌های جدید و اتحادهای جدیدی از دارودسته‌های محلی در قرن بیست‌و‌یکم پدیدار شده‌اند. دارودسته‌های امروزی که مسلح به سلاح‌هایی حتی بزرگ‌ترند و به‌ظاهر کمتر از گذشته نسبت به ویرانی‌های محلة خود نگران هستند، همه‌چیز را به خطرناکی و شاید با تبعیض کمتر، خشن‌تر از همتایان قرن بیستمی خود قلمداد می‌کنند.

  به‌لحاظ تاریخی، برخی دارودسته‌ها در محلة خاصی که چندین نسل از اعضای دارودسته‌ها به اعضای خانواده‌های خود و همسایگان نزدیک‌شان (برای مثال، در برخی دارودسته‌های اسپانیایی‌ها و چینی‌ها) پیوند خورده بودند، یک «سنت دارودسته‌ای» داشته‌اند؛ دسته‌های دیگر، مستقل‌تر بودند و به همان میزان، به جریان روزمرة اجتماعشان یا گروه‌های اداره‌شده توسط بزرگسالان آن پیوند نخورده بودند (برای مثال، دارودسته‌های متشکل از جوانان امریکایی آفریقایی‌تبار و این اواخر، مهاجران آسیایی). برخی، مانند بسیاری از دارودسته‌های سفیدپوست طبقة کارگر که ریشه در مناطق قومی قدیمی‌تر داشته‌اند، دارای سنت دفاع از محله‌شان در برابر «غریبه‌ها» هستند. برخی دیگر، همانند دارودسته‌های درگیر در معاملة مواد مخدر که با کریپ‌ها و بلادها وابستگی داشتند، بیشتر به‌عنوان یغماگر اجتماع‌شان شناخته‌شده‌اند تا مدافعان آن. تغییرپذیری‌های بسیاری پیرامون هریک از این الگوها وجود دارد و به‌طور حتم، گاهی دارودسته‌ها بیشتر حامی افرادی بوده‌اند که پیرامون‌ آن‌ها زندگی می‌کنند و گاهی دیگر، مردم را به‌‌عنوان گروگان‌هایی بالقوه در محلة خود نگاه داشته‌اند.

در قرن بیستم، تغییرات دیگری در دارودسته‌ها رخ داد. دختران اکنون به‌جای خدمت، به‌عنوان کمکی‌های مؤنث برای دارودسته‌های پسران، دارودسته‌های خود را شکل می‌دهند. دارودسته‌هایی نیز در حومه‌ها و حتی شهرهای کوچک واقع در مسافت‌های به‌نسبت دورتر از شهرهای بزرگ، سر برآورده‌اند. اکنون برخی دارودسته‌ها، بیش از هر زمان دیگری وارد فعالیت‌های غیرقانونی جدی شده‌اند؛ از نیروی مهلک برای تحکیم کنترل‌شان بر یک ناحیه، بیشتر از قرن بیستم، استفاده می‌کنند و نیز متحرک‌تر هستند. به‌طور خلاصه، تعداد و تنوع دارودسته‌ها افزایش یافته است و به‌نظر می‌رسد بخت کمی برای حذف آن‌ها از بیشتر اجتماع‌هایی که در آن ریشه کرده‌اند، وجود دارد. یک کارشناس خبره در پایان سدة بیستم، آنقدر در مورد آیندة یافتن هرگونه راهبرد مداخله‌ای کارآمد، نگران بود که دست‌کشیدن از تظاهر و تلاش برای کاهش فعالیت دارودسته‌ای در مراکز شهری بزرگ را توصیه کرد و گفت که درعوض، بر شهرهای کوچک‌تری تمرکز شود که دارودسته‌ها در آنجا تازه در حال ظهور هستند.

تا حدی که حق با کارشناسان دارودسته‌هاست (و شواهد فراوانی وجود دارد که می‌گویند ارزیابی‌ آن‌ها از گسترش دارودسته‌ها، چندان اغراق‌آمیز نبوده است)، پدیده مهمی در فرهنگ امریکایی جریان دارد. در آغاز، به‌نظر می‌رسد که فرضیة بی‌سامانی اجتماعی یا اشتباه است یا اکنون می‌توان آن‌را بسط داد تا تقریباً هرنوع اجتماع امریکایی را پوشش دهد. به‌ظاهر، تبیین دوم احتمال کمتری دارد. در حقیقت، روشنفکران امریکایی در پایان قرن بیستم و آغاز سدة بیست‌ویکم، تمایل داشتند تا فرهنگ امریکایی را (اگر نگوییم در کل فروپاشیده است) زهوار دررفته تلقی کنند، اگر آن‌را درکل فاسد قلمداد نکنند و به امور روزمرة آن بدگمان بودند، اما با وجود این، هم‌زمان، بیشتر امریکایی‌ها در حال نقل‌مکان به جا‌های کوچک و دورافتاده یا خارج از کشور نبوده‌اند و هدف آن‌هایی که این کار را انجام داده‌اند نیز، گریز از دارودسته‌های جوانان نبوده است.

تبیینی بدیل برای این امر وجود دارد که در زندگی مدنی امریکایی و در رابطه با جوانان امریکایی، چه‌چیزی در حال وقوع است. در اصل، ممکن نیست امور روزمره و ارزش‌های مدنی آنقدر که منتقدان اجتماعی تصور می‌کنند، زهوار دررفته باشد و مردان و زنان جوان، پسران و دختران، ممکن نیست آنقدر که ناظران گمان می‌کنند، مسئله‌ساز باشند. به‌علاوه، دارودسته‌های جوانان آنقدرها هم مخلوقی بیگانه نیستند که مردم اعتقاد دارند.

بنیان این روش بدیل، توجه به دارودسته‌های جوان مبتنی بر آثار دسته‌ای از پژوهشگران امریکایی است که ظهور انواع مختلف شکل‌های درهم‌گسیخته و نانوشتة ناآرامی مدنی (برای مثال، ازدحام‌ها، راهپیمایی‌های اعتراضی، تحریم‌ها و دارودسته‌ها) را در تاریخ اروپا مطالعه کرده‌اند. مشخص شد که تقریباً تمام تجلی‌های به‌ظاهر بی‌برنامه و آشفته، ناسازگاری همگانی و گروه‌های استفاده‌کننده از آن‌ها، به اندازه‌ای که بسیاری از اشخاص نظریه‌پردازی‌کرده و ترسیده‌اند، غیرعقلانی، بی‌سامان و تهدیدکننده نیستند. درواقع، این فعالیت‌ها ویژگی‌های مشترک بسیاری با فعالیت‌های انجام‌شده توسط گروه‌های متعارف‌تر دارند، نیازهای مشابهی را برای اعضایشان رفع می‌کنند و اعضاء را از اینکه به بزرگسالانی «عادی» تبدیل شوند، دلسرد نمی‌کنند. خط مرزی بین گروه‌ها، افراد و رفتار متعارف و نامتعارف، بسیار آشفته‌تر و ساده‌تر از آن چیزی است که تصور می‌شد.

به این دلیل که بسیاری از جوانان با مسن‌ترشدن، از دارودسته‌ها به «بلوغ می‌رسند». بیشتر افراد جوانی که در اجتماع‌های دارای دارودسته‌ها زندگی می‌کنند، به چنین گروه‌هایی تعلق ندارند، اگرچه ممکن است روابط بسیار خوبی با جوانان عضو دارودسته‌ها داشته باشند. بیشتر جوانانی که به دارودسته‌ها می‌پیوندند، به مجرمان حرفه‌ای تبدیل نمی‌شوند؛ در مقابل، آن‌ها بزرگ و از دارودسته‌ها خارج می‌شوند و وارد نقش‌های متعارف‌تر بزرگسالی، مانند «شاغل یا پدر یا مادر»، می‌شوند.

دارودسته‌ها با این چشم‌انداز فرهنگی ،به شیوه‌ای بسیار مهم و گویا تناسب دارند. در طول 200 سال گذشته، آن‌ها به‌گونه‌ای تغییر یافته یا حفظ شده‌اند که دیگر گروه‌های نامتعارف، تغییر کرده یا سامان یافته‌اند تا با فرهنگ بزرگ‌تر و متعارف‌تر «تناسب» یابند. آن‌ها این کار را به‌وسیلة ترکیب عناصر به اصطلاح شکل‌های اولیة اقدام شراکتی (برای مثال، کلاهبرداری‌ها و نزاع‌ها)، با انواع «واکنشی» اختلال مدنی (برای مثال، خصومت با «غریبه‌ها»، به‌ویژه بیگانگان قدرتمند، که ممکن است روش‌های مرسوم رسیدگی به امور را تهدید کنند) و این اواخر، انواع «مدرن»تر اقدام شراکتی (برای مثال، ناآرامی کارگری و اتحادیه‌ای) انجام می‌دهند که برای انباشت منابع و حقوق جدید برای گروه‌های آغاز‌کنندة اقدام، طراحی شده‌اند. دارودسته‌ها را نمی‌توان با اتحادیه‌های کارگری یا احزاب سیاسی مقایسه کرد. بااین‌حال، بسیاری از دارودسته‌های معاصر جوانان، از طریق شکل‌دادن اتحادهای گسترده و کسب پول‌های هنگفت از شراکت‌های مدرن تقلید می‌کنند، حتی با اینکه از بازار یا «حوزة» خود با نزاع‌ها و کلاهبرداری‌های به‌ظاهر «ابتدایی» دفاع می‌کنند. ترکیب انواع مختلف رفتار نامتعارف و حتی خشن در گروه‌های یکسان است که استفادة امریکایی‌ها از اقدامات اجتماع ازهم‌گسیخته را از اقداماتی متمایز می‌کند که تصور می‌شود، مورد استفادة اروپاییان هستند که آن‌ها را نسبت به همتایان اروپایی‌شان محافظه‌کارتر کرده که کمتر وضعیت موجود را آشفته می‌کنند.

دارودسته‌های امروزین جوانان، سنت اروپایی شکل‌دادن به گروه‌های غیرهمسن جوانان را با خود دارند. آن‌ها این کار را از طریق ارائة فرصت‌هایی به اعضای‌شان برای احساس حضور و اینکه ورودشان به‌عنوان «بزرگسالان» بالغ، برای عموم مردم که خیلی بزرگ‌تر و بالقوه بی‌تفاوت هستند، انجام می­دهند. اعضای دارودسته‌ها، همانند نوجوانان به‌طور کلی، به شکل فزاینده‌ای خود را به شیوه‌هایی همانند بزرگسالان ارائه می‌کنند، مانند پذیرفتن حق سلب زندگی، با وجود آماده‌نبودن برای پذیرش مسئولیت‌هایی که با پذیرش این‌گونه امتیازاتی همراه هستند؛ بنابراین، دارودسته‌های امروزین جوانان، در لباس سبک‌وار خود، اعلامیه‌های آیینی برادری، دیوارنوشته‌های کشف‌نشدنی شیوه‌های بسیار خشن و جمع‌آوری خام‌دستانه سرمایه، به‌وسیله کارفرمایان محلی، در یک معنای فرهنگی گسترده، تقلیدی بی‌رحمانه از انجمن‌های برادری سدة هیجدهم و نوزدهم هستند.

نکته اصلی، نادیده‌گرفتن فعالیت‌های خطرناک و آسیب‌ها و یا پذیرش جهان‌بینی‌های اعضای دارودسته‌ها نیست، بلکه نکته، درک شیوه‌هایی است که دارودسته‌ها و اعضای‌شان از طریق آن‌ها، در یک سنت طولانی و به نحوی تعجب‌برانگیز و محافظه‌کارانه در استفاده از خشونت گروهی و نمایش‌های خودستایانه در اماکن عمومی تناسب می‌یابند. همچنین، موضوع دیگر، شناسایی شیوه منحصربه‌فرد مهمی است که طی آن، جوانان از پس‌زمینه‌های بسیار متفاوت و انواع گوناگون اجتماع‌ها، بدون اینکه توسط اعضای بزرگسال برای پذیرش اجبارها و پیامدهایی که همراه با این مزیت‌هاست مهیا شده باشند، حقوق و امتیازهای بزرگسالان را بر متقبل شده­اند.

از آنچه در مورد رفتار دارودسته‌ها و اعضای دارودسته‌ها در محیط‌های متفاوت فهمیده می‌‌شود، می‌توان نتیجه‌گیری‌های متعددی در مورد رابطة بین دارودسته‌ها و اجتماع‌هایی که دارودسته‌ها ریشه در آن‌ها دارند، استخراج کرد. نخست، اجتماع‌های دارای جمعیت‌های به‌نسبت ثابت طبقة کارگر یا طبقة پایین و متوسط، دارودسته‌های کمتری دارند و دارودسته‌هایی که دارند به شیوه‌های مقیدتری عمل می‌کنند. دوم، اجتماع‌های دارای توانایی اقتصادی پایین‌تر یا بالاتر که ثبات کمتری در جمعیت‌شان دارند (یعنی، افراد به‌طور مکرر وارد اجتماع یا از آن خارج می‌شوند)، دارودسته‌های بیشتری دارند یا دارودسته‌هایی که دارند، کمتر به شیوه‌های مقیدشده عمل می‌کنند.

آشکارترین نکته در مورد رابطة بین دارودسته‌ها و اجتماع‌هایی که دارودسته‌ها در آن ریشه دارند، این است که ثروت و پایگاه افراد ساکن در آن، مهم‌ترین عوامل تعیین‌کننده چگونگی رفتار دارودسته‌ها نیست. آنچه بیش از همه اهمیت دارد، توانایی و اشتیاق بزرگسالان فعال از طریق گروه‌های غیررسمی، سازمان‌های داوطلبانه و کسب‌وکارهای محلی، برای مداخله‌دادن اعضای جوان خود به شیوه‌هایی سازنده‌تر در فعالیت‌های گوناگون است. این روش، مؤثرترین راهبرد برنامه مداخله در دارودسته‌هاست. این راهبرد، همه جوانان را «نجات نمی‌دهد»، بلکه گذار بین کودکی و بزرگسالی (نسبت به آنچه برای بسیاری از جوانان روی داده) را آرام‌تر و راحت‌تر می‌کند.

نکته هراس‌آور در مورد این ارزیابی، این است که علمای اجتماعی به تأکید اشاره کرده‌اند که این موضوع، از زمان مطالعه پیشگامانه فردریک ترشر، در مورد دارودسته‌های جوانان و بزرگسالان طی دهة 1920، در شیکاگو مصداق داشته است. از آن زمان به بعد، میلیون‌ها دلار در تلاش برای خلق راه‌های بیشتر و بهتر برای سرکوب فعالیت‌های دارودسته‌ها و هدایت آن‌ها برای پیمودن مسیر گذار به بزرگسالی، به شیوه‌ای متعارف‌تر صرف شده است. نکتة ظنزآمیز این است که هرچه راه‌های علاج‌ بیشتر و پرهزینه‌تر (که درنهایت آمد نیستند) پیشنهاد و آموزشده است، پاسخ -اینکه بزرگسالان جوانان را به شیوه‌هایی سازنده‌تر درگیر فعالیت کنند- همچنان نادیده گرفته می‌شود.

  دنیل جوزف مونتی[6]

  و نیز ببینید: خشونت

بیشتر بخوانید:

Cummings, Scott. 1998. Left Behind in Rosedale. Boulder, CO: Westview

Cummings, Scott and Daniel Monti. 1993. Gangs: The Origins and Impact of Contemporary Youth Gangs in the United States. Albany, NY: State University of New York Press

Matza, David. 1964. Delinquency and Drift. New York: Wiley

Monti, Daniel. 1994. Wannabe: Gangs in Suburbs and Schools. Oxford, England: Blackwell

———. 1996. “Gettin’ Right with Humpty: Or How Sociologists Propose to Break Up Gangs, Patch Broken Communities, and Make Scary Children into Conventional Adults.” Free Inquiry in Creative Sociology 24:133–43

———. 1997. “On the Relation between Gangs and Social Organization.” Free Inquiry in Creative Sociology 25:3–8

   [1] . Gangs

[2] . Frederic Thrasher

[3] . The Gang

[4] . Crips

[5] . Bloods

[6] . Daniel Joseph Monti

 

 

  

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید