برای انجام پژوهشهای سینمایی نیازمند نهادسازی فرهنگی هستیم
نشست نقد و بررسی کتاب «سینماسوزی در ایران» نوشته عباس بهارلو سهشنبه ۵ آذر ۱۳۹۸ با حضور سیدحسن حسینی (مدرس و کارشناس حوزه سینما) و دکتر عبدالله بیچرانلو (عضو هیئت علمی گروه ارتباطات اجتماعی دانشگاه تهران) در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.
در بخش اول این برنامه عبدالله بیچرانلو با اشاره به نقطه قوت این کتاب تصریح کرد: نگاهی که عباس بهارلو در آثار خود دارد، یک نوع نگاه تاریخی است. به همین دلیل آثار او، نقش مرجع دارند و کسی نمیتواند در پژوهشهای خود بینیاز از رجوع به آثار او باشد. برای پژوهش در حوزه سینما نیز، نیاز به تاریخ سینما داریم. این نوع کارها اطلاعات خام و اولیهای را که پژوهشگران برای پژوهش در رشتههای مختلف نیاز دارند، فراهم میکند و رویکردی که او دنبال کرده، به مطالعه در حوزه سینما در ایران کمک میکند. نگاه او درمجموع نگاه به تاریخ سینماست که خدمتی را به حوزه پژوهش و کمک به شناخت سینمای ایران میکند.
این عضوهیأتعلمی دانشگاه تهران در ادامه به نقطه ضعفی درمقابل نقطه قوت این کتاب نیز اشاره و اظهار داشت: این کتاب، سه مقطع مختلف را برای سینماسوزی در ایران برشمرده که دوره اول از ۱۲۸۸ ه.ش شروع شده، دوره دوم از دهه ۴۰ به بعد و در اعتراضات مردمی علیه نظام پهلوی و دوره سوم بعد ازانقلاب است که آخرین مورد سینماسوزی را سال ۸۷ دانسته است. اما آتشسوزی سینما رکس آبادان به عنوان مهمترین حادثه سینماسوزی در ایران، مرکز بحث است اما مسأله این کتاب آن است که تقریباً تحلیل اجتماعی، سیاسی و یا حتی اقتصادی از زمینهای که این اتفاقها در آن افتاده، به ما ارائه نمیکند. شاید بهارلو این کار را رسالت خود نمیداند و وارد حوزههای میانرشتهای نمیشود و صرفاً با رویکرد تاریخی، با هدف بیان روندها و رویدادها پیش رفته و بخش تحلیل را کار پژوهشگران دیگر دانسته است. اما ما انتظار داریم اگر کتابی درمورد سینماسوزی نوشته میشود، یک نگاهی هم به زمینههای اجتماعی و اقتصادی و وضعیت طبقههای اجتماعی آن دوره داشته باشد ولی نویسنده این کار را نمیکند. در واقع میتوان گفت تحلیل اجتماعی و تحلیل طبقهای از علل حادثه صورت نگرفته است. به دلیل آنکه نویسنده در ابتدای کتاب آن را کوششی برای ثبت و وارسی «منشأ و علل» میداند، بنابراین از این منظر، چنین نقدی به کتاب وارد است و ما صرفاً در حد اطلاعات و دادههای خام با کتاب مواجهایم. به زعم من، کتاب به این معنا خیلی نقشه و طرحی نداشته است. البته خود نویسنده به نوعی به آن اعتراف کرده و میگوید قرار بوده کاری صرفاً درمورد سالنهای سینما در ایران انجام شود و موضوع آتشسوزی از دل آن جدا شده و در قالب کتاب مستقل درآمده است. پس باید آن را در حد همان اطلاعات و دادههای خام ببینیم.
سید حسن حسینی مهمان دیگر این برنامه در ادامه با بیان اینکه انجام چنین پژوهشهایی، کار سختیست، گفت: از باب اینکه این کارها به صورت فردی انجام میشود و از طرف دیگر، نهادسازی فرهنگی نیز در این زمینه نشده است، انجام این پژوهشها کار سختی است. پیدا کردن اسناد و رفتن به آرشیو نشریات و روزنامهها به صورت کار فردی، نیازمند صرف تلاش و زحمت و وقت بسیاریست. از طرف دیگر این قبیل کارها، پارهای از ایرادات خود را نیز دارد. اینکه ممکن است در چنین کارهایی به مواردی برخورد کنیم که بخشی از کارهای آرشیوی را ندیده باشند و اسنادی را از نظر دور داشته باشند. مثلاً در مورد سینماسوزی سال ۴۸، وقتی آقای بهارلو به آن اشاره کرده، تعجب کردم که او «مجله ماه نو» را که یکی از سه نشریه سینمایی در آن سال است، جزء منابع کتاب ذکر نکرده است. مورد دیگر، روند فرهنگیِ ساختن مسجد به جای سینما است که در این زمینه یادداشتی طنزآمیز از آقای جمشید اکرمی در مجله فیلم و هنر که مهمترین مجله سینمایی ایران در آن سالها میباشد، وجود دارد که به نظر من جا داشته در این مقوله به آن اشاره شود که در منابع کتاب به آن اشاره نکرده است. این موارد همانطور که اشاره کردم، مربوط به جنس این قبیل کارهاست.
این کارشناس حوزه سینما درمورد ایرادات سهوی موجود در کتاب عباس بهارلو نیز افزود: در کار آقای بهارلو یکسری ایرادات سهوی نیز دیده میشود. مثلاً درمورد آتشسوزیهای ۱۴ آبان ۵۷ از نامهای خطاب به امیرعباس هویدا به عنوان نخستوزیر یاد میکند درحالی که در آن دوران، هویدا نه تنها نخستوزیر نبوده بلکه مطرود و برکنار نیز بوده است. او در این زمینه تأکید کرد که این موارد طبعاً مربوط به جنس کار است و ایرادی را به کتاب وارد نمیدانم و کتاب را همچنان شایسته تعریف و احترامی که بنده و همکارانم کردیم، میدانم.
حسینی درمورد تاریخنگاری سینما در غرب و مقایسه آن با روش تاریخنگاری این کتاب خاطرنشان کرد: مراد در این کتاب، همان ارائه اطلاعات (data) بوده اما اگر بخواهیم کمی بیرحمتر درمورد آن قضاوت کنیم، میتوان گفت که متد معمولی برای تاریخنگاری سینما وجود دارد که داگلس گامری ۴ مدل تاریخنگاری فیلم را ارائه کرده است. تاریخنگاری زیباییشناسی، تاریخنگاری فنی، تاریخنگاری اقتصادی و تاریخنگاری اجتماعی که این ایده همچنان در محیط آکادمیک غرب دنبالهرو دارد و اجرا میشود. بنابراین اگر بخواهیم از این منظر وارد شویم، این سوال پیش میآید که آیا این مدل ارائه اطلاعات وارد بحث تاریخنگاری میشود یا خیر و یا اینکه همان مقدمه و زمینهای برای پژوهشهای بعدی بوده است؟ او ادامه داد: مجدداً تأکید میکنم که این کار، کار پرزحمت و دشواریست و طبعاً بری از خطا و اشتباه نمیتواند باشد. این مسأله نه در میان پژوهشگران جوان و کمتجربه بلکه حتی پژوهشگری مثل حمید نفیسی که سنی از او گذشته و کتاب او را دانشگاه دوک منتشر کرده، این ایراد را دارد که اطلاعات خامی را که ارائه میشود مبنا و پایه قرار داده که این مبنا خیلی از وقتها به بیراهه میرود. نکته این است که این افراد تصور میکنند از «مصالح» و «لوازم» پژوهش بینیاز هستند. همانطور که میدانیم ما برای پژوهش هم به مصالح نیاز داریم و هم به ابزار. ابزار نظام تئوریک است اما مصالح، طبعاً خود فیلمها، اسناد و نشریاتیست که جمعآوری میشود. در این مدل پژوهشها اگر پژوهشگر خود را از مصالح پژوهشهای دیگر بینیاز بداند و صرفاً به مصالح خود اکتفا کند، دچار گمراهی و خطا خواهد شد. نه به این دلیل که این افراد در کار خود کوتاهی کردهاند بلکه این امر به دلیل آسیبهاییست که نظام پژوهشی ما دارد. به این معنا که کارها فردی انجام میشود و نهادسازی در این زمینه نداریم درنتیجه کمبودها و کسریها پیش میآید که این کمبودها طبعاً آثار خود را نشان میدهد.
گزارش از: فریبا رضایی