نقد کتاب «زمانی میان زمانها؛ امام، شیعه و ایران»
نشست گفتگو درباره کتاب «زمانی میان زمانها؛ امام، شیعه و ایران» تألیف لیلی عشقی و ترجمه احمد نقیبزاده دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۰ با حضور سجاد صفارهرندی (استادیار جامعهشناسی و رئیس پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی) و علیرضا بلیغ (استادیار فلسفه علم و تکنولوژی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی) ازسوی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.
در بخش اول این برنامه سجاد صفارهرندی، در توضیح چرایی اهمیت کتاب لیلی عشقی درباره انقلاب اسلامی ایران، گفت: کار خانم عشقی را میتوان به معنای وسیع کلمه از سنخ توضیحهای فرهنگی انقلاب قلمداد کرد که در آن، نقش فرهنگ عمومی، دیانت، روحانیت، باورها مردم، ارزشها و ... در انقلاب پررنگ است. منتها ویژگی خاصی که این اثر را از سایر تبیینهای فرهنگی انقلاب اسلامی متمایز میکند، این است که او این تبیین فرهنگی را در یک نظامی از مفاهیم و معانی کلی، دور و دارای فاصله از مفاهیم و معارف علوم اجتماعی مدرن ارائه کرده است. درواقع مهمترین ویژگی تمایز کار عشقی این است که او معتقد است فهم این انقلاب در گرو نظام رمزگان خاص خود میسر است. همین مسأله او را به پروژه معنویت سیاسی فوکو گره میزند. معمولاً در ژورنالیستهای اندیشه ما و کسانی که این مباحث را پیگیری میکنند، درک عمیقی از معنای معنویت سیاسی وجود ندارد و معنویت سیاسی را صرفاً حضور نیروی معنوی در سیاست تلقی میکنند. اشاره مختصری که فوکو به معنویت سیاسی دارد و عشقی هم آن را در این کتاب بسط میدهد، به این معناست که معنویت به مثابه سیاست تجربه میشود یا تحقق مییابد یا سیاستی که به مثابه معنویت اعمال میشود. این ترکیب، یک ترکیب وصفی است که معنویت و سیاست در آن، به هم گره خوردهاند. لذا کار عشقی از این جهت ممتاز و خاص است که سعی کرده با بهکارگیری نظام معانی و مفاهیم عرفان اسلامی به کنه این معنا نزدیک شود و از این جهت، بسط و تفسیری از مفهوم معنویت سیاسی را که فوکو خیلی سربسته مطرح کرده بود، ایجاد کند.
ویژگی مهم دیگر کار عشقی همچنان که خود او هم توضیح میدهد این است که، حرفش در مقام تبیین انقلاب نیست. تبیین اساساً سعی میکند اتفاق رخ داده را براساس زنجیرهای از روابط علت و معلولی جایابی کند. ولی عشقی این کار را نمیکند. او چیزی را از سنت فلسفه فرانسوی معاصر وام میگیرد و با رخداد عرفانی یا تجربه معنوی لقا یا دیدار که برای سالک در مسیر سلوک عرفانی رخ میدهد، ارتباط برقرار میکند. لذا مسأله، تبیین نیست بلکه مسأله، نزدیک شدن به تجربه رخداد است. اینکه رخداد چگونه برای تجربهکنندگانش و برای کسانی که در متن آن حاضر هستند، رخ میدهد. یعنی تلاش میکند حس و حال رخداد را در چارچوب مفاهیم عرفانی بازآفرینی کند.
کاری که خانم عشقی کرده، در جهت فهم رسمی از ماهیت انقلاب اسلامی است که با چارچوبهای عقیدتی و ایدئولوژیک رسمی سازگاری دارد و از این حیث مورد علاقه ما قرار گرفته است. اما برخی از وجوه کار او با چارچوب مألوف رسمی در مورد فهم و تبیین انقلاب چندان سازگار نیست. اگر بخشی از چارچوب اساسی فهم متعارف را نقش و حضور روحانیت و نظام فقاهت و دستگاه رسمی دین در فرآیند انقلاب بدانیم، اثر خانم عشقی از این حیث اتفاقاً نقطه مقابل این تلقی رایج است.
اگر یکی دیگر از ویژگیهای تحلیل و تبیین استاندارد را این بدانیم که برای واقعه انقلاب، نوعی تداوم قائل هستند و آن را یک فرآیند ناتمام و پایان نیافته و در مسیر شدن میبینند، کار خانم عشقی در این موضوع خیلی صریح و شفاف است. در واقع انقلاب به مثابه رخداد، با پایان جنگ تحمیلی، پذیرش قطعنامه و رحلت حضرت امام (ره) به پایان رسید و ما امروز، در فضای پس از رخداد هستیم. هرچند که این رخداد در ما به عنوان یک سالک، تغییری ایجاد کرده و برای ما تجربهای را رقم زده است اما نباید در مورد تداوم رخداد دچار بدفهمی شویم.
در بخش دوم این برنامه علیرضا بلیغ در تأیید مقدمه ذکرشده در ابتدای کتاب عشقی، آن را نوعی پدیدارشناسی انقلاب دانست و اظهار داشت: در مقدمه این کتاب توصیفی در مورد نحوه مواجهه خانم عشقی با انقلاب اسلامی آمده که در آن به تلفیقی از مفاهیم هستیشناسی غربی و نماهایی از تصورات شهودی شیعه اشاره میکند. بنده کار خانم عشقی را باتوجه به صبغه مطالعاتی او و نیز نشانههایی که در ارجاعات اثر است، از کارهای متعارف در حوزه جامعهشناسی انقلاب و یا حتی حوزه فلسفه سیاسی جدا میکنم و معتقدم کار خانم عشقی، به نحوی پدیدارشناسی انقلاب است. عشقی تلاش میکند به نحوی آزاد با مسأله مواجه شود. در پدیدارشناسی هرمنوتیک در مواجهه با رویداد، برای شناخت کل، وارد یک دوره هرمنوتیکی میشوید. عشقی برای اینکه بتواند رخداد انقلاب را به نحو خوبی روایت کند و مفاهیمی را استخراج کند که در این روایت کمک او باشند، به دالان تاریخ تشیع و تاریخ ایران وارد میشود و این همان، رفتن به آن کل است. پهنه آن کل، رفتن به دل تاریخ است تا بتواند از آنجا نقطه آغازی را برای این قضیه پیدا کند.
این نگرش پدیدارشناسانه با آن دوگانه حقیقت و دانش یا عالم و عارف ارتباط دارد. او به این نکته اشاره میکند که عالم حافظ حقیقت و عارف سالک آن است و به عبارتی در جستوجوی آن است و لذا اساساً نمیتواند به آنچه که هست، تکیه کند و همواره به حقیقتی که پشت ظواهر پنهان شده، رجوع میکند. سنت فقهی و فلسفی ما همین کار را با حقیقت میکند. عشقی با اشاره به این مطلب که حقیقت همواره نیمگفته است و چیزی از آن همواره باقی میماند، نوعی درک خاص ایشان از انسان است که خیلی در سنت پدیدارشناسی و عرفانی ما جایگاه دارد و آن این است که انسان، همواره ناتمام است. یعنی یک رابطه دوطرفهای بین ناتمامی حقیقت و ناتمامی انسان وجود دارد. او با طرح این دوگانه به نوعی جانب عارف را میگیرد که همواره در جستوجوی حقیقت است. پس امام در اینجا نقش واسط را ایفا میکند و زبان گویای حقیقت است. غیبت امام پس از دوره غیبت با این دوگانه طر شده عشقی سازگاراست. یعنی یک آینده وعده داده شدهای که به مثابه «نیمگفته حقیقت» همواره باید آن را تعقیب کرد. لذا تشیع از این حیث، به دنبال برهم بودن این نظم است.
استادیار فلسفه علم و تکنولوژی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی در بخش دیگر سخنان خود با بیان اینکه حضرت امام(ره) به همین مسأله ناتمام بودن حقیقت واقف بود، ادامه داد: حضرت امام خمینی (ره) به مثابه مظهر انقلاب، چیزی که بیان میکنند، زبان گویای حال مردم در وضعیت انقلابی است. چیزی که امام به خوبی درک میکند و شاید در بخش نظری کتاب به آن اشاره شده، همین ناتمام بودن حقیقت است؛ همین پیوندی که بین حقیقت و سیاست وجود دارد. یعنی امام به این نتیجه میرسد که با فراغت از صحنه سیاست و صحنه واقعیت، حقیقت قابل پیگیری نیست. بلکه دقیقاً در متن سیاست به معنای ظاهری کلمه است که حقیقت باید پی گرفته شود. منتها به تعبیری که خانم عشقی به کار میبرند، این سیاست به نحوی سیاست باطنی در برابر سیاست ظاهریست که صرفاً به رتق و فتق امور میپردازد. به عبارت دیگر، این سیاست باطنی را باید بنیان یک سیاست تازه درنظر گرفت.
گزارش از: فریبا رضایی