ادراک حکمت هنر اسلامی در امر احیا و توسعه هنرهای سنتی

ادراک حکمت هنر اسلامی در امر احیا و توسعه هنرهای سنتی

نخستین نشست از مجموعه نشست‌های مجازی «مطالعه ابعاد آموزش و پژوهش در هنرهای  سنتی ایران با رویکرد احیا و توسعه‌» با عنوان «ادراک حکمت هنر اسلامی در امر احیا و توسعه هنرهای سنتی»، دوشنبه 19 مهر 1400 با حضور محمدعلی رجبی و مهدی محمدی، محققان حوزه مطالعات حکمی هنر اسلامی، به‌صورت برخط برگزار شد.

در بخش اول این برنامه محمدعلی رجبی با واکاوی مفاهیم بنیادی حکمت هنر اسلامی تصریح کرد: خاستگاه هنرهای سنتی، فرهنگ دینی است. خصوصاً اگر‌بخواهیم منظورمان را از هنرهای سنتی به سمت هنرهای قدسی بکشانیم. علم، معرفت الله است و خداوند اولین معلم است. خداوند علم قرآن را آموخت که همه علوم در آن قرار دارد. انسان را نیز آفرید و به او، علم بیان یاد داد تا آنچه را که آموخته بود، بتواند تبیین کند. در فرهنگ‌های اسلامی و عرفانی علم، شناخت معلوم است و سیر از مقام معلوم به مقام محمود انسانی‌ست. چنین علمی را علم «کماهی» یا «حکمت اسلامی» می‌گویند. بنابراین حکمت اسلامی می‌شود بیان کلام حکیم؛ حکیمی که خود خداوند است.

کسی که احراز لیاقت می‌کند و به مقتضای وجود خود، سیر می‌کند و با حق پرده‌نشین می‌شود، بخشی از کلام خداوند را می‌گیرد که ما به او حکیم می‌گوییم. کسی که درواقع به لحاظ معرفتی به مقامی برسد که بتواند شایسته اسم «الحکیم» خداوند باشد. چنین علمی دیگر ساخته دست بشر نیست بلکه علمی‌ست که از سوی حق می‌آید و بشر می‌تواند مثل یک آینه، علم خداوند را منعکس کند. چنین علمی را نور می‌گویند که جای آن قلب است و قلب انسان چون عرش رحمان است، باید پاک نگه داشته شود تا بتواند این علم در آن جای گیرد.

 از طرفی دیگر هر تحقیقی مبتنی بر پرسشی‌ست و پرسش هم خودش، یک مقدمه معلوم می‌خواهد. پس سوالات بشر همیشه از چیزی‌ست که معلوم است و این معلوم، همان نور خداوند است که پرسشگر می‌خواهد در آن مسیر سیر کند. اینجاست که بحث تعلیم و تعلم، کلاس و درس و معلم آغاز می‌شود.

پژوهشگر حکمت هنر اسلامی با رد فلسفه‌خواندن آنچه که قبل از ظهور فلسفه در عالم اسلامی بوده است، افزود: آنچه که در عالم اسلام ماقبل ظهور فسلفه وجود داشت، فلسفه نبود، تفکر بود. تفکر به معنای نسبتی قلبی که مبنای آن، سیر و سلوک عملی بود. اما زمانی که فلسفه وارد می‌شود، فلسفه اسلامی شعبه‌ای از فلسفه به شمار می‌رود. بنابراین، تا قبل از آن ما فلسفه نداریم. آنچه که هست، حکمت نام دارد. مخصوصاً شاخه احتجاجات آن که بسیار مهم است.


در تاریخ فلسفه، خود هنر مقدم بر فلسفه هنر است چرا که هنرمند از همان ابتدا بدون پرسش از چیستی هنر، کار خود را انجام می‌داد اما در فلسفه همچنان بعد از گذشت چند هزار سال هم، می‌پرسند که هنر چیست؟. هنرمندان در طول تاریخ قبل از این پرسش هم بوده‌اند و کار هنری خود را انجام می‌دادند. هنرمند با حضور خود و پرسش‌های حضوری، در «کلّ» با حق دیدار می‌کند و سعی می‌کند همان را بسازد. در حکمت، «کلّ» با عمل، بر سالک مکشوف می‌شود. بنابراین آنچه که بر هنر اثرگذار است، همین پرسش‌های حضوری است که در دایره حکمت هنر می‌گنجد.

محقق حوزه مطالعات حکمی هنر اسلامی با تعریف حکمت به تجلی حقیقت جاری، هنر سنتی را تجلی اسماء حضرت حق خواند و عنوان کرد: هنر سنتی ریشه در قدیم دارد، به عبارت بهتر می‌توان گفت ریشه در اسم «القدیم» خداوند دارد که همه درس‌ها و جلوه‌ها در آن جمع است. این ما هستیم که باید قابلیت پیدا کنیم و آنچه که هست در ما تجلی پیدا کند که این مظهر اسم «الحیّ» خداوند می‌شود. از طرف دیگر، همانطور که سنت تاریخ دارد، از جایی آغاز شده و تا به امروز رسیده، برای آینده نیز خواهند ماند که در اینجا نیز، اسم «الباقی» حضرت حق ظاهر می‌شود.

رجبی به طورکلی هنرمند را در مقام الوهیت و زاهد قرار داد و خاطرنشان کرد کسی که کار هنری می‌کند، به همان میزان کار الهی انجام می‌دهد و همین باعث داوم هنرهای سنتی شده است.

در ادامه این برنامه، مهدی محمدی حکمت هنر اسلامی را بخشی از فلسفه هنر خواند و اذعان کرد: ممکن است گفتارهای متفاوتی در باب هنر تولید شود، بخشی به تاریخ هنر و برخی به نقد و ارزیابی آثار هنری بپردازد و یا گفتارهای در باب جامعه‌شناسی اثر هنری شکل بگیرد. در این میان، گفتاری وجود دارد که به مبانی نظری و فلسفی هنر می‌پردازد چه به صورت پیشینی و چه به صورت پسینی. این گفتار تحت عنوان فلسفه هنر قرار می‌گیرد. از نظر من حکمت هنر اسلامی بخشی از فلسفه هنر به طور عام است و در وجه مبانی نظری آن توضیح می‌دهد. حالا اینکه چرا می‌گوییم حکمت هنر اسلامی و نمی‌گوییم فلسفه هنر اسلامی، یک دلیل درون‌نهادی دارد که از خود حکمت اسلامی و فلسفه هنر ناشی می‌شود و دلیل دیگر، دلیل برون‌نهادی است و از ساختارهایی که بر عرصه هنر دینی گذشته، برمی‌آید. حکمت هنر اسلامی یا مبانی نظری تولید آثار هنری به صورت پیشینی را بررسی می‌کند و یا به‌صورت پسینی، ارزش‌های هنری نهفته در آثار هنری را تفسیر می‌کند. ما در بستر تمدن اسلامی، یک تحول مفهومی از فلسفه به حکمت داریم. در حکمت، همان مفاهیم فلسفه را مطرح کردند که بعدها تحت تاثیر تحولات غربی، آن نیز متحول شد و با گرفتن عناصری از تمدن غرب، نام حکمت هنر اسلامی را گرفت. بنابراین باید آن را بخشی از جریان فلسفه هنر در نظر بگیریم.


پژوهشگر فلسفه هنر اسلامی در ادامه، با ابراز مخالفت خود با الوهی دانستن محض مبنای هنرهای سنتی اظهار داشت: واقعیت این است که من خیلی اعتقاد ندارم که هنرمند لزوماً امر الوهی را بازتاب خواهد داد. هنر اسلامی لزوماً بازتاب امر الهی نیست. البته این به معنای نفی کامل این مسئله نیست و خیلی از آثار هستند که بتوانیم چیزی را در آن‌ها ببینیم اما قابل تعمیم به کل آثار نیست. اتفاقاً ذات هنر شاید برخی جاها ما را از امور الوهی جدا کند. ممکن است با تغییر نگاهمان، رویکردهای متفاوتی به مقوله هنرهای سنتی داشته باشیم که این رویکردها هرکدام می‌تواند، نتایج و لوازم متفاوتی را در رابطه با هنرهای سنتی با خود بیاورد. برای مثال نگارگری ما در دوران صفوی، در خدمت دربار بوده است. به‌گونه‌ای که شاهنامه طهماسبی تهیه می‌شود که به دربار سلطان سلیم عثمانی هدیه داده شود. یا وقتی برخی از قطعه‌نویسی‌ها را نگاه می‌کنیم، ممکن است داستان زندگی روزمره مردم در آن باشد. بنابراین ممکن است درباره برخی هنرهای سنتی بتوان مبانی حکمی را دید اما در خیلی از آثار شاید نتوان این تفسیر را داشت. الوهی دانستن صرف هنرهای سنتی، شاید در نگاه اول نوعی تمجید از هنرهای سنتی به نظر بیاید ولی ممکن است برخی از ظرفیت‌های هنرهای سنتی را در ادامه حیات در آینده نادیده بگیرد. واقعیت تاریخی جامعه ما فقط محدود به مبانی حکمی به معنای مبانی نظری اسلام نیست. هنرمندان آن موقع هم، مثل ما بودند. امورات دیگر و روزمره داشتند. من خوشحال می‌شوم که بگویم هنر سنتی ما تماماً بازتاب‌دهنده عناصر معنوی است ولی واقعیت‌های تاریخی در تمامی متونی که می‌خوانیم، این را نشان نمی‌دهد. مثلاً در دوران صفویه در قالب نگارگری تصاویری نمایش داده می‌شود که ممکن است حتی بخشی از روابط مگوی یک زوج را نشان دهد. پس هنرهای سنتی نمی‌توانند صرفاً بازتاب‌دهنده جهان‌بینی الهی و معنوی باشند. بهتر است بگوییم شاید این مبانی اسلامی قابل اطلاق به تمامی تاریخ هنر ما نباشند.

ما صاحب یک فرهنگ و تمدن چندوجهی هستیم. بنابراین اگر ما در مطالعه آثار هستیم، باید وجوه متفاوت این فرهنگ خود را هم در نظر بگیریم. فرهنگ و جامعه اسلامی ما دارای ارزش‌ها و ضدارزش‌های زیادی است که در بررسی هنر اسلامی باید به آن‌ها توجه کنیم.


گزارش از: فریبا رضایی



برچسب ها
از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید
سرمد ٢٥ آبان ١٤٠٠

لطفا برنامه این نشستها رو آدرس دهی کنید.پوستر برنامه ها رو در سایت قرار بدید تا علاقمندان بتونن در نشستهای آنلاین شرکت کنند یا دستکم بدونن از کجا زمانبندی و آدرس برگزاری رویداد رو بدست بیارن.

مدیر سایت ٢٥ آبان ١٤٠٠

با سلام- سعی در اطلاع‌رسانی کامل است. لطفا سایت پژوهشگاه را رصد فرمایید.