جداسازی مفرط
وقتی گروهی آنقدر جدا افتد که اعضایش بخت کمی برای تماس با غریبگان داشته باشند، آن گروه گرفتار جداسازی مفرط [1] است. درخصوص محل سکونت، جداسازی مفرط بدان معناست که احتمال زیستن اعضای گروههای مختلف در کنار هم، بیاندازه نامحتمل است. متخصصان ایالات متحده در وهلۀ نخست، به فواصل مکانی میان سپیدپوستان و سیاهپوستان توجه میکنند و نیز به الگوهای سکونتی جمعیت روبهرشد آسیاییها و امریکاییهای لاتینتبار نیز توجه فزایندهای دارند (برخی مطالعات نیز جداسازی بومیان امریکا را کاویدهاند). ازجمله نگرانیهای اصلی این واقعیت است که بسیاری از سپیدپوستان در محلههاییی که اعضای سایر گروهها هم هستند، زندگی نمیکنند. این شکل از جداسازی شهری در دیگر کشورها، ازجمله کانادا، انگلستان، فرانسه و آلمان نیز به ثبت رسیده است.
تشخیص جداسازی مفرط
در مطالعهای مشهور، در سال 1988، داگلاس مَسی[2] و نانسی دنتون[3]، 20 ملاک موجود برای جداسازی را گردآوری و پنجبُعد از جداسازی سکونتگاهی را شناسایی کردند: یکدستی[4]، معرضیت[5]، تراکم[6]، مرکزگرایی[7] و حلقهزنی[8]. «یکدستی»، به توزیع یک گروه در میان محلهها، بر اساس نسبتش از جمعیت اشاره دارد؛ بنابراین، اگر 10درصد جمعیت شهری خاص آسیایی باشند، پس 10درصد از هر محله باید آسیایی باشند تا جداسازی وجود نداشته باشد. «معرضیت»، به این احتمال اشاره دارد که اعضای گروهی خاص، شکلی از تعامل را با گروههای دیگر داشته باشند. «تراکم»، به مقدار فضایی که گروهی اقلیتی اشغال میکند، اشاره دارد؛ اگر گروهی اقلیتی اصولاً در معدودی محله زندگی کند، آنها بسیار متراکم هستند. «مرکزگرایی»، به میزان نزدیکی محل زندگی یک گروه به مرکز منطقۀ شهری اشاره دارد. در بسیاری از مناطق کلانشهری ایالات متحده، زندگی در حومهها (برخلاف زندگی در مرکز شهر)، با استاندارد بالاتر زندگی و دسترسی بهتر به مدارس با کیفیت و امکانات رفاهی پیوند خورده است. «حلقهزنی»، به میزانی که یک گروه خاص در محلههای همسایه یا همجوار زندگی میکنند، اشاره دارد. پژوهشگران به منظور اندازهگیری جداسازی، از دادههای سرشماری بهره میبرند، اصولاً بدین دلیل که این اندازهگیریها نیازمند شمارش بهلحاظ جغرافیایی تفصیلی از جمعیت (مانند محلهعل) هستند که در سرشماریهای دهساله گردآوری میشوند. بهطور خاص، سنجههای جداسازی، معمولاً توزیع گروههای مختلف در محلههای خاص منطقهای کلانشهری، متناسب با شمارش آن در کل جمعیت کلانشهر را بهحساب میآورند. محلهها اغلب در سرشماریها، برحسب «نواحی سرشماری» که 1500 تا 8000 نفر را در برمیگیرند، تعریف میشوند؛ هرچند گاهی در واحدهای جغرافیایی کوچکتر، مانند بلوکها و یا مجموعه بلوکها نیز تعریف میشوند. به منظور اندازهگیری هریک از این ابعاد که بهنوعی از 0 تا 1 مرتب میشوند، شاخصهایی شکل گرفتهاند. عدد صفر نشانگر یکپارچگی کامل در بُعدی خاص و 1 نشاندهنده آپارتاید یا جداسازی کامل در بُعدی خاص است. مسی و دنتون (1989)، مناطق کلانشهری مشمول جداسازی مفرط را مناطقی تعریف میکنند که در آن شاخصها دستکم در چهار بُعد از پنج بُعد از 0.60 فراتر میروند.
تا امروز، چنین مینمود که جداسازی مفرط، تقریباً انحصاری در مورد سیاهانی که در مناطق شهری خاصی از ایالات متحده اقامت دارند، بهکار میرود. گرچه در کشورهای دیگر نیز سیاهپوستان از سپیدپوستان جدا شدهاند، سطح این جداسازی به اندازۀ سطح آن در بسیاری از مناطق کلانشهری ایالات متحده، بالا نیست. جدول 1، فهرستی از مناطق کلانشهری ایالات متحده را که در آنها سیاهان از سپیدان جداشدهاند، برحسب سال بهدست میدهد. در سال 2000، میزان جداسازی در شیکاگو، کلیولند، دیترویت، میلواکی، نیوآرک و فیلادلفیا از 0.60 در هر پنج جداسازی فراتر رفته است. همچنین جای دارد که به مناطق کلانشهری که در آنها امریکاییهای افریقاییتبار، چنددهه گرفتار جداسازی مفرط شدند اشاره شود: بالتیمور، بوفالو، شیکاگو، کلیولند، دیترویت، گری، لسآنجلس، نیویورک و سینت لوئیس. در سال 2000، در دو منطقۀ کلانشهری نیز لاتینتبارها را از سپیدپوستان جدا کردند (لسآنجلس و نیویورک).
جدول 1: مناطق کلانشهری که امریکاییان افریقاییتبار را گرفتار جداسازی مفرط کردهاند، 1980-2000
2000
1990
1980
آلبانی، جورجیا
آتلانتا
بالتیمور
باتونروژ
بیومونت-پورت آرتور
بیرمنگام
بوفالو
شیکاگو
کلیولند
دایتون-اسپرینگفیلد، اوهایو
دیترویت
فلینت
گری
لسآنجلس- لانگ بیچ*
میلواکی
موبیل، آلاباما
مونرو، لسآنجلس
نیویورک*
نیوآرک
فیلادلفیا
سگینا-بیسیتی
سنت لوئیس
واشنگتن، دی.سی.
آلبانی، جورجیا
بالتیمور
باتونروژ
بومونت-پورت آرتور
بندر بنتون
بیرمنگام
بوفالو
شیکاگو
سینسیناتی
کلیولند
دیترویت
فلینت
گری
ایندیاناپلیس
کانزاس سیتی
لسآنجلس- لانگ بیچ
میامی
میلواکی
مونرو، لسآنجلس
نیواورلان
نیویورک
نیوآرک
اوکلند
فیلادلفیا
سگینا
ساوانا
سنت لوئیس
ترنتون
واشنگتن، دی.سی.
آتلانتا
بالتیمور
بافالو
شیکاگو
کلیولند
دالاس-فورت وُرث
دیترویت
گری
ایندیاناپلیس
کانزاس سیتی
لسآنجلس
میلواکی
نیویورک
نیوآرک
فیلادلفیا
سنت لوییس
* و نیز در سال 2000 جداسازی مفرط لاتینتبار-سپیدپوست داشته است.
علتها و معلولهای جداسازی مفرط
جداسازی مفرط امریکاییهای افریقاییتبار در بسیاری از مناطق کلانشهری ایالات متحده، تا اندازه زیادی، نتیجۀ نژادپرستی و تبعیض سپیدپوستان است (هرچند گروههای دیگر نیز ممکن است درگیر ورزههای مشابهی شوند). سپیدپوستان افزون بر اینکه از رفتن به محلهای که در آن سیاهپوستان اقامت دارند، تن میزنند، از محلههایی که معتقدند شمار سیاهپوستان آن بیشازحد زیاد شده است، بیرون میروند. ورزههای دیگری که در طول تاریخ در خدمت جداسازی و درنتیجه، جداسازی مفرط سیاهپوستان بودهاند، عبارتاند از: ورزههای تبعیضآمیز اعطای وام مسکن (بهعنوان مثال، برخی از بانکها به مشتریان سیاهپوست که درآمدشان با درآمد مشتریان سپیدپوست یکی است، وام مسکن نمیدهند)، خط قرمز محلهها (وام مسکن به برخی از محلهها -معمولاً محلههای سیاهپوستنشین- تعلق نمیگیرد)، اجارهندادن آپارتمان به مستأجران سیاهپوست در محلۀ سپیدپوستان، به این بهانه که آپارتمان خالی وجود ندارد، حملۀ خشونتآمیز به سیاهپوستانی که میکوشند به محلههای سپیدپوستنشین وارد شوند و تهدید آنها. گرچه تبعیض نژادی و قومی در بازار مسکن با تصویب «قانون اسکان منصفانه»[9] سال 1968 غیرقانونی شد، اما پژوهشها با ارائۀ شواهد اثبات کردهاند که در ایالات متحده گرچه تبعیض علیه اقلیتها تا اندازهای از میان رفته، اما همچنان پابرجاست. مناطق کلانشهری بزرگتری که در آن سیاهپوستان درصد زیادی از جمعیت را تشکیل میدهند و همچنین مناطق کلانشهری غرب میانه، بیشتر در معرض جداسازی مفرط هستند. تا به امروز، دو ویژگی شناختهشدۀ کلانشهر که با سطوح پایینتر جداسازی مفرط سیاهپوستان پیوند خوردهاند، عبارتاند از: نسبت اسکان جدید در منطقهای کلانشهری و نسبت نیروی کار شاغل در ارتش؛ چراکه این دو ویژگی کلانشهر ممکن است جداسازی مفرط را کاهش دهد؟ اهالی برخی محلههای قدیمیتر بیشتر سیاهپوستاند. برخی از محلههای دیگر، اغلب سپیدپوستنشین بوده و معروف به نامهربانی و خصومت با سیاهپوستان هستند. محلههای جدیدتر این شهرت از پیشموجود را ندارند و ازاینرو، گروهی درهمتر از ساکنان بالقوه را جذب خود میکنند و این امر به سطوح پایینتری از جداسازی میانجامد. حضور جمعیت بزرگی از نظامیان نیز جداسازی را کاهش میدهد، چراکه ارتش اغلب خود مسکن اعضایش را برمیگزیند و نژاد نقش کمرنگی در محل سکونتی که به ارتشیان میدهند، ایفا میکند.
در سال 2000، مجموع افریقایی-امریکاییهای مناطق کلانشهری که در جدول 1 فهرست شده است، 13.3 میلیون نفر بود، یعنی 38.5درصد کل جمعیت سیاهان ایالات متحده؛ بنابراین، جداسازی مفرط، بهوضوح بر سهم بسیار بزرگی از جمعیت افریقایی-امریکاییهای ایالات متحده اثر گذاشت. جداسازی مفرط، بیشازپیش امریکاییهای افریقاییتبار را از دیگر اعضای جامعه جدا میکند. همچنین جداسازی مفرط امریکایهای افریقاییتبار را در محلههایی متمرکز میکند که اغلب میزبان مسائل مرتبط با فقر، ازجمله در معرض جرم و جنایتبودن، دسترسی ضعیفتر به سلامتبانی، دسترسی ناکافی به حملونقل عمومی، نظارت ضعیف پلیس، خانههای ویران و زیر استاندارد، مدارسی نامناسب با منابع اندک هستند.
و نیز ببینید: مسکن؛ جداسازی قرارگاهی
بیشتر بخوانید
Denton, Nancy. 1994. “Are African-Americans Still Hypersegregated in 1990?” Pp. 49–81 in Residential Apartheid: The American Legacy, edited by R. Bullard, C. Lee, and J. E. Grigsby III. Los Angeles: UCLA Center for Afro-American Studies
Massey, Douglas S. and Nancy A. Denton. 1988. “The Dimensions of Residential Segregation.” Social Forces 67:281–315
———. 1989. “Hypersegregation in US Metropolitan Areas: Black and Hispanic Segregation along Five Dimensions.” Demography 26:373–92
Wilkes, Rima and John Iceland. 2004. “Hypersegregation in the Twenty-first Century.” Demography 41:23–36
[1] hypersegregation
[2] Douglas Massey
[3] Nancy Denton
[4] evenness
[5] exposure
[6] concentration
[7] centralization
[8] clustering
[9] Fair Housing Act