تکثرگرایی
تکثرگرایی[1]، به نظریهها و ورزههایی اشاره دارد که از گنجانش تفاوتهای انسانی و مدارا نسبت به آنها حمایت میکنند. این تفاوتها ممکن است سیاست، دین، هویت قومی-نژادی، سنتهای فرهنگی، زبان و یا چیزهای دیگر را در برگیرند. مطالعۀ تکثرگرایی در رشتههای دانشگاهی مختلف، متفاوت است. عالمان سیاسی تکثرگرایی را از ویژگیهای جامعهای باز و مردمسالار توصیف میکنند که در آن مردم آزادی سیاسی دارند، میتوانند نظر مخالفشان را ابراز کنند و میتوانند دولت را تحت فشار قراردهند. دینپژوهان تفاوتهای موجود در فرقهها و همچنین همکاری میان سنتهای فرقهای و یزدانشناختی متفاوت را بررسی میکنند. جامعهشناسان و انسانشناسان، بر تکثرگرایی فرهنگی و یا روابط متقابل میان گروههای متمایز -خاصه گروههای قومی، نژادی و یا گروههای فرهنگی- تمرکز دارند. رویکردهای مختلف آنها به بحثهای داغی در باب بهترین شکل مفهومپردازی و مطالعۀ تجربی تکثرگرایی انجامیده است.
بااینحال، این رویکردهای متفاوت به تکثرگرایی، یک وجه مشترک دارند و آن نگرانی راجع به این است که وقتی فرد یا گروه از مشارکت صلحآمیز در نظام سیاسی، سنتهای فرهنگی، دین یا دیگر ساحتهای حیات اجتماعی بازداشته میشود، چگونه مشکلات اجتماعی سر برمیآورند. همچنین، این رویکردهای گوناگون پرسشهای مشابهی را دربارۀ رابطۀ میان گروهها و جامعه، به مثابه یک کل، پیش میکشند. چگونه اعضای گروههای قومی، نژادی، دینی، فرهنگی، زبانی و سیاسی مختلف در جامعهای واحد مشارکت میکنند؟ آنها چگونه باید با یکدیگر، با دولت و با دیگر نهادهای اصلی دیگر ارتباط برقرار کنند؟ آیا جوامع فرهنگی، کانونی دارند که باید حفظ شود و اگر چنین است، چه کس یا گروهی گشودگی این فرهنگ به روی تغییر را تعیین میکند؟ بیشتر تحلیلهای مربوط به تکثرگرایی با فرضیههای تکثرگرایانه مشخصی همداستانند؛ برخلاف بنیادگرایی یا تمامیتخواهی، احساس کثرتگرایانه، معمولاً با این تلقی همراه است که تنوع ذاتاً خوب بوده و بایستی از فرهنگهای متمایز صیانت کرد. به دیگر سخن، پژوهش در باب تکثرگرایی، هم کاوشهای تجربی دربارۀ روابط گروهی و هم گزارههای هنجاری دربارۀ طریق «شایسته و بایسته» ارتباط گروهها با یکدیگر را شامل میشوند.
مفهوم تکثرگرایی در تاریخ ایالات متحده
هوراس ام.کالن، مهاجری که در اوایل سدۀ بیستم در دانشگاه ویسکانسین تدریس میکرد، نخستینبار اصطلاح «تکثرگرایی فرهنگی» را ابداع کرد. بر اساس دیدگاه بومیگرایانۀ غالب در آن زمان، مهاجران جدیدی که پا به ایالات متحده میگذارند، باید از رهگذر انطباق سفتوسخت با ورزههای اجتماعی و حتی در مسیر فرهنگ ملی واحد و عام[2]، «امریکایی» شوند. در سال 1924، کالن این اصطلاح را معرفی کرد و استدلالی رادیکال کرد: ملیتهای بیهمتا و پابرجای مهاجران، میتوانند در دموکراسی امریکایی، به شکلی هماهنگ همزیستی مسالمتآمیز داشته باشند. از آن زمان، تکثرگرایی در مقاطع گوناگون از تاریخ ایالات متحده، بسته به جریانهای تاریخی در رشتههای دانشگاهی، ایدئولوژی عامیانه، جنبشهای اجتماعی و شرایط جغراسیاسی معانی مختلفی به خود گرفته است.
جیمز مدیسون[3]، در دهة 1780، یکی از نخستین استدلالها را در دفاع از تکثرگرایی سیاسی اقامه کرد، آنگاه که مدعی شد تعدد جناحها مانع آن میشود که یکی از آنها بر سیاست امریکا چنبره زند؛ اما تنها در دهۀ 1950 بود که تحلیلگران، تکثرگرایی سیاسی را بهعنوان نظریهای در باب سیاست گروههای ذینفع باب کردند. آنها نظام سیاسی ایالات متحده را میانکنش مجامع شرکتی، اتحادیههای کارگری و دیگر سازمانها که از منابعشان به منظور اثرگذاری بر خطمشیگذاری بهره میبرند، تلقی میکنند. آنها باور دارند که این نظام، نمایندۀ شهروندان است، چراکه در آن قدرت و نفوذ میان بسیاری از گروهها توزیع شده است. مادامی که همگان به آرمانهای امریکایی خاص، مانند فرایند و تربیت مردمسالارانه وفادار باشند، تنوع ممکن است سیاست را شکوفا و حتی اصلاح کند. این دیدگاه در باب تکثرگرایی سیاسی و همچنین ایدههای عامیانه دربارۀ تکثرگرایی فرهنگی در آن زمان، در مقام حرف، تنوع را میستودند؛ بااینحال حول ارزشهای خاص ایالات متحده، نوعی اجماع اجتماعی را فرض میگرفتند.
در دهۀ 1960، در گرماگرم فعالیت جنبشهای اجتماعی داخلی که تبعیض را به پرسش گرفتند، استعمارستیزی در خارج و وضع قوانین جدیدی که مهاجرت از مناطقی مانند امریکاییلاتین را میسر میساخت، ایدئولوژی ایالات متحده دربارۀ تکثرگرایی به سمت دو دیدگاه متضاد -تکثرگرایی جماعتی[4] و تکثرگرایی لیبرال- تغییر جهت یافت. در تکثرگرایی جماعتی، گروههای قومی و نژادی منزلت و حقوق قانونی رسمی دارند و حقوق افراد تا اندازهای وابسته به گروههایی است که این افراد به آنها تعلق دارند. جنبش قدرت سیاهان و جداییطلبیاش، نمونهای از این دیدگاه است. برخی از منتقدان، این دیدگاه از تکثرگرایی لیبرال که در آن فردگرایی مردمسالارانه و برابری فرصتها اصول حاکماند، دفاع میکنند. آنها بر این باورند که دولت باید از تبعیض علیه گروههای قومی و نژادی جلوگیری کند، اما نباید این گروهها را کنترل کند و یا تفاوتهای بالقوه تفرقهافکنانۀ آنها را تأیید کند. به همین قیاس، تحلیلگران خطمشیها نگران هستند که برخی گروهها، بهویژه خانوادههای سیاهپوست فقیر نتوانند با فرهنگ ملی مشترک، همگون شوند. منتقدان تکثرگرایی لیبرال استدلال میکنند که این دیدگاه بر نارساییهای فرهنگی تمرکز میکند و در سطحی گسترده، مسائل مرتبط با نابرابری ساختاری را نادیده میگیرد.
تکثرگرایی کنونی، بر مدارای چندفرهنگی و ارزش تنوع فرهنگی پای میفشارد. این تکثرگرایی برخلاف نسخههای قبلی، حاکی از آن است که تعامل میانگروهی، برآمدهای سنجیدنی و مثبت بهبار میآورد. بهعنوان مثال، در دو پروندۀ مرتبط با تبعیض مثبت که به سال 2003، در دیوان عالی ایالات متحده، مطرح شد، دانشگاه میشیگان استدلال کرد که خطمشیهای نژادآگاهانۀ پذیرش بدنۀ دانشجویی متنوعی پدید آورده است که به محیط دانشگاهی بهتری میانجامد؛ دانشجویان زمانی که با دانشجویانی از پیشینههای متفاوت تعامل میکنند، بیشتر یاد میگیرند. برخی از منتقدان ترقیخواه، استدلال میکنند که تکثرگرایی معاصر بر هویت فرهنگی افراد، پای میفشارد و در عین حال، نگرانیها دربارۀ تبعیض نظاممند و بیعدالتی اجتماعی را کماهمیت میشمارند. برخی دیگر، این نگرش به تکثرگرایی را با نظم بینالمللی نولیبرال، جهانیشدن بازارهای سرمایه و محافظهکاری فزایندۀ ایالات متحده هماهنگ تلقی میکنند، چراکه معتقدند این تکثرگرایی از تنوع، به مثابۀ ابزاری برای رقابت اقتصادی بهره میبرد، نه برای انصاف بیشتر. منتقدان محافظهکار، نقش دولت در ارتقاء تنوع و یا سخنوری در باب آنرا صورت دیگری از تکثرگرایی جماعتی -اعطای امتیازات نامنصفانه به اقلیتها و زنان که اصولی مانند شایستگی را تضعیف میکند- میانگارند و آنرا به پرسش میگیرند.
حوزههای کنونی تمرکز پژوهشی
نظریهها و مطالعات تجربی راجع به تکثرگرایی و مشکلات اجتماعی آن، چشماندازهای متفاوتی را دربارة رابطۀ میان گروهها و جامعه بهدست میدهند. نظریهپردازان سیاسی، ساختارهای سیاسی کشورهای تکثرگرایی چون کانادا، هند و ایالات متحده را بررسی کردهاند و مدلهایی برای رابطه درست میان جمعیتهای فرهنگی و دولت مدرن بهدست دادهاند. برخی عالمان اجتماعی، از چشماندازی کلان، نحوۀ شکلگیری گروهها را میکاوند و نیروهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی گستردهتر، مانند نژاد و تمایزهای نژادی را که به نهادها شکل میدهند، بررسی میکنند. برای مثال، برخی دانشوران استدلال میکنند که ظهور مدرنیته و سرمایهداری غربی، به فرایندهای نژادیسازی که بهرهکشی از «دیگران» رنگینپوست که از قارۀ افریقا و امریکا آمده بودند، وابسته بود. برخی دیگر از پژوهشگران، به فرایندهای سازمانی شکلگیری گروههای قومی-نژادی، مانند مقولات نژادی پنجگانه که «ادارۀ مدیریت و بودجه ایالات متحده»[5] در سال 1977، برای گردآوری داده پدید آورد، اشاره میکنند. بااینحال، برخی دیگر از دانشوران، شکلگیری گروه و مشکلات اجتماعی مرتبط با آنرا از نزدیک، از رهگذر نگریستن به حدومرزها، شبکههای اجتماعی و هویتهای گروهها از منظر خودشان، بررسی میکنند. برای مثال، پژوهشهای مرتبط با گروههای قومی، بر فعالیت اقتصادی مهاجران و جامعهپذیری فرزندانشان و نیز تأثیر کلیساها، تمرکز جغرافیایی و جنبش تراملی، تمرکز میکنند.
حوزۀ پژوهشی رایج دیگر، به منابع و فرصتهای در دسترس برای اقلیتهای نژادی، زنان و دیگر طردشدگان تاریخ، نظر میافکنند. بسیاری از جامعهشناسان حضور و قشربندی گروههای اقلیت در بخشهای مختلف جامعه را مطالعه میکنند. بهعنوان مثال، نخبگان کنونی قدرت در ایالات متحده -یعنی آنهایی که مالک بانکها و شرکتهای بزرگ هستند، کارزارهای سیاسی را حمایت مالی و در دولت خدمت میکنند- در قیاس با دهۀ 1950، زنان، رنگینپوستان و مردان و زنان همجنسگرای بیشتری را در خود گنجانیدهاند، اما مردان سپیدپوست مسیحی هنوز هم غلبه دارند. اعضای جدید و قدیمی، معمولاً از خانوادههای ثروتمند میآیند و در مدارس خصوصی مشابهی درس خواندهاند. رویکرد مرتبط این را که چگونه سازمانها و قانون میتوانند حضور گروههای اقلیت را افزایش دهند، بررسی میکند. بهعنوان مثال، در قیاس با خطمشیهای نیروی کار که مدیران را مسئول جهتدادن به تنوع، مانند از رهگذر برنامههای تبعیض مثبت، مردان سیاهپوست و زنان بیشتری را به مقامهای مدیریتی وارد میکند تا تنوعآموزی که تلاش دارد سوگیری میان مدیران را به حداقل رساند.
و نیز ببینید: رؤیای امریکایی؛ همگونسازی؛ ملیگرایی سیاهان؛ نسبیگرایی فرهنگی؛ روششناسی مردمنگارانه؛ چندفرهنگگرایی؛ نخبگان قدرت
بیشتر بخوانید
Downey, Dennis. 1999. “From Americanization to Multiculturalism: Political Symbols and Struggles for Cultural Diversity in Twentieth-Century American Race Relations.” Sociological Perspectives 42:249–78
Gleason, Phillip. 1984. “Pluralism and Assimilation: A Conceptual History.” Pp. 221–57 in Linguistic Minorities, Policies and Pluralism, edited by J. Edwards. London: Academic Press
Gordon, Milton. 1981. “Models of Pluralism: The New American Dilemma.” Annals of the American Academy of Political and Social Science 454:178–88
Hollinger, David. 2000. Postethnic America: Beyond Multiculturalism. New York: Basic Books
Parekh, Bhikhu. 2000. Rethinking Multiculturalism: Cultural Diversity and Political Theory. Cambridge, MA: Harvard University Press
Parrillo, Vincent N. 2008. Diversity in America. 3rd ed. Thousand Oaks, CA: Pine Forge Press
Schuck, Peter. 2003. Diversity in America: Keeping Government at a Safe Distance. Cambridge, MA: Belknap Press of Harvard University Press
[1] Pluralism
[2] Americanized
[3] James Madison
[4] corporate pluralism
[5] Office of Management and Budget