پیشگویی خودواقعیتبخش
رابرت مرتونِ جامعهشناس اصطلاح پیشگویی خودواقعیتبخش [1]را در سال 1949 در کتاب نظریهٔ اجتماع و ساختار اجتماعی[3] ابداع کرد. این اصطلاح به این شکل تعریف شده است: «تعریف نادرست از موقعیت که رفتار جدیدی را برمیانگیزد که سبب میشود تصور نادرست اصلی به واقعیت بپیوندد». بهعبارت دیگر، انتظارات فرد دربارهٔ یک موقعیت سرانجام فرد را به انجام رفتاری رهنمون میشود که آن انتظارات تأیید کند. مرتون این مفهوم را با ذکر مثالی از بانک تخیلی «کارترایت میلینگویل»[4] توضیح داد. اگرچه این بانک بهلحاظ مالی وضعیت مناسبی دارد، داراییهای آن در کسبوکارهای متعددی سرمایهگذاری شده است. وقتی تعداد زیادی از سپردهگذاران در یک لحظه سپردههایشان را طلب میکنند، شایعه راه میافتد که بانک با مشکل مواجه شده است. در عرض چند ساعت، سپردهگزاران مضطرب سپردههایشان را از بانک خارج میکنند و آن بانک که از انجام تقاضای ناگهانی مشتریانش ناتوان است، درمانده میشود و اعلام ورشکستگی میکند. از اینرو، شایعهٔ اساساً نادرست و دروغ به رفتاری منجر میشود که به تحقق آن پیشبینی میانجامد.
روانشناسانی به نامهای رابرت روزنتال و لنور یاکوبسن ایدهٔ مرتون را با انتشار کتاب پیگمالیون[5] در کلاس درس[6] در سال 1968 تقویت کردند. آزمایش آنها ثابت کرد وقتی معلمان انتظارات بیشتری از دانشآموزانی پیدا میکنند که قبلاً موفقیت تحصیلی بالایی نداشتند، این انتظارات و رفتار متعاقب معلمان عملکرد دانشگاهی آن دانشآموزان را بهبود میبخشد.
پیشبینیهای خودواقعیتبخش در یک فرآیند گردشی اتفاق میافتد. در آغاز، یک مشاهدهگر کلیشهها و رفتارهای قالبی دربارهٔ یک گروه را درونی میکند. این باور کلیشهایشده سبب میشود مشاهدهگر مانند آن گروه رفتار کند. گروه آزمودنی متعاقب دریافت این نوع رفتار متمایز (هم مثبت و هم منفی)، اغلب بهمنظور تقویت آن کلیشهٔ موردانتظار واکنش نشان میدهد و از اینرو آن را «تأیید» و تقویت میکند. همچنانکه این گردش ادامه مییابد، این توجیه سبب ترغیب رفتار متمایز علیه اعضای گروه دیگر میشود و کلیشه، تعصب، و تبعیض همچنان باقی و پایدار میماند.
پیشبینیهای خودواقعیتبخش بهآسانی میتواند دانشآموزان را تحتتأثیر قرار دهد. اگر یک معلم این کلیشه را درونی کند که سفیدپوستها معدلشان بالاست، آسیاییها تیزهوشاند، و بچههای مهاجر و دیگر اقلیتها معدلشان پایین است، این باورها نحوهٔ رفتار معلم را با دانشآموزان شکل میدهد. اغلب بر حسب درونیسازی چنین کلیشههایی، معلمان متعصبانه با دانشآموزان رفتار خواهند کرد، بدون درک درست از اینکه دانشآموزان چه عملکردی دارند، زیرا انگیزهٔ چنین اعمالی از سطح ناخودآگاه بروز میکند.
نتیجهٔ پیشبینیهای خودواقعیتبخش رفتار نابرابر در مقابل اقلیتهای قومی، نژادی، دینی، و جنسی در طول تاریخ بوده است. کلیشههای گروهی مانند آنچه در مورد دانشآموزان معدل پایین اتفاق افتاد این است که این دانشآموزان نسبت به دیگر دانشآموزان میزان مشابهی از تعامل مثبت با معلم را دریافت نمیکنند. آثار پیشبینی خودواقعیتبخش در کلاس درس اغلب به دوران بزرگسالی دانشآموزان نیز کشیده میشود؛ موقعی که آنها وارد بازار کار میشوند و با کلیشهها و پیشداوریهای مشابهی روبهرو میشوند. این گردش ادامه پیدا میکند و اغلب به سطح موفقیت و بهرهوری آنها دامن میزند.
پیشبینیهای خودواقعیتبخش خیلی فراتر از مسیر شغلی و تجربهٔ دانشگاهی فرد اثرگذارند. کلیشهها در مورد اینکه کدام گروهها «مستعدتر برای زیرپاگذاشتن قانون»، «قهرمانان ورزشی بهتر»، و «رهبران شایستهتر»ی هستند، میتواند در اینکه کدام گروه بزهکارتر شود (یا بر اساس مظنونبودن به علت عضویت در آن گروه مورد بازجویی قرار بگیرند)، قهرمانان بهتری شوند (بهعلت ترغیب اضافی برای پرورش «مهارتهای ذاتیشان»)، یا بهعنوان رهبر انتخاب شوند (بهدلیل درک ویژگیهای گروه آنها) اثر بگذارد.
فرآیند گردشی پیشبینیهای خودواقعیتبخش (چه مثبت چه منفی) میتواند کنشهای شخص را در طول عمرش تحتتأثیر قرار دهد.
همچنین نگاه کنید به: ارزشهای فرهنگی؛ تبعیض؛ تعصب؛ نظریهٔ برساختگرایی اجتماعی.
منابع برای مطالعه بیشتر:
Brehm, Sharon S., Saul M. Kassin, and Steven Fein (2005). Social Psychology, 6th ed. Boston: Houghton Mifflin
Tauber, Robert T. (1997). Self-fulfilling Prophecy: A Practical Guide to Its Use in Education, Westport, CT: Praeger
[1] Self-Fulfilling Prophecy
[2] Jennifer M. Koleser
[3] Social Theory and Social Structure
[4] Cartwright Millingville
[5] مجمسهساز و شاه قبرس که عاشق مجسمهای شد که خودش ساخته بود و خدای آفرودیت به آن مجسمه جان بخشید؛ [م.]
[6] Pygmalion in the Classroom