بیهنجاری
بیهنجاری[1]
بیهنجاری به عملکرد نادرست یا فقدان نسبی تنظیم هنجاری در نهاد یا محیطی متراکم، از گروهها و اجتماعات گرفته تا کلیۀ جوامع و سرتاسر کرۀ خاکی، اشاره دارد. بخش عمدۀ مفهومپردازیهای پیرامون بیهنجاری بر فروپاشی هنجاری[2] تأکید میکند و این جنبه را برای فهم هر نوع بیهنجاری حیاتی میسازد. اهمیت بیهنجاری در تأثیرات و تأثرات ناشی از تنظیم ناکافی در باب آسیبشناسیهای فردی، گروهی، و جامعهای نهفته است. بدیندلیل و دلایل دیگر، بیهنجاری بخش جداییناپذیر بحثهای فلسفی و علوم اجتماعی پیرامون سرشت افراد و جوامع مدرن است. از اینرو، پژوهش مرتبط با بیهنجاری در رشتههای متعددی نظیر روانشناسی، جامعهشناسی، جرمشناسی، عدالت کیفری، و علم سیاسی اهمیت دارد.
بیهنجاری از نظر مدت، شدت، خاستگاه، و مکان متفاوت است. برخی از انواع و سنخشناسیهای اصلی بیهنجاری عناصر مکانی و زمانی نظیر بیهنجاریِ مزمن، حاد، ساده، سیاسی، اقتصادی، نهادی، فرهنگی، اجتماعی، و روانشناختی را در هم میآمیزد. اوضاع و احوال بیهنجاری محیطهایی ناپایدار و نامطمئن ایجاد میکند که در آن افراد در هماهنگی و همکاری و در تعیین اینکه از هنجارهای رسمی پیروی کنند یا هنجارهای غیررسمی، به دشواریهایی برمیخورند. عموماً، همۀ انواع بیهنجاری برای ماندگاری و پیشبینیپذیری روابط اجتماعی، عملکرد نهادها و گروههای جامعهای، و در ایجاد جرم و دیگر رفتارهای کجروانه و آسیبشناختی عواقب مهمی دارند. اگرچه گاهی به دیدۀ مطلقگرایانه بدان مینگرند، بیهنجاری پدیدهای نسبی با مدلولهای مکانی و زمانی خاص است.
امیل دورکم[6] (1858-1917)، که اصطلاح بیهنجاری را از فیلسوف فرانسوی ژان-ماری گویو[7] (88-1854) بهعاریت گرفته بود، مشهورترین کاربست تاریخی از بیهنجاری را بهدست داده است. گایو که طرفدار بینشی فردبنیاد از بیهنجاری بود، آن را وضع مثبتی میانگاشت که با استیلای جزماندیشی مذهبی و اخلاقی سر عناد داشت. اگرچه تفسیر دورکم برخی مشخصههای مثبت و شباهتهایی به بیهنجاری فردی گایو دارد، کار دورکم تا حدود زیادی منفی است و بر مسئولیت نهادهای اجتماعی و تغییرات جامعه در بروز بیهنجاری پای میفشارد. سویۀ کنشباور دورکم برای مقابله با جنبههای منفی اوضاع و احوال بیهنجاری، بر ترمیم و اصلاح نظام هنجاری جامعه با استفاده از نهادهای اجتماعی تأکید میکند. در ساحت دانشگاهی، کاربردهای دورکم از بیهنجاری مصداقی است از روششناسیهای جامعهشناختی پوزیتیویستی آغازین.
برای دورکم، بیهنجاری بهجای اینکه وضع اخلاقی یا روانشناختی فرد باشد، قضاوتی اخلاقی دربارۀ وضع جامعه و بنیادی برای تجویزهای هنجاری در خصوص تغییرات ضروری است. مفهومپردازیهای جامعهشناختی و علوم اجتماعی از بیهنجاری مشخصاً در همین نکته با همتایان روانشناختی و فلسفی خود تفاوت دارد. بیشتر دریافتهای جامعهشناختی کلان از بیهنجاری، این انگاشتشان را که اوضاع و احوال جامعهای واقعیتهایی مستقل و متمایز از ویژگیهای ذهنی و عاطفی و کنشهای افراد است، از آثار دورکم گرفتهاند. از این گذشته، این اوضاع و احوال از جمله بیهنجاری نسبت به افراد بیرونی است و رفتار افراد را مقید میکند. دورکم فرد مدرن را هستندهای دارای تمایلات طبیعی و خودخواهانه[8] ولی با مشخصههای ذاتاً اجتماعی میدانست که نیازمند پرورش و تنظیم است.
برخی جامعهشناسان بیجهت بر سویۀ فردگرایانۀ تلقی دورکم از طبیعت بشر پای میفشارند تا نظریههای کنترل، پیوند، و بیسامانی اجتماعی را بهمنظور بررسی کجروی فردمحورانه و نهادی بپرورانند. این تفاسیر از بیهنجاری با تمرکز جامعهای و کارکردی دورکم بر ضرورت اندامهای فرافردی برای مقابله با گرایشهای بیهنجاری که مدرنسازی با خود بههمراه دارد، ناسازگار است. نزد دورکم، سطوح بالای کنترل و تنظیم نیز مشکلآفرین بود. مفهومپردازیهای خُرد از بیهنجاری منحصراً بر نمودهای فردی، خاستگاهها، و تأثیرات بیهنجاری و نیز جنبههای سوژگانی[9] آن متمرکز است.
جامعهشناس امریکایی رابرت کِی مرتون[10] مفهومپردازی خود را از بیهنجاری از رهگذر بسط سنت جامعهشناسی کلان، که بهدست دورکم پایهریزی شد، پرورش داد. نزد مرتون، بیهنجاری نوعی ناهمترازی فرهنگی بین اهداف و هنجارهای فرهنگی است، با این تأکید که اهداف بر وسایل پذیرفتنی پیشی میگیرد. فرهنگی که یکپارچگی اندکی دارد، یکی از مؤلفههای اساسی ایجادکنندۀ توزیع الگومند و غیرتصادفی رفتار کجروانه بود. برخلاف تالکوت پارسونز[11] و دیگر کارکردگرایانی که قاطعانه از مهندسی اجتماعی[12] نهادها بهمنظور تنظیم موفقیتآمیز اهداف فردی و در نتیجه برآوردن غایات اجتماعی ازپیشمعین دفاع میکردند، مرتون این غایات و هنجارهای تنظیمگری ملازم آن را بهعنوان پیامدهای تجربی و محتملی که وابسته به تصمیمهای فردی و ساختارهای اجتماعی است، بررسی کرد. وقتی انتظارات نهادیشده راهبر رفتار نیست و افراد از هنجارهای تجویزی پیروی نمیکنند، برخی تصمیم میگیرند از وسایل تجویزنشدهای استفاده کنند که از ناهمترازی فرهنگ موجود میکاهد. به همین دلایل، نزد مرتون بیهنجاری به مؤلفۀ ماندگارتر جامعه تبدیل شده است.
و نیز ببینید: کجروی؛ هنجارها؛ تضاد نقش؛ فشار نقش؛ تغییر اجتماعی؛ سامانپاشی اجتماعی.
[1] anomie