بی‌خانمانی

  گروه‌های کوچکی که در اردوگاه‌های موقت به‌سر می‌برند، مردهای ژولیده‌مویی که قوطی زباله‌ها را برای یافتن غذا زیرورو می‌کنند، و زنانی جوان که با کودک‌شان بیرون از پناهگاه‌ها در صف ایستاده‌اند، به مناظر عادی شهرهای مهم جهان بدل شده‌اند. این رشد فراگیر بی‌خانمانی با جریان‌های اقتصادی، جمعیتی و فرهنگی که به «جهانی‌شدن» نامبردارشده، پیوند خورده است. جهانی‌شدن یعنی گسترش فعالیت‌های تولیدی و مالی بین‌المللی، تشدید مهاجرت و استیلای ایدئولوژی نولیبرال که از بازار آزاد در برابر مداخله دولت حمایت می‌کند. با وجود این، روشن است که این جریان‌های جهانی با اوضاع‌واحوال محلی در تعامل‌اند، به‌طوری که شمار و ویژگی‌های بی‌خانمانان[1] از کشوری به کشوری دیگر فرق می‌کنند. برای مثال، اگر ایالات متحده را درنظر بگیریم، باید از نمودها و همبسته‌های ساختاری و جمعیت‌شناختی خاص بی‌خانمانی در این کشور و نیز واکنش‌هایی که در قالب خط‌مشی عمومی برای حل این مشکل پایدار ظاهر شده‌اند، بپرسیم.

عوامل ساختاری و ویژگی‌های جمعیت‌شناختی

وقتی بی‌خانمانی به‌ شکلی معنادار در اوایل دهۀ ۱۹۸۰، بر سیمای سراسر شهرهای امریکا نقش بست، دو تفسیر متضاد سربرآورد. تفسیر نخست، تقصیر را بر گردن ویژگی‌های فردی مانند کم‌مایگی سرمایۀ انسانی (ازجمله تحصیلات و مهارت‌های شغلی پایین)، سوءمصرف مواد، بیماری‌ روانی و مجرمیت انداخت. تفسیر دوم، به تغییرات ساختاری گسترده در بازارهای کار و مسکن و بیمه اشاره کرد. بااین‌حال، امروزه عموماً پذیرفته شده که بی‌خانمانی نتیجه تعامل عوامل فردی و ساختاری است. عوامل ساختاری ما را در یافتن علت افزایش بی‌خانمانی در سال‌های اخیر، به‌ویژه در میان برخی گروه‌ها، یاری می‌کند؛ عوامل فردی ما را در شناسایی کسانی که بیش از دیگران در معرض بی‌خانمانی هستند و بیش از همه، در برابر بی‌خانمانی آسیب‌پذیر، کمک می‌کند.

عوامل ساختاری

 تغییرات اقتصادی

هنگامی که در دهة ۱۹۷۰ میلادی، به‌دلیل افزایش رقابت بین‌المللی و مجموعه‌ای از شوک‌های نفتی تولید در امریکا گرفتار رکود شد، شرکت‌ها شروع به بستن کارخانه‌های داخلی و ساختاربندی مجدد نیروی کار کردند و درنتیجه، کارگران بسیاری اخراج شدند و نرخ بیکاری بالا رفت. شغل‌های نوظهور به اتحادیۀ کارگری وابسته نبودند و بیشتر در حوزۀ خدمات کم‌درآمد و ناپایدار متمرکز شدند. موج مهاجرت، رقابت بر سر مشاغل بی‌نیاز از مهارت را خاصه در میان ساکنان کم‌سواد مناطق محروم افزایش داد. شکل ارزان‌قیمت کوکائین که «کراک» خوانده می‌شد، خیابان‌ها را پرکرد و شمار درخورتوجهی از اهالی مناطق فقیرنشین به مصرف و قاچاق این مادۀ مخدر روی آوردند، به‌طوری ‌که برخی از این افراد در برابر اعتیاد، مجرمیت و بی‌خانمانی آسیب‌پذیر شدند. در اوایل دهۀ ۱۹۸۰ و اوایل دهۀ ۱۹۹۰ و اوایل دورۀ پس از 11 سپتامبر، رکودهای اقتصادی ادواری بیکاری به‌ار آورد و شرکت‌ها را وادار ساخت تا برای ماندن در صحنۀ رقابت هزینه نیروی کار را کاهش دهند.

 کاهش هزینه‌های رفاهی

  هم‌زمان با این وضع‌وحال، به‌ویژه از اوایل دهۀ ۱۹۸۰، دولت رفاه نیز روبه‌افول گذاشت. درحالی‌که آسایشگاه‌زدایی گسترده از بیمارستان‌های روانی دولتی، چند دهه زودتر آغاز شده بود، بودجه‌ کافی برای ایجاد آسایشگاه‌های روانی محله‌بنیاد که قرار بود جایگزین آسایشگاه‌های روانی بزرگ شوند، تأمین نشد. درنتیجه، بسیاری از کسانی که در دهه‌های گذشته در بیمارستان‌های روانی بستری بودند، خدمات درمانی کافی دریافت نکردند و از خیابان‌ها، پناهگاه‌ها و زندان‌ها سر درآوردند. همچنین در اوایل دهۀ ۱۹۸۰، دولت فدرال به منظور پایین نگه‌داشتن سطح مزایای خانوارهای تحت پوشش برنامۀ اعانه به خانواده‌های دارای فرزند وابسته (ای.‌اف.دی.سی)، دست به اقداماتی زد و شرایط استحقاق مزایا را از رهگذر برنامه «درآمد تأمینی مکمل»[2] محدود کرد. بعدها، «قانون مسئولیت شخصی و توافق بر سر فرصت‌های شغلی»، مصوب ۱۹۹۶، «برنامۀ اعانۀ موقت به خانواده‌های نیازمند»[3] -برنامه‌ای که برای دریافت مزایای رفاهی، محدودیت زمانی تعیین کرده است و آموزش شغلی می‌دهد- را جایگزین ای.اف.دی.سی کرد. گرچه بسیاری از شرکت‌کنندگان این برنامه، شغلی پیدا کرده‌اند، اما شواهد حکایت از آن دارد که شماری زیادی از آن‌ها، شغل‌هایی یافته‌اند که نمی‌تواند آن‌ها را از فقر بیرون آورد.

 ناپدیدشدن مسکن‌های تهیه‌پذیر

کاهش مسکن تهیه‌پذیر و قطبی‌شدن و رکود اقتصادی و توقف خدمات رفاهی هم‌‌زمان شدند و درنتیجه، آسیب‌پذیری دربرابر بی‌خانمانی افزایش یافت. دولت فدرال که پس از این تحولات، در قیاس با اروپا و آسیا، به سرمایه‌گذاری خرد در حوزۀ اسکان عمومی بدل شده بود، با کاهش یارانه‌های اجاره و توقف پروژه‌های اسکان عمومی، از بازار مسکن اجاره‌ای پس نشست. هم‌زمان، نابرابری روزافزون درآمدها و رشد جمعیت -جریان‌هایی که در مناطق شهری بزرگ مشهودترند- و نوسازی مناطق شهری سبب بالارفتن اجاره‌ها شد. درنتیجه، شهرنشینان فقیر امریکا با بحران مسکن تهیه‌پذیر مواجه شدند.

اندازۀ تقریبی و ویژگی‌های بی‌خانمانان

 اندازه جمعیت

  پژوهشگران «مؤسسۀ شهرپژوهشی»[4]، در دو مقطع زمانی، وسعت مشکل بی‌خانمانی در امریکا را با استفاده از تعاریف و روش‌شناسی‌های مشابه تخمین زده‌اند. آن‌ها اشخاصی را که از خدمات امدادی خاص فقرای بی‌خانمان استفاده می‌کردند، شمردند و تعریف نسبی گسترده‌ای از بی‌خانمانی را به‌کار بردند؛ این تعریف، افرادی را در برمی‌گرفت که در خیابان یا در ماشین، محل کار یا ساختمان متروکه، سرپناه اضطراری یا انتقالی، هتل یا متلی که هزینه‌های آن با بُن سرپناه پرداخت می‌شد یا مکانی که پس از یک‌ماه بی‌آنکه کسی درخواست ترک آنجا را داشته باشد، به‌سر می‌برند. در شمارشی که در سال 1996، از بی‌خانمانان بزرگسال بهره‌مند از خدمات رفاهی انجام گرفت و تخمین‌زده شد که نزدیک ۸۵درصد کل بی‌خانمانان خیابانی را در برمی‌گیرد، بیش از ۸۴۲۰۰۰ بی‌خانمان در سراسر کشور، در یک مقطع زمانی شمارش شدند. مقایسۀ این شمارش با شمارش مشابهی که در سال ۱۹۸۷ انجام شد، نشان می‌دهد که به‌رغم رشد چشمگیر برنامه‌های رفاهی و رشد اقتصادیِ مستمر اواخر دهۀ 1990، جمعیت بی‌خانمان در این دوره ۹ ساله، کاهش نیافت و تقریباً در یک سطح باقی ماند. همچنین پژوهشگران با استفاده از پیمایش‌های ملی، برآورد کردند که هرساله 3.5 میلیون نفر بی‌خانمانی را تجربه می‌کنند.

  ویژگی‌های جمعیتی

جمعیت کنونی بی‌خانمانان ایالات متحده از نظر جنسیت، منزلت خانوادگی، نژاد و قومیت، سن و توانایی متنوع است. طبق داده‌های «مؤسسه شهرپژوهی»، نزدیک ۷۰درصد بی‌خانمانان مرد و ۳۰درصدشان زن هستند. همچنین نزدیک ۷۰درصد بی‌خانمان را مجردان، ۱۵درصدشان را بزرگسال دارای فرزند و ۱۰درصدشان را بزرگسالانی تشکیل می‌دهند که افزون بر کودک(ان) خردسال‌شان با یک یا چند نفر زندگی می‌کنند. بسیاری از پژوهش‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که حضور بزرگسالان دارای فرزند، در میان بی‌خانمان‌ها روز‌به‌روز پررنگ‌تر می‌شود. به نژاد و قومیت بی‌خانمانان که بنگریم درمی‌یابیم که سیاه‌پوستان، حضور زیاده پررنگی دارند و ۴۰درصد جمعیت بی‌خانمان را تشکیل می‌دهند، حال آنکه سهم‌شان از جمعیت فقیر بزرگسال، ۲۳درصد است. سپیدپوستان گرچه 51درصد جمعیت فقیر را تشکیل می‌دهند به نسبت جمعیت‌شان، با ضریب ۴۱درصد حضور کم‌رنگی در میان بی‌خانمانان دارند. لاتین‌تبارها نیز به‌رغم اینکه ۲۰درصد جمعیت فقیر را تشکیل می‌دهند، در جمعیت بی‌خانمانان حضور کم‌رنگی دارند (11درصد). بومیان امریکا به رغم اینکه دودرصد جمعیت فقیر را تشکیل می‌دهند، حضور پررنگی در جمعیت بی‌خانمان دارند (8درصد). گرچه این مطالعه آسیایی‌ها را شامل نمی‌شود، اما پژوهش‌های محلی از حضور کم آنان حکایت دارند. افرادی که در سن اشتغال هستند اکثر جمعیت بی‌خانمان بزرگسال را تشکیل می‌دهند؛ نزدیک ۸۰درصد جمعیت بی‌خانمان، بین ۲۵ تا ۵۴ سال سن دارند. بی‌خانمانی در میان سالخوردگان، احتمالاً به‌دلیل برنامه‌های تأمین اجتماعی، به‌ندرت وجود دارد؛ تنها دودرصد جمعیت بی‌خانمان‌ها، بالای ۶۵ سال سن دارند. الکل، مواد مخدر و مشکلات روانی در میان بی‌خانمانان رایج است و تنها یک‌سوم بزرگسالان بی‌خانمان، چنین مشکلاتی ندارند و بین ۲۵ تا ۴۰درصد با یک یا چند فقره از این مشکلات دست‌به‌گریبان هستند. بی‌خانمان‌های امروزی، درست مانند گذشته، بیشتر در مناطق شهری، به‌ویژه در محله‌های مرکزی شهرها جای گرفته‌اند.

واکنش عمومی نسبت به بی‌خانمانی

سیمای بی‌خانمانی به‌عنوان مشکلی اجتماعی در طول تاریخ دچار دگرگونی‌های بسیار شد. برای مثال، پیش‌تر تصور می‌شد، بی‌خانمانی مشکلی کوچک است که فقط بر مردهای مسن الکلی ساکن در محله‌های «ولگردنشین» سال‌های اول پس از پایان جنگ جهانی دوم اثر می‌گذارد. بااین‌حال، از اوایل تا اواسط دهۀ ۱۹۸۰، فعالان اجتماع‌های شهری، دربارۀ شمار روزافزون افراد ساکن در خیابان‌ها و پناهگاه‌های اضطراری ابراز نگرانی کردند.

چه چیزی تغییر در اهمیت بی‌خانمانی به‌عنوان معضلی اجتماعی را تبیین می‌کند؟ بی‌گمان شمار روزافزون بی‌خانمان‌ها و رؤیت‌پذیری آن‌ها مهم است؛ اما عوامل دیگری نیز دست‌اندرکارند. نخست اینکه، چه کسی بی‌خانمان می‌شود، اغلب بر وسعت و سرشت واکنش عمومی تأثیر می‌گذارد؛ نمونه‌اش بی‌خانمان‌شدن شمار فزاینده‌ای از زنان و کودکان در اواخر دهة ۱۹۸۰و ۱۹۹۰ بود. این واقعیت که بسیاری از اعضای این موج جدید بی‌خانمانی بیماری روانی داشتند، گرفتار برخی از اشکال سوء‌مصرف مواد مخدر بودند یا هر دو، بر نحوۀ نگریستن مردم به بی‌خانمانی تأثیر گذاشت.

  میزان و سرشت توجهی که مردم به بی‌خانمانان می‌کنند، از میزان مواجۀ مردم در زندگی روزمره با بی‌خانمانان و نیز ماهیت فضایی که در آن این دو گروه با یکدیگر مواجه می‌شوند، تأثیر می‌پذیرد. برخی از دانشوران استدلال کرده‌اند که واکنش عمومی به بی‌خانمانی، از استفادۀ ابزاری از فضایی که آ‌‌ن‌ها زندگی روزمره‌شان را در آن مدیریت می‌کنند و از معنای نمادین این فضا تأثیر می‌پذیرد. هنگامی‌که بی‌خانمانان بیشتر در «فضاهای حاشیه‌ای»[5] که ارزش اقتصادی، سیاسی یا نمادین اندکی دارد، روزگار می‌گذرانند، کمتر محتمل است که واکنش مقامات را برانگیزانند؛ اما وقتی آن‌ها به سوی «فضاهای اصلی»[6] -که مکان‌های مسکونی، تفریحی یا تجاری هستند- یا «فضاهای انتقالی»[7] -که کاربردی مبهم دارند یا در حال گذار به فضاهای اصلی هستند- روانه می‌شوند، محتمل‌تر است که واکنش‌ها را برانگیزند. وقتی‌ افراد بی‌خانمان وارد فضاهای اصلی یا انتقالی می‌شوند، احتمال دارد که دو واکنش مختلف را برانگیزانند. مقامات سیاسی و مأموران‌شان اغلب تلاش می‌کنند تا از طریق نظارت بر فضاهایی که بی‌خانمانان در آن‌ها روزگار می‌گذرانند، اجرای مقررات ضدتکدی‌گری و دیگر مقررات و برهم‌زدن فعالیت‌های عادی روزمرۀ آن‌ها، کنترل‌شان کنند یا رؤیت‌پذیری‌شان را کاهش دهند. شهروندان و بنگاه‌های تجاری نیز اغلب در فعالیت‌های طردکننده شرکت می‌کنند و به نیمبی‌گرایی (نه در حیاط‌خلوت من)، روی می‌آورند تا از ورود افراد بی‌خانمان یا مراکزی که به آنان خدمت می‌کنند، به فضاهای اصلی و انتقالی و استقرار در آن‌ها جلوگیری کنند.

  گفته شده که واکنش‌های هم‌دلانه با بی‌خانمان‌‌ها ثبات ندارد و در طول زمان، دست‌خوش فرازوفرود می‌شود. پژوهش‌ها نشان داده‌اند، هم توجه رسانه‌ها به بی‌خانمانی و هم مشارکت در فعالیت‌های داوطلبانه برای کمک به افراد بی‌خانمان در فصل تعطیلات و حوالی کریسمس و روز شکرگزاری، به اوج می‌رسد. همچنین گفته می‌شود از آنجا که بی‌خانمانی گستردۀ شهرهای امریکا ماندگار شده، دغدغه عمومی برای رفع فوری این مشکل به‌دلیل «خستگی از دلسوزی»[8] کم‌رنگ شده است. تلقی اندکی متفاوت بر آن است که این کم‌رنگ‌شدن دغدغه نسبت به بی‌خانمانان، نتیجۀ باور به «استمرار گریزناپذیر» بی‌خانمانی است. بنا به این استدلال، الزاماً این‌گونه نیست که عموم از هم‌دردی با بی‌خانمانی خسته شده باشند، بلکه دوام این مشکل سبب شد مردم باور کنند که بی‌خانمانی، وجه‌ ثابتی از جامعه شهری معاصر و نه مشکلی حل‌شدنی باشد. بااین‌حال، ظهور کارزارهای ملی و محلی برای «پایان‌دادن به بی‌خانمانی»، نشان ‌می‌دهد که دست‌کم برخی از شهروندان، تسلیم خستگی ترحم یا ناامیدی که اغلب با تداوم مشکلی اجتماعی همراه می‌شود، نشده‌اند.  

تلاش‌های خط‌مشی‌گذارانه برای حل بی‌خانمانی

  در سطح خط‌مشی‌گذاری، واکنش‌ به بی‌خانمانیِ مستمر، به‌طور کلی، به دست‌کم ۴ مقولۀ اغلب مرتبط باهم تقسیم می‌شود. نخست، واکنش «اضطراری» یا «سازگاری‌بخش» است که مطابق آن مقامات به منظور کم‌کردن دشواری‌های بی‌خانمانی، سرپناه‌ها و مراکز توزیع غذا را افزایش می‌دهند، بی‌آنکه در جهت کمک به افراد برای رهایی از خیابان، کار چندانی انجام دهند. این رویکرد مشخصۀ پاسخ اولیه به بی‌خانمانی در اوایل دهۀ ۱۹۸۰ بود. از درون این رویکرد، واکنشی «ترمیمی» سر برآورد که مجموعه‌ای از خدمات حمایتی را برای جبران کمبودهای فردی اشخاص بی‌خانمان فراهم می‌کند تا آن‌ها از جریان اصلی جامعه جانمانند یا بتوانند نقش‌شان را ایفا کنند. این رویکرد را در آغاز برنامه «زنجیره مراقبت»[9] که به‌وسیلة «وزارت مسکن و توسعه شهری ایالات متحده» دولت کلینتون به‌وجود آمد، اتخاذ کرد. این برنامه محله‌ها را تشویق می‌کرد تا از رهگذر درمان بیماری‌های روانی و معتادان مواد مخدر، ارائۀ مشاورۀ شغلی، مدیریت موردی[10] و برگزاری دوره‌های خانواده‌داری و فرزندداری، افراد را از سرپناه‌های انتقالی و اضطراری، به سوی مسکن‌های دائم هدایت کنند. سومین نوع، واکنش پیشگیرانه است و مقصود از آن، رفع علل ساختاری بی‌خانمانی از رهگذر گسترش مسکن‌های یارانه‌ای و تهیه‌پذیر، پرکردن شکاف‌های موجود در نظام‌ خدمات اجتماعی و افزایش مزایای شاغلانی است که دستمزد حداقلی می‌گیرند. این واکنش از سوی گروه‌های مدافع بی‌خانمانان و بسیاری از پژوهشگران حمایت شد و در «قانون امریکای بدون بی‌خانمان»[11]، مصوب جولای ۲۰۰۳، بازتاب یافت. خط‌مشی نهایی جرم‌انگاری بی‌خانمانی از طریق دستورهایی است که به پلیس این قدرت را می‌دهد تا هم بی‌خانمانان را به‌سبب فعالیت‌های معیشتی‌شان، مانند تکدی‌گری و خوابیدن در مکان‌های عمومی و هم خدمت‌رسانانی را که خدمات بهداشتی ارائه و در پارک‌های عمومی غذا توزیع می‌کردند، مؤاخذه کنند. صاحبان کسب‌وکار، اهالی منطقه و نمایندگان سیاسی آن‌ها در مناطقی که شمار زیادی بی‌خانمان را در خود جای داده، از این واکنش حمایت می‌کنند. 

تا به امروز، واکنش‌های «سازگاری‌بخش»، «ترمیمی» و «جرم‌انگارانه» مسلط بوده‌اند و رویکردی دوسویه، اما متناقض را پدید آورده که دو نتیجه دارد: عرضۀ شمار محدودی از خدمات که به افراد یاری می‌دهد تا در شرایط بی‌خانمانی به حیاتشان ادامه دهند یا از آن وضعیت بیرون بیایند؛ تمسک به اقدامات تنبیهی به منظور بازداشتن افراد از زندگی‌کردن در خیابان، به‌ویژه در فضاهای اصلی. بااین‌حال، کارزارهای اخیر برای پایان‌دادن به بی‌خانمانی شتاب گرفته‌اند. این کوشش‌ها بر اساس رویکرد «پیشگیرانه» به بی‌خانمانی («بستن در جلو») را با رویکرد ترمیمی («گشودن در پشتی» برای خروج از بی‌خانمانی) ترکیب می‌کند. درحالی‌که برنامه‌های پایان‌بخشی به بی‌خانمانی، هم تخصص حرفه‌ای درخصوص بهترین ورزه‌های خدمات اجتماعی و هم آگاهی گسترده‌تر از علل ساختاری را در خود می‌گنجانند، برآورد هزینه‌های پیشگیری از وقوع بی‌خانمانی در آینده و خارج‌کردن بی‌خانمان‌‌های موجود از خیابان، از رقمی که در حال حاضر برای حل این مشکل اختصاص یافته است، بسیار فراتر می‌رود. ازاین‌رو، تحقق هدف رهایی از بی‌خانمانی، به توانایی اعضای مشارکت‌کننده در جلب توجه عمومی به این مشکل و تأمین منابع کافی برای پیاده‌کردن تمام مؤلفه‌های طرح‌های بلندپروازنه‌شان بستگی دارد.

و نیز ببینید: کوکائین و کرک؛ صنعت‌زدایی؛ آسایشگاه‌زدایی؛ جهانی‌شدن؛ بی‌خانمانی جوانان؛ حاشیه‌ای بودن؛ فقر؛ نژاد؛ رفاه

بیشتر بخوانید

- Bunis, William K., Angela Yancik, and David A. Snow. 1996. “The Cultural Patterning of Sympathy toward the Homeless and Other Victims of Misfortune.” Social Problems 43:301–17

- Burt, Martha. 1992. Over the Edge: The Growth of Homelessness in the 1980s. New York: Russell Sage

- Burt, Martha, Laudon Y. Aron, and Edgar Lee, with Jesse Valente. 2001. Helping America’s Homeless: Emergency Shelter or Affordable Housing? Washington, DC: Urban Institute Press

- Koegel, Paul, M. Audrey Burnam, and Jim Baumohl. 1996. “The Causes of Homelessness.” Pp. 24–33 in Homelessness in America, edited by J. Baumohl. Phoenix, AZ: ORYX

- Lee, Barrett A. and Townsend Price-Spratlen. 2004. “The Geography of Homelessness in American Communities:Concentration or Dispersion?” City and Community 3:3–27

- Link, Bruce G., Jo Phelan, Michaeline Bresnahan, Ann Stueve, Robert Moore, and Ezra Susser. 1995. “Lifetime and Five-Year Prevalence of Homelessness in the United States: New Evidence on an Old Debate.” American Journal of Orthopsychiatry 64:247–354

- National Coalition for the Homeless. 2006. A Dream Denied: Criminalization of Homelessness in U.S. Cities. Washington, DC: National Coalition for the Homeless

- Shinn, Marybeth and Colleen Gillespie. 1994. “The Roles of Housing and Poverty in the Origins of Homelessness.”American Behavioral Scientist 37:505–21

- Snow, David A. and Leon Anderson. 1993. Down on Their Luck: A Study of Homeless Street People. Berkeley, CA: University of California Press

- Snow, David A. and Michael Mulcahy. 2001. “Space, Politics, and the Survival Strategies of the Homeless.” American Behavioral Scientist 45:149–69

- Wright, James D., Beth A. Rubin, and Joel A. Devine. 1998. Beside the Golden Door: Policy, Politics, and the Homeless. New York: Aldine de Gruyter

  [1] homelessness     

[2] Supplemental Security Income 

[3] Temporary Assistance for Needy Families

 [4] Urban Institute

 [5] marginal spaces

 [6] prime spaces

[7] transitional spaces

[8] compassion fatigue

[9] Continuum of Care

[10] case management

[11] Bring America Home Act

 

 

  

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید