بدنمایی نژادی
بدنمایی نژادی[1]، رصد مضاعف اعضای گروههای اجتماعی خاص یا اجرای گزینشی مقررات، هنجارها و قوانین در مورد آنهاست. رصد مضاعف یا اجرای گزینشی مقررات، سبب افزایش این احتمال میشود که سطح مجازاتها و تنبیههای این گروهها، از آنچه -با توجه به سهمشان از جمعیت- انتظار میرود، بالاتر است. اثر انباشتی این سطوح بالاتر، این تصور را به ذهن متبادر میکند که این گروهها بیش از سایر گروهها، مستعد کجروی هستند. این اجرای گزینشی مقررات، برخی را به پیوندزدن نوعی فرهنگ فقر یا کجروی به این گروهها سوق میدهد. بدنمایی نژادی که شکلی ظریفتر از نژادپرستی است، افزون بر ایالات متحده، در کشورهایی چون انگلستان، فرانسه، ژاپن، آلمان، مکزیک، روسیه، سودان و زیمبابوه رخ میدهد.
در سراسر ایالات متحده، شواهدی از انتخاب نظاممند غیرنخبگان نژادی و قومی برای تنبیههای متمایز وجود دارد. درحالیکه بیشتر پژوهشها و دغدغههای اخیر، بر پلیس و جرم متمرکز شدهاند، تاریخی طولانی و مستند از بدنمایی نژادی وجود دارد. کوششهای مستمری که به رهبری «اتحادیۀ آزادیهای مدنی امریکا (ای.سی.ال.یو)»[2] صورت گرفت، به طرح دعاوی متعدد، وضع مجموعهای از قوانین و تغییرات پرشمار در خطمشیها انجامید. شوربختانه، مادامی که بدنمایی نژادی مشکل تلقی شود نه علامت، امید چندانی به حل آن نمیرود. درمان بدنمایی نژادی، مانند درمان سرفۀ فرد سیگاری، درمان علائم است. بدنمایی نژادی، بخشی از مشکلی بزرگتر و ریشهدارتر در فرهنگ غربی است.
در بحث داغ دربارۀ بدنمایی نژادی، بایستی توجه داشت که بیشتر امریکاییها، هم نخبگان نژادی و هم غیرنخبگان، همداستانند که نژادپرستی امری ناپسند است، بقایای نژادپرستی همچنان پابرجایند و قوانین و اجرای آنها بایستی بهلحاظ نژادی بیطرفانه باشند. اینکه افراد و گروهها تا کجا این بیطرفی را مدنظر دارند، به این بستگی دارد که خود را در کدام سوی تقسیمات نژادی مییابند. بهعنوان مثال، سال 1995، در محاکمه اُ. جی. سیمپسون[3]، بسیاری از نخبگان نژای نظام عدالت کیفری را منصفانه تلقی کردند، حال آنکه بسیاری از غیرنخبگان نژادی این نظام را نامنصفانه انگاشتند. بیشتر غیرنخبگان نژادی، یقین دارند که پلیس، دادگاهها و قوانین، به نحوی نامنصفانه اعضای گروه شان را هدف قرار میدهند، به نحوی نظاممند محدودشان میکنند و بهطور مرتب آنها را میآزارند. در مقابل، بیشتر نخبگان نژادی یقین دارند که تنها در پناه پلیس، دادگاه و قوانین میتوانند از خطرهای فروطبقهای ستیزهجو و مجرم در امان باشند.
گرچه ممکن است عوامل مختلفی مسبب این تفاوتها باشند، ولی نیروی رسانۀ خبری را نمیتوان نادیده گرفت. بهنظر میرسد که شواهد از بدنامسازی غیرنخبگان نژادی خبر میدهند. بهویژه، سیاهپوستان و لاتینتبارها، احتمال بیشتری دارد که مجرم معرفی شوند تا قربانی یا چیزی مثبتتر. این انواع سوگیریهای ادراکی، هنگامی که غیرنخبگان نژادی با این نظام حقوقی مواجه میشوند، پیامدهای هولناک و منفی دارند؛ بنابراین، هم سیاهپوستان و هم لاتینتبارها، احتمال بیشتری دارد که به صرف عضویتشان در گروههای نژادی غیرنخبه، توقیف شوند، تحت پیگرد قرار گیرند و به ارتکاب جرایم پیشپاافتاده متهم شوند.
این انواع مختلف مشاهدات، به ایالات متحده محدود نمیشوند، بلکه در سطح جهانی با تبعیض نژادی و قومی پیوند خورده است. برای مثال، در پژوهشهایی که در افریقای جنوبی انجام شد، آوردهاند که چگونه نخبگان نژادی با کوچکشمردن برتری غیرنخبگان نژادی، برتری خود را بزرگ جلوه میدهند. درنتیجه، درحالیکه آنها خود را برتر میانگاشتند، غیرنخبگان نژادی را آزمند، تنبل، بیبندوبار، کجرو، بیادب، بیمسئولیت، وابسته و عقبمانده توصیف میکردند. گذشته از این، چنان که در روسیه میتوان دید، وقتی نخبگان نژادی بر دستگاه پلیس نیز سلطه دارند، نگرشهایی از این دست میتوان به اجرای گزینشی مقررات، افراطگرایی و نابردباری قومی بیانجامد.
از 11 سپتامبر سال 2001 به این سو، در سطح جهانی، ترس از مهاجران و دشمنی با آنها افزایش یافته و در بسیاری کشورها ازجمله بلژیک، دانمارک، انگلستان، فرانسه، ایتالیا و هلند، بیگانههراسی ظهور کرده است. بیگانههراسی برآمده از 11 سپتامبر، پلیس، عرفها و دیگر نهادها را واداشت که اعراب و مسلمانان، بهویژه مردانشان را با این فرض که آنها برای امنیت ملی تهدید بهحساب میآیند، در فرودگاهها و دیگر گذرگاههای مرزی هدف قرار دهند.
در فرهنگ سازمانی، برخی واژههای رمزگون بدنمایی نژادی را بازمیتاباند. ارتقاها و پیشنهادهای شغلی، به شکلی بیان میشوند که در ظاهر بیطرفانه بهنظر آیند، اما درواقع سوگیری نژادی گروه مسلط را بازمیتابانند. طرفهای درگیر برآن هستند که وقتی میگویند که فلان داوطلب «آماده» است و دیگری ممکن است «خطرناکتر» باشد، «منافع» شرکت و فرد را بازمیتابانند. اغلب داوطلبان برآن بودند که غیرنخبگان نژادی، بیشترین خطر را دارند و نخبگان نژادی بیش از همه، هنگام مواجهه با آنها احساس ناراحتی میکنند. بدنمایی نژادی در استخدام، ممکن است پیچیدهتر باشد؛ یعنی مدیران (قطعنظر از نژاد) احتمال بیشتری دارد که سپیدپوستان را استخدام کنند تا سیاهپوستان. افزونبراین، مدیران غیرسیاهپوست (مانند آسیایی، سپیدپوست و لاتینتبار)، در قیاس با مدیران سیاهپوست، به شکل معناداری از میان سیاهپوستان کمتر نیرو میگیرند. درحالیکه پژوهشگران به شکافهای نژادی گستردهتر در جنوب اشاره میکنند، همۀ مناطق و فروشگاهها این الگوها را بازمیتابانند. همچنین، بدنمایی نژادی بر تلاش سیاهپوستان اعانهبگیر، در راستای یافتن شغلی ماندنی و باامنیت، اثر منفی میگذارد. کارگران سپیدپوست، بیش از همه از برنامههای «گذار از اعانه به کار»، موقعیت حومهای کارفرما، مهارتها یا سطح درآمد بالاتر بهرهمندند. در مقابل، یارانههای خصوصی یا دولتی، برخی از این تفاوتها را هم برای کارگران سیاهپوست و هم برای کارگران لاتینتبار از میان برده است. همچنین، غیرنخبگان نژادی ممکن است بیش از همتایان سپیدپوستشان، درزمینۀ ارتقای شغلی، مورد موشکافی انتقادی قرارگیرند؛ بنابراین، به شکلی ضمنی، درخصوص غیرنخبگان نژادی، فرض را بر گناهکاری و بیکفایتی میگذارند و در مقابل، درخصوص نخبگان نژادی فرض را بر بیگناهی و کفایت میگذارند. نبرد همیشگی فرد برای اثبات سزاواری احترام، شغل، مسکن، پذیرش، ارتقای شغلی و غیره، معرف تلاش برای کسب مشروعیت است.
در خردهفروشیها، مأموران حراست و کارمندان فروشگاه، ممکن است مرتکب بدنمایی نژادی شوند، چراکه آنها بیش از مدیران، گرایش به توجه به نژاد مشتریانشان دارند. در این اماکن، غیرنخبگان نژادی بیشتر تحت نظرند و ازاینرو، محتملتر است که بازداشت شوند؛ بنابراین، «خرید سیاهپوستی»[4]، نوع دیگری از بدنمایی نژادی، ممکن است به افزایش احتمال دستگیری سیاهپوستان بیانجامد، حال آنکه زیرنظر نگرفتن سپیدپوستان این تصور را به ذهن متبادر میکند که سپیدپوستان کمتر مرتکب این جرایم میشوند. کارمندان حراست برخی از فروشگاهها، برای دادن این پیام که فردی سیاهپوست، آسیایی یا لاتینتبار وارد فروشگاه شده است، کد دارند. بهعنوان مثال، وقتی مأمور حراست «کد 3» را میشنود، مؤظف است که مظنونهایی را که به گروههای نژادی یا جمعیتی خاص تعلق دارند، زیرنظر بگیرد.
بدنمایی نژادی، قطعنظر از شکل آن، همچنان اعضای گروههای نژادی را داغ میزند، محدود میکند و بیشازپیش به حاشیه میراند. درنتیجه، آنچه در نگاه نخست اتفاقی مینماید، درواقع دستاندرکار حفظ سلسلهمراتب نژادی است.
و نیز ببینید: پلیس؛ پیشداوری؛ تروریسم؛ تروریسم و رویکردهای پادتروریسم
بیشتر بخوانید
- American Civil Liberties Union. 2007. “Racial Profiling: Old and New–American Civil Liberties Union.” Retrieved
December 31, 2007 (http://www.aclu.org/racialjustice/ racialprofiling/index.html).- Moore, Kathleen. 2002. “A Part of US or Apart from US?: Post-September 11 Attitudes toward Muslims and CivilLiberties.” Middle East Report 224(Autumn):32–35.- Siggens, Peter. 2002. “Racial Profiling in an Age of Terrorism.” Retrieved December 31, 2007 (http://www.scu.edu/ethics/publications/ethicalperspectives/profiling.html).- Walker, Bela August. 2003. “The Color of Crime: The Case against Race-Based Suspect Descriptions.” Columbia LawReview 103(3):662–88
[1] racial profiling
[2] American Civil Liberties Union (ACLU)
[3] O. J. Simpson
[4] shopping while black