بازگشت به جرم
بازگشت به جرم[1]، به تکرار رفتارهایی اشاره دارد که جامعه آنها را مجازات میکند، بهویژه رفتارهای مرتبط با اعمال مجرمانه و سوءاستفاده از مواد. در جرمشناسی، «بازگشت به جرم»، بهطور خاص، به میزان اشاره دارد که افراد آزادشده از زندان، طی دورة مشخصی از زمان پس از آزادی زندانی، دوباره دستگیر، محکوم یا به زندان بازگردانده شدهاند (با یا بدون محکومیتی جدید). این اشخاص، بهعنوان مجرمان «تکراری» یا «مزمن» نیز شناخته شدهاند.
به گفتة ادارة آمار قضایی امریکا که در سال 2002، مطالعهای پیشگامانه در مورد بازگشت به جرم در 15 ایالت در مورد 272111 شخص آزادشده از زندان در سال 1994انجام داد، 67,5درصد دوباره برای جنایتی جدید یا بزهای شدید، طی 3 سال پس از آزادی دستگیر شده بودند. از میان این 272111 نفر، 46,9درصد دوباره برای جرمی جدید محکوم شده بودند و 25,4درصد برای جرمی جدید، دوباره محکوم به زندان شده بودند. بهعلاوه، 26,4درصد ظرف سه سال، بهدلیل نقض برخی شروط فنی عفو مشروطشان، مانند عدم حضور در زمان قرار ملاقات با افسر آزادی مشروط یا تنندادن به آزمایش مواد، به زندان بازگردانده شده بودند.
بیشتر مطالعات بازگشت به جرم، بر مشخصههای سطح فردی تمرکز میکنند و در مییابند که مجرمان سابق، معتادان به مواد مخدر و افرادی که تحصیلات سطح پایینی دارند، به ارتکاب به جرم دوباره گرایش دارند. مطالعة ادارة آمار قضایی در سال 2002 نشان داد که احتمال بازگشت مردان به جرم، در هریک از چهار مقولة سنجشی که آنها انتخاب کردند، بیشتر از زنان است: دستگیری دوباره، محکومیت دوباره، محکومشدن دوباره به زندان برای جرمی جدید و بازگشت به زندان با/بدون حکم جدید زندان. احتمال بازگشت سیاهپوستان به جرم، بیشتر از سفیدپوستان بود. میزان بالاتر بازگشت به جرم در میان زندانیانی رخ داد که هنگام آزادی از زندان، جوانتر بودند. این دادهها ممکن است میزان بازگشت به جرم را کمتر از اندازه واقعی برآورد کنند؛ زیرا سنجهها مبتنی بر آمار گردآوریشده فقط از 15 ایالت و ادارة پلیس فدرال امریکا بودند. چنین تصور میشود که دادههای رسمی جرم، ازجمله گزارش یکدست جرم، میزان جرم را کمتر از اندازه واقعی برآورد میکنند، همانطور که توسط پیمایشهای قربانیان، مانند پیمایش ملی زیاندیدگی از جرم و نیز پیمایشهای مبتنی بر گزارش فردی از انجام جرم نشان میدهد.
در مطالعهای که اکنون کلاسیک محسوب میشود و مفهوم «مجرمان حرفهای»[2] را تعریف کرد، ماروین وولفگانگ[3] و همکارانش، مجرمان حرفهای گروه نسلی متشکل از 9945 پسر متولدشده در فیلادلفیا، در سال 1945، از بدو تولد تا سن 18 سالگی را دنبال کردند. یافتة بسیار مهم این پژوهش، شناسایی «خلافکار مزمن»[4] بود که امروزه از آنها با عنوان «6درصد مزمن»[5] یاد میشود؛ گروهی متشکل از 627 پسر از کل نمونه که عامل 52درصد از تمام جرایم رخ داده توسط نسل مذکور بودند.
امروزه، جرمشناسان به طرزی فزاینده، پژوهشهایشان را بر ترک جرم یا راهبردهایی برای ممانعت از جرم متمرکز میکنند، نه بر بازگشت به جرم. اندیشة معاصر این است که با تمرکز بر بازگشت به جرم یا اینکه چرا افراد مدام درگیر رفتارهایی میشوند که آنها را به زندان باز میگرداند، از توجه به عواملی که افراد را از حرفه خلافکاری دور میکنند، بازمیمانیم. «ترک جرم»[6] بهعنوان فرایندی علی، مفهومپردازی شده است که بر اثر آن، افراد از شرکت در فعالیت مجرمانه دست میکشند. پرطرفدارترین نظریهها در جرمشناسی معاصر، نظریههای رشدمحور هستند که حرفه خلافکاری را در طول عمر خود مورد توجه قرار میدهند. این پژوهشها میپرسند که چرا و چگونه افراد نخستینبار وارد فعالیتهای مجرمانه میشوند، به آن ادامه میدهند و سرانجام، آنها را خاتمه میبخشند. راهبردهای بازدارندگی از جرم برای جامعۀ مجریان قانون و مدافعان نظریههای انتخاب عقلانی در جرمشناسی شناخته شده هستند. از این منظر، افرادی که درگیر جرم میشوند، کنشگرانی عقلانی هستند که پس از سبک و سنگین کردن هزینهها و منافع چنین رفتاری، تصمیم میگیرند قانون را نقض کنند. نظریة مذکور، همنوا با نظریههای کلاسیک جرمشناسی، فرض را بر این میگذارد که تهدید مجازات بر تصمیمات شخص برای ورود به جرم اثر میگذارد و آنها را کنترل میکند. بهطور ویژه، یک مدل بازدارندگی خاص، از مجازات شدید برای افراد محکوم به جرم حمایت و استدلال میکند که مجازاتهای شدید، تضمین خواهند کرد افرادی که مرتکب جرم میشوند و هزینة بالایی بابت آن میپردازند، آنرا تکرار نکنند.
بدبختانه، پژوهشها نشان میدهد افرادی که محکومیت زندان را میگذرانند، میزان بازگشت به جرمشان، پایینتر از افرادی نیست که برای همان جرم یا جرایم مشابه، به مجازاتهای ملایمتر، همانند خدمات اجتماعی، محکوم شدهاند، بهویژه در مورد مجرمان یقهسفید. در برخی موارد، مجازاتهای شدید، بهجای بازدارندگی، مقابله را برانگیختهاند. بیشتر اوقات، شخصی که در زندان بود، به احتمال زیاد در سال بعد از آزادی به حبس باز خواهد گشت.
سیاست عمومی امریکا، اکنون بر از بین بردن ظرفیتهای شخص برای ارتکاب به جرم، برانداختن هدف از بازپروری تمرکز کردهاند؛ زیرا دستگیری و مجازات اثر کمی بر مجرمان مزمن داشتهاند. مشکل این رویکرد، این است که هیچ تضمینی وجود ندارد که سیاستهایی چون محکومیت اجباری برای جرایم خشونتآمیز یا مرتبط با مواد مخدر و سیاستهای «محکومیت سهباره» یا نرخ جرم را کاهش دهند یا فقط درصد کمی از افرادی را زندانی میکنند که مرتکب بیشترین جرایم میشوند.
با وجود بیش از 7 میلیون نفر که تحت برخی انواع کنترل اصلاحی در سال 2005 قرار داشتهاند و بیش از 2 میلیون نفر در زندان، تقریباً هرساله 600000 تن از زندانهای امریکا آزاد میشوند. در فرایندی موسوم به «ورود دوباره»، اشخاص رهاشده از زندان، اغلب در محلههایی به زندگی باز میگردند که هنگام دستگیری آنجا بودهاند. دسترسی به شغل پس از آزادی، عاملی مهم در دست کشیدن از جرم است. متأسفانه، بودجة برنامههای ورود دوباره نمیتواند این تقاضا را رفع کند؛ بنابراین، پدیدة چرخیدن درب زندان ادامه دارد.
و نیز ببینید: جرم؛ نرخهای جرم؛ برنامههای بازدارندگی؛ حبس و دلالتهای آن برای جامعه؛ بزه؛ آزادی مشروط؛ زندان؛
مجازات تعلیقی؛ نظریۀ انتخاب عقلانی؛ بازپروری؛ قانون سهبار ارتکاب؛ جرم یقهسفیدها
بیشتر بخوانید:
Freeman, Richard. 2003. “Can We Close the Revolving Door?” Paper prepared for the Reentry Roundtable, The Employment Dimensions of Prisoner Reentry: Understanding the Nexus between Prisoner Reentry and Work, New York, May 19–20. Retrieved December 31, 2007 (http://www.urban.org/UploadedPDF/410857_Freeman.pdf)
Kubrin, Charis E. and Eric A. Stewart. 2006. “Predicting Who Reoffends: The Neglected Role of Neighborhood Context in Recidivism Studies.” Criminology 44(1):165–98
Langan, Patrick and David Levin. 2002. Recidivism of Prisoners Released in 1994. NCJ 193427. Retrieved December 31, 2007 (http://www.ojp.usdoj.gov/bjs/pub/ pdf/rpr94.pdf)
Laub, John H. and Robert J. Sampson. 2001. “Understanding Desistance from Crime.” Crime and Justice: A Review of Research 28:1–69
Wolfgang, Marvin, Robert Figlio, and Thorsten Sellin. 1987. Delinquency in a Birth Cohort. Chicago: University of Chicago Press
[1] . Recidivism
[2] . career criminals
[3] . Marvin Wolfgang
[4] . chronic offender
[5] . the chronic 6 percent
[6] . Desistance
[7] . Michelle Ronda